برای علاقمندان به داستان‌های کوتاه کتاب «مردی که کشتمش» پیشنهاد خوبی‌ست که بتوان تعدادی از داستان‌های کوتاه نویسندگان آمریکایی را خواند و با نویسندگان آن آشنا شد. مخصوصا که به گفته‌ی مترجم برخی از این نویسندگان برای اولین بار است که داستانی از آنها به فارسی ترجمه می‌شود. به جز چند داستان که آنچنان با باقی مجموعه هم‌خوانی ندارد باقی آثار نه تنها ایده‌های خوبی دارند بلکه ترجمه روان این مجموعه نیز به تاثیرگذاری آن کمک کرده است. از داستان‌های خوب این مجموعه می‌توان به: مردی که کشتمش، افاده‌ای‌ها، گروه فشار، اندوخته، سنگینی، پسرم قاتل است و کمونیست اشاره کرد. این مجموعه با ترجمه اسداله امرایی در نشر افراز به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

برحسب اتفاق امروز بکی از نوشته‌های قدیمیم برخوردم. پرونده‌ای که از ۴ سال پیش باز کردم و هنوز نبسته بودمش. یکی از سخت‌ترین کارها تصمیم به پایان دادن به یک پروژه شخصیه. پروژه‌هایی که هر آن امکان اصلاحشون هست و هربار چشم آدم بهشون می‌خوره ایده جدیدی برای تغییرش به ذهنش میاد. ولی این پرونده‌های باز گاهی جای فراوانی روی مغز آدمی ایجاد می کنن و جای پرونده‌هایی که قراره جدید باز بشن رو اشغال می‌کنن، پس باید به بسته بشن و این پایان یک داستان کوتاهه…

صدمن یک غاز

پ.ن: اگر خوندید خوشحال می‌شم نظرتون رو بدونم.

| بدون نظر

«در ذات هر ایدئولوژی نهفته است که در پی هواداران وفادار، متعصب و به طور کلی سرسپرده باشد.»
خانه دایی یوسف
خانه دایی یوسف نوشته اتابک فتح‌­الله­‌زاده، عضو سابق سازمان فداییان خلق است. کتاب شامل خاطراتی از نویسنده و دوستان و  اطرافیان اوست که ناچار به ترک وطن و کوچ به شوروی شده­­‌اند. این افراد دو نسل از ایرانیان را شامل می­­‌شوند؛ ایرانیان عضو حزب توده و فداییان خلق که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به شوروی پناه بردند و گروه دیگری که بعد از انقلاب ۵۷ به شوروی پناهنده شدند.
خانه دایی یوسف استعاره از شورویِ تحت رهبری جوزف(یوسف) استالین است که با پروپاگاندای قدرتمندش برای کمونیست­­های ایرانی تبدیل آرمانشهری بی­­‌بدیل شده بود. به طوری که همه آن­ها چشم بر معایب و کاستی­­‌های این کشور بسته بودند و حتی برخی از آنان پس از مهاجرت و مواجهه با وضع اسفناک کشور همچنان حاضر به باور شرایط موجود نبودند. شرح حال ایرانی­‌هایی که به حکومت کمونیسم بیشتر از چشم­های خود اعتماد داشتند!
روایت از زمانی شرح داده می­‌شود که گورباچف زمام امور را در دست گرفته و شرایط مهاجران ایرانی بهبود یافته است. ایرانیان گروه اول که از تبعید به سیبری جان به در برده‌­­اند در تاشکند ساکن شده و زندگی می­‌کنند. نویسنده جزء گروه دوم مهاجران است. فتح الله زاده همراه با شرح حال خود و روند زندگی‌اش در تاشکند به زندگی ایرانیان قدیمی می‌­­پردازد و در عین حال با وارد کردن انتقاداتی به سازمان فداییان خلق تصویر روشنی از وضعیت زمان زندگی­­‌اش در شوروی ارائه می­­‌دهد.
متاسفانه نثر کتاب روان و دلنشین نیست. در بسیاری از بخش­­‌های کتاب جمله‌­­هایی دیده می‌­­شود که با یکبار ویرایش می‌­­توانستند شیواتر بیان شوند. یا بسیاری از کلمات استفاده شده می‌­­توانستند با کلمات بهتری جایگزین شوند. از طرفی شاید همین مشکلات نگارشی و ویرایشی دلیلی بر مستند بودن مطالب کتاب و اعتماد بیشتر مخاطب شوند.
کتاب خانه دایی یوسف راوی سرنوشت بخشی از افراد در تاریخ کشور است که از نظر ما دور مانده‌اند. اگر علاقه دارید بدانید چه بر این بخش از مارکسیست­‌های ایرانی در سال‌های اخیر گذشته می‌­توانید از این کتاب کمک بگیرید.

| بدون نظر

کشف سوسیس کاری نوشته اووه تیم نویسنده آلمانی داستان زنی را روایت می‌کند که به واسطه سوسیس‌های منحصربفردش مشتری‌های همیشگی دارد. مرد جوانی برای یافتن زن که سالهاست خبری از او ندارد وارد هامبورگ شده و او را در یک آسایشگاه سالمندان پیدا می‌کند. او برای فهمیدن راز خوشمزگی آن سوسیس‌ها سراغ زن رفته و می‌خواهد بداند این سوسیس چگونه کشف شده. زن قبل از رسیدن به مساله کشف سوسیس بخشی از زندگی خودش در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم را روایت می‌کند که در اوج تنهایی یک سرباز فراری را به خانه‌اش راه داده و او را مدت‌ها پیش خود نگه می‌دارد. حتی پس از اتمام جنگ او به پسر نمی‌گوید که جنگ تمام شده که شاید چند روز بیشتر او را پیش خود نگه دارد. به واسطه این داستان ما با شرایط مردم آلمان در جنگ جهانی و همین‌طور سالهای پس از آن که اقتصاد به سمت معامله کالابه‌کالا رفته آشنا می‌شویم.
تلاش نویسنده برای به عقب انداختن مساله کشف سوسیس آزاردهنده شده، و از سویی پرداختن به جزئیاتی که کمک چندانی به روند شکل‌گیری داستان نمی‌کند خسته‌کننده به نظر می‌رسد. اگر چه برخی معتقدند این رمان شبیه به داستان «ریدر» شده اما شاید جذاب‌ترین بخش اثر که همان ماندن برمر پیش لناست می‌توانست به تنهایی و فارغ از پرداختن به سوسیس کاری اثر مجزایی باشد. که قطعا حذف سوسیس کاری هیچ لطمه‌ای به روند داستان وارد نمی‌کرد. رمان کشف سوسیس کاری راه به کشف چیزی جز زندگی تقریبا عادی و نه موشکافانه‌ی یک زن و برخی تخیلات نویسنده نمی‌برد. برای همین می‌توان تنها به عنوان یک اثر سرگرم‌کننده به آن نگاه کرد. اثر سرگرم‌کننده‌ای که پیش از آن داستان مشابه‌ای از رومن گاری به نام آدم پرست را خوانـده‌ایم. داستانی که انگار هسته اصلی و مرکزی رمان سوسیس کاری از آن الهام گرفته شده.

| بدون نظر

کتاب ۱۹۸۴ نوشته جورج اورول و ترجمه صالح حسینی از نشر نیلوفر، یک رمان پادآرمانشهری است که در رد نظام‌های تمامیت‌خواه و کمونیسم نوشته شده است. اورول با نوشتن یک داستان ساختگی تلاش کرده است که در رابطه با نتایج آنچه کمونیسم بر سر یک جامعه می‌آورد هشدار دهد. اورول مدتی بعد از انتشار کتاب ۱۹۸۴ بر اثر مشکلات ریوی جان خود را از دست داد.
۱۹۸۴ داستان وینستون، کارمند وزارت حقیقت است. او که دیگر به نظام حاکم و شعارهایش باور ندارد به دنبال راهی برای مقابله با حاکمیت موجود می‌گردد. این تلاش ها در نهایت به یافتن جولیا، معشوقه‌اش می‌انجامد و در راستای ادامه همین تلاش‌ها او نه تنها جولیا بلکه تمام باورهایش را از دست می‌دهد.
رمان تلاش می‌کند بدون مورد قضاوت قرار دادن شخصیت‌ها تغییراتشان زیر فشار را توجیه‌پذیر نشان دهد و موفق عمل می‌کند. هیچ قهرمانی برای یک جامعه کمونیستی وجود ندارد. هیچکس نمی‌تواند به تنهایی از دل چنین جامعه‌ای برخیزد و صدای رسایی داشته باشد که دیگران بتوانند آن را بشنوند. بلکه همه امیدها در طبقه کارگر نهفته است، در توده مردم. همین مساله است که موجب شکست وینستون و جولیا و سرکوب شدن آن ها می‌شود.
آنچه کتاب برای خواننده عیان می‌کند علاوه بر واقعیت موجود در یک حکومت توتالیتر، چگونگی تغییر آدم‌ها در زیر فشار است. چه تغییر فرد منفعل در زیر فشار حکومت به یک مبارز و یا تغییر یک فرد مبارز به یک فرد منفعل زیر فشار شکنجه. در واقع هر انسانی قابلیت قرار گرفتن در هر دو دسته را می‌تواند داشته باشد و قهرمانی وجود ندارد.
شاید تمام حرفی که باید از این کتاب شنید همین یک جمله باشد:

«اگر امیدی باشد، در رنجبران(طبقه کارگر) نهفته است.»

| بدون نظر

«به سوی فانوس دریایی» رمانی از ویرجینیا وولف رمان‌نویس، مقاله‌نویس، ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی است. کتاب داستان خانواده رمزی و دوستانشان را روایت می‌کند. خانواده رمزی یک خانواده طبقه متوسط اهل اسکاتلند هستند که همراه با دوستان و هشت فرزند خود تعطیلات را در خانه ییلاقیشان سپری می‌کنند. با وجود پرداختن به شخصیت های مختلف در کتاب، نویسنده توجه بیشتری به خانم رمزی و لی‌لی بریسکو دارد. کتاب از سه بخش تشکیل شده: «پنجره»، «زمان می گذرد» و «فانوس دریایی».
خواننده در بخش اول به شناخت خوبی از خانواده، اعضای آن و دوستان همراهشان دست پیدا می‌کند و با خصوصیات مختلف افراد و عادات و رفتار آن ها آشنا می‌شود. البته تمرکز این بخش بیشتر به خانم رمزی معطوف است و او را به عنوان شیرازه این جمع معرفی می‌کند. او یک زن میانسال سنتی است که سعی دارد علاوه بر کنترل زندگی خود، روابط افراد اطرافش را نیز مدیریت کند. در کنار خانم رمزی لی‌لی بریسکو تعریف می‌شود؛ زنی متفاوت با خانم رمزی و نسبتاً مدرن تر از او. لی‌لی بریسکو تا حدودی نقطه مقابل خانم رمزی است. این دو دنیای متفاوتی دارند و نویسنده هربار بین این دو شخصیت جا به جا می‌شود.

بخش دوم به گذر زمان و اتفاقاتی می‌پردازد که در ده سال بر افراد خانواده می‌گذرد. این بخش از نگاه خانه روایت می‌شود. خانه‌ای متروکه به مثابه تنهایی تک تک افرادی که در آن حضور داشتند پس از حذف شخصیت محوری داستان؛ خانم رمزی راوی داستان است. خانه فرسوده می‌شود، بخشی از سقف فرو می‌ریزد و هر چند سطر کسی از دست می‌رود. همانند اسم این بخش ؛«گذر زمان»، این فصل کوتاه تر از بخش های دیگر است و زودتر تمام می شود.

در بخش سوم افراد باقی مانده از گذر زمان دوباره در خانه دور هم جمع می‌شوند. خانواده ناقص و ضربه خورده رمزی دوباره عزم رفتن به فانوس دریایی کرده‌اند. لی‌لی بریسکو سن و سالی گذرانده اما همچنان افکارش تغییری نکرده و این امر باعث شده نسبت به خانم رمزی و افکار سنتی‌اش احساس پیروزی داشته باشد. تمرکز این بخش بیشتر روی لی‌لی بریسکو است و ماجرا بیشتر از نگاه و قضاوت او پیش می‌رود. لی‌لی در پایان بالاخره اثر ناتمامش را تمام می‌کند و داستان به پیان می‎رسد.

تعبیرهای بسیاری می توان از این رمان برداشت کرد. پرش‌های نویسنده بین خانم رمزی و لی‌لی بریسکو انگار حکایت از سرگردان بودن نویسنده بین دو شخصیت دارد. سرگردانی که ناشی از بزرگ شدن در یک خانواده سنتی گریبان نقش مدرنی که شخص می خواهد در بزرگسالی داشته باشد را می‌گیرد و هیچوقت رهایش نمی‌کند. داستان از تقابل سنت و مدرنیته (خانم رمزی  و لی‌لی بریسکو) شروع می‌شود و با گذر زمان، مدرنیته باقی می‌ماند. از طرفی مدرنیته با یاد و خاطره سنت توانایی خلق اثر را پیدا می‌کند(لی‌لی بریسکو با یاد خانم رمزی اثرش را پیش می‌برد.) نوع نگارش متن بارها در بین سطور کتاب مرا به یاد کتاب  «متن هایی برای هیچ» بکت انداخت. همان پرش های ناگهانی بین افکار شخصی و برقراری جریان سیال ذهن. روند داستان بسیار هوشمندانه است از پرداختن به خانم رمزی تا حذف ناگهانی و بدون توضیح او باعث می‌شود خواننده بیش از پیش فقدان این شخصیت را حس کند. و پس از آن حذف آرام شخصیت‌ها در گذر زمان با نگارشی که حکایت از کم اهمیت بودن این مرگ‌ها دارد. مرگ‌هایی که از نگاه جسم صلب و ساکتی همچون خانه آن‌ها روایت می‌شود. اما گاهی توصیفات فراوان در عبارت‌ها آزار دهنده می‌شود و خواننده بین شعر یا داستان بودن اثر سردرگم می‌ماند. البته با پایان بخش اول ارتباط برقرار کردن با این نوع نگارش راحت‌تر می‌شود.

ترجمه این کتاب از نشر نیلوفر را اقای صالح حسینی انجام داده است. ترجمه نگارش خوبی ندارد و انتخاب کلمات مناسب نیست. جملات در ثقیل‌ترین حالت ممکن بیان می‌شود و در بین بعضی خطوط خواننده موضوع را گم می‌کند. کلماتی مانند «مُشگِل»، «ورچلوزیده» و … آدمی را متعجب می‌کند.

| بدون نظر

-فرض کن صبح توی خواب ناز باشی، با صدای در خونه بیدار شی، دقیقا امروز صبح همون حال بودم.

آقای پیران سرش را خاراند و گفت: اما من تا حالا تجربه‌ش نکردم.

-خب فرض کن صبح زوده یکی با صدای زنگ‌ موبایل بیدارت کرده، دقیقا همون طوری بودم سر صبح. به هر حال امروز ممکنه از سگ بیشتر پاچه بگیرم‌.

آقای پیران کمی به نقطه‌ای خیره شد و گفت: اما من موبایل ندارم.

– زنت، زنت چی؟ نشده یه بار صبح‌ زود واسه یه مساله الکی بیدارت کنه؟

+تنها زندگی می‌کنم.

– کلا امروز سر حال نیستم جناب. این نامه هم ببر اتاق بغلی، آقای بخاراچی بگو امضا کنه.

| بدون نظر

اجدادمان فکر می‌کردند ما از نسل نوحیم. عمرمان زیاد است. همه‌شان هم پُر پر ۱۲۰ را داشتند. تا رسید به عموی پدربزرگم. تولد ۸۵ سالگی‌اش سُر و مر و گنده شمعش را فوت کرد و همه خندیدیم و برگشتیم خانه. فردایش خبر آوردند شجره نامه‌ی خاندانمان پیدا شده. تمام بحث‌های مربوط به سن شایعه بوده و همه‌ی اجداد سر ۸۵ سالگی‌شان فوت شده‌اند. عموی پدربزرگم‌ طاقت شنیدن این واقعیت را نداشت.

| بدون نظر

من یک خشم ناشناخته دارم که جدیدا می‌فهمم هست. و به طور ناخودآگاه در فیلم‌هام، در رفتار‌های عادی روزانه‌م، در فعالیت‌هام‌ در شبکه‌های مجازی  خودش رو نشون می‌ده. من یک خشم فروخورده‌ی پیر‌ دارم که نمی‌دونم دقیقا چند سالشه، و شاید در اولین تحریک توسط یک محرک خارجی خودش رو نشون بده و با هر بار نمودش جوون و جوون‌تر بشه..من یک خشم فرو خورده‌ی پیر دارم.
صدای موزیک گود فلینگ… تیتراژ پایانی

| بدون نظر

گغت ببین من تیر خوردم. تو ادامه بده. بعد ناخواسته کم‌کم چشمانش بسته شد. تلویزیون را خاموش کردم و گفتم : بقیه‌اش رو فردا ببین.

نمی‌دانم‌ صدایم را شنید یا نه.

| بدون نظر