پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

داستان‌های نیمه‌شب/ ۶

-فرض کن صبح توی خواب ناز باشی، با صدای در خونه بیدار شی، دقیقا امروز صبح همون حال بودم.

آقای پیران سرش را خاراند و گفت: اما من تا حالا تجربه‌ش نکردم.

-خب فرض کن صبح زوده یکی با صدای زنگ‌ موبایل بیدارت کرده، دقیقا همون طوری بودم سر صبح. به هر حال امروز ممکنه از سگ بیشتر پاچه بگیرم‌.

آقای پیران کمی به نقطه‌ای خیره شد و گفت: اما من موبایل ندارم.

– زنت، زنت چی؟ نشده یه بار صبح‌ زود واسه یه مساله الکی بیدارت کنه؟

+تنها زندگی می‌کنم.

– کلا امروز سر حال نیستم جناب. این نامه هم ببر اتاق بغلی، آقای بخاراچی بگو امضا کنه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های پیشین

سنگ بزرگ

همیشه این ضرب المثل ایرانی برام در مواقع حساسی که فکر می‌کنم همه چی قراره به خوبی پیش بره تکرار می‌شه. «سنگ بزرگ نشونه نزدنه».

دوم بودن

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم

معنی زندگی کردن

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد

دوراهی ریا و صداقت

من که راضی نیستم حتی یک‌ ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها

دندان فیل

بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله‌، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم