نمیدانم این متنی که نوشته می شود به خاطر ناراحتیست یا عصبانیت، اما هر چه هست میدانم ماحصل حس خوبی نیست.
* اردیبهشت ۹۰ است. بخش فیلم جشنواره اردیبهشت برگزار نمیشود. از من میخواهند که تیزر جشنواره را بسازم، به هزار و یک دلیل نمیتوانم و انجام نمیدهم. دوست فیلمسازی این مسئولیت را به عهده میگیرد. تیزر ساخته میشود و همگان اثر ساخته شده را تحسین میکنند. یکی از دوستان که پیش از این باهم همکاری ساخت تیزر داشتهایم در صفحه شخصیاش از این اثر به عنوان «معنای یک تیزر واقعی» و یا یک چیزی در همین مایهها یاد میکند. تا قبل از آن خیلیها نمیدانستند تیزرهایی که در برخی برنامهها میبینند کار من است. هیچ کس از آن حرفی به میان نمیآورد.
* زمستان ۹۰ است. تازه دانشجو شدهام، گروه تئاتری هرمزگانی در تهران اجرا دارد و از من خواسته میشود یک سری کارهای ویدئویی همچون سالهای قبل و همکاریهای گذشته برایشان ادیت کنم تا در نمایششان پخش شود. کار انجام میشود روز اجرا فرا میرسد، پشت در سالن میمانم. سایر دوستان هرمزگانی و غیرهرمزگانی بلیط به دست وارد سالن میشوند. پشت در سالنم، انگار کسی منتظر من نبوده تا اجرا را ببینم، گیجم که چرا اینطور میشود. تصورات ذهنیام بهم ریخته.
چند سال بعد باز برای همان گروه فیلم تئاترشان را تدوین میکنم. شاید سوتفاهمهایی که در این سالها بوجود آمده از بین برود. چندی بعد یکی از اعضای همان گروه در یکی از جمعهای هنری در فضای مجازی با کنایه میگوید: کلیپ عروسی ساخته شده برای خواهرزادهاش استاندارهای جهانی را بیشتر از فیلمهای فیلمسازان هرمزگانی رعایت کرده است. در تعجبم زمانی که به رایگان تمامی کارهای گروهشان را انجام دادم بحثی از استانداردهای جهانی مطرح نبود، حالا چه طور میشود که این بحث پیش میآید؟؟
* پاییز ۹۱ است. هنرمندان شاخههای مختلف از جمله سینما نامهای مینویسند که در آن خواسته شده جشنواره فیلم فجر به بندرعباس بیاید. خبری از نگارش این نامه ندارم تا اینکه در فضای مجازی منتشر میشود. آن لحظه من بخشی از آن جامعهی هنری و سینمایی نیستم. چند هفته بعد یکی از امضا کنندگان نامه با من (دانشجویی که با هزینهی شخصی خودش و بدون دریافت کمک از خانواده، زندگیاش را در شهری دور میگذراند) تماس میگیرد. و درخواست میکند که بنده به عنوان یکی از هنرمندان شهر بندرعباس مبلغ ۱۰۰ هزار تومان برای ساخته شدن فرش خاکی کمک مالی کنم. در آن لحظه نمیدانم به خاطر اتفاقات قبلش بخندم یا عصبانی باشم!
* شهریور ۹۲ است. شاعری که به تازگی در فضای مجازی آثارش را بیش از پیش ارائه میدهد. از من میخواهد که بر روی دکلمهی یکی از اشعارش که به خاطر زلزله یکی از شهرهای بوشهر آن را اجرا کرده ویدئو بسازم. با تعدادی عکس کلیپ کوتاهی می سازم. ویدئو منتشر میشود و شاعر تعدادی لایک نیز دشت میکند اما زیر ویدئو اسمی از سازندهی آن نیست. اهمیت نمیدهم.
چند مدت بعد همان شاعر قصد دارد با شعرهایش شب شعر متفاوتی برگزار کند. برنامهای با ترکیب ویدئو، صدا و پرفومنس. با پوستر طراحی شده ویدئویی به عنوان تیزر میسازم. تیزر منتشر میشود، کسی درست مطلع نمیشود تیزر را چه کسی ساخته. یک کلیپ نیز برای پخش در آن برنامه آماده میشود. زمان اجرای برنامه به سالن میروم. شاعر در حال و هوای خوشی که دارد از دوستان شاعرش داخل سالن و فیلمساز نیامده به برنامه یاد میکند. از حضار میخواهد که برای آنها کف بزنند. اما انگار یادش رفته چه کسی تا اینجای برنامه همراهش بوده. یادش رفته چه کسی این ویدئوها را آماده کرده. حرفی از آن نمیزند. از سالن بیرون میروم.
* سال ۹۳ است. یک گروه موسیقی میخواهد که برای اجرای کنسرتشان ویدئویی بسازم. تیزر ساخته میشود. در فضای مجازی پخش میشود و افراد گروه غالبا یادشان میرود که در زیر تیزر درج کنند تیزر ساخته شده اثر کیست. مثل موارد بالا، هزینهای برای ساخت این تیزر دریافت نکردهام، اما حتی یک تعارف ساده هم نمی کنند که به کنسترشان بروم. پس از کنسرت همه اعضای گروه به روی خودشان نمیآورند. تقریبا ۳ سال بعد یکی از اعضای همان گروه که حالا خودش گروه مستقلی تشکیل داده با من تماس میگیرد و درخواست میکند که برای اجرای کنسرتشان تیزری بسازم. حالا هزینهی واقعی ساخت تیزر را میگویم. در جواب میگوید اصلا هیچ هزینهای برای تیزر ندارند. با وجود اینکه میدانم رابطهی صمیمانهای با هنرمندان و فیلمسازان مطرح استان دارد و دوستی صمیمی بینشان هست که باعث میشود به راحتی برایش تیزر بسازند، میفهمم معنی درخواستش این میتواند باشد: «چون هزینهای نداشتهایم با تو تماس گرفتهایم». رفتارش بعد از داستان آن تیزر اول برای گروه قبلیاش توهین مضاعفیست.
* اوایل تابستان ۹۶ است. یکی از نشریات هرمزگان با یک از هنرمندان مصاحبه کرده. عکس درج شده در کنار مصاحبه را من گرفتهام و نسخهی باکیفیتتری از آن عکس را در اختیار دارم. به شخصی که مصاحبه را ترتیب داده پیغام میدهم که عکس را من گرفتهام و هیچ جا این درج نشده، میگوید هنرمند خودش عکس را فرستاده و ما هم چیزی ننوشتیم.
سوالی که برایم پیش میآید این است که او نگفته عکاس این عکس کیست، خودتان پرس و جویی نکردید که بفهمید چه کسی آن را گرفته. از خود همان شخص میپرسیدید. بحث کردن با دوست خبرنگار بیفایده است. بحث را ادامه نمیدهم.
* تابستان ۹۶ است. برای تئاتری تیزر می سازم. تمام انتشارهای تیزر بدون ذکر نام سازنده است. چند روز بعد پوستر تئاتر آماده میشود. یکی از اطلاعات مهم همراه انتشار پوستر طراح آن است. و به این فکر میکنم مشکل اصلی کجاست؟ انگار تاریخ در حال تکرار است و یا شاید سلسله اشتباهات من.
در سالهای اخیر بارها و بارها دیده بودم که برنامههایی که به خاطرش پوستری طراحی میشود و یا تیزری ساخته میشود با افتخار نام طراح پوستر یا عوامل سازندهی تیزر درج میشود. مسالهای که هرگز برای تیزرهایی که ساخته بودم اتفاق نیفتاده بود. و بیش از پیش به این یقین میرسم که رعایت کپی رایت و احترام به حقوق مولف به اینکه چه کسی آن را تالیف کرده مربوط است و نه به چیز دیگری. شاید من همچون اشخاص دیگری نیستم که پایین اثرم نامم درج شود. حتی گاهی دیده شده به جای اطلاعات درون پوستر (که به خاطر محدودیتهای فضای مجازی درست خوانده نمیشود و باید حتما زیر پست مربوط به پوستر برخی اطلاعات ضروری و ناخوانا درج شود) فقط و فقط نام طراح آن نوشته شده است.
تنها تصمیمی که میتوانم بگیرم این است که دیگر به جز کارهای سفارشی (که غالبا تجاری هستند)، هیچ کار دوستانه و رایگانی انجام ندهم. شاید به این واسطه دایره دوستانم محدودتر شود. اما دیگر دغدغههای اینچنینی ندارم که پس از سالها تحمل رفتارهای غیردوستانه اینگونه وقتم را برای نوشتن همچین متنی بگذارم. شاید گاهگاهی با دیدن این متن یادم بماند که قرار است کدام مسیر را بروم، که یک اشتباه را چند باره مرتکب نشوم.
پی نوشت: برای به اشتراک گذاری این متن از لینک پست استفاده کنید. از کپی پیست آن بپرهیزید. با تشکر.