از لیلاهای جا مانده در خاطره ها
نمی گویم
از تو می گویم که آرامم از تو
و نشسته ای چنان در من که تاریخ را وارد مرحله ی تازه ای از خود کنی

آرامم وبا قرص هایم بازی می کنم
آرامم وبا مداد نوکیم می نویسم

اقیانوسم
لطفا دیگر کشفم نکنید
به وحشی بودن زیبایی هایم ایمان دارم
از هیچ کس هیچ چیزی نمی گویم
جز از تو که آرامم

بادهاآمده اند
من را برده اند
به تو بگویید خیزران ها را بیرون بیاورد.

[جواد قاسمی، از مجموعه ذبح اسحاق روی موتور سی جی ۱۲۵]

۲ نظر موضوع: نوشته

2 پاسخ به “یه شعر از جواد قاسمی”

  1. نسترن گفت:

    خیلی خوب بود
    مرسی
    :)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.