«به سوی فانوس دریایی» رمانی از ویرجینیا وولف رماننویس، مقالهنویس، ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی است. کتاب داستان خانواده رمزی و دوستانشان را روایت میکند. خانواده رمزی یک خانواده طبقه متوسط اهل اسکاتلند هستند که همراه با دوستان و هشت فرزند خود تعطیلات را در خانه ییلاقیشان سپری میکنند. با وجود پرداختن به شخصیت های مختلف در کتاب، نویسنده توجه بیشتری به خانم رمزی و لیلی بریسکو دارد. کتاب از سه بخش تشکیل شده: «پنجره»، «زمان می گذرد» و «فانوس دریایی».
خواننده در بخش اول به شناخت خوبی از خانواده، اعضای آن و دوستان همراهشان دست پیدا میکند و با خصوصیات مختلف افراد و عادات و رفتار آن ها آشنا میشود. البته تمرکز این بخش بیشتر به خانم رمزی معطوف است و او را به عنوان شیرازه این جمع معرفی میکند. او یک زن میانسال سنتی است که سعی دارد علاوه بر کنترل زندگی خود، روابط افراد اطرافش را نیز مدیریت کند. در کنار خانم رمزی لیلی بریسکو تعریف میشود؛ زنی متفاوت با خانم رمزی و نسبتاً مدرن تر از او. لیلی بریسکو تا حدودی نقطه مقابل خانم رمزی است. این دو دنیای متفاوتی دارند و نویسنده هربار بین این دو شخصیت جا به جا میشود.
بخش دوم به گذر زمان و اتفاقاتی میپردازد که در ده سال بر افراد خانواده میگذرد. این بخش از نگاه خانه روایت میشود. خانهای متروکه به مثابه تنهایی تک تک افرادی که در آن حضور داشتند پس از حذف شخصیت محوری داستان؛ خانم رمزی راوی داستان است. خانه فرسوده میشود، بخشی از سقف فرو میریزد و هر چند سطر کسی از دست میرود. همانند اسم این بخش ؛«گذر زمان»، این فصل کوتاه تر از بخش های دیگر است و زودتر تمام می شود.
در بخش سوم افراد باقی مانده از گذر زمان دوباره در خانه دور هم جمع میشوند. خانواده ناقص و ضربه خورده رمزی دوباره عزم رفتن به فانوس دریایی کردهاند. لیلی بریسکو سن و سالی گذرانده اما همچنان افکارش تغییری نکرده و این امر باعث شده نسبت به خانم رمزی و افکار سنتیاش احساس پیروزی داشته باشد. تمرکز این بخش بیشتر روی لیلی بریسکو است و ماجرا بیشتر از نگاه و قضاوت او پیش میرود. لیلی در پایان بالاخره اثر ناتمامش را تمام میکند و داستان به پیان میرسد.
تعبیرهای بسیاری می توان از این رمان برداشت کرد. پرشهای نویسنده بین خانم رمزی و لیلی بریسکو انگار حکایت از سرگردان بودن نویسنده بین دو شخصیت دارد. سرگردانی که ناشی از بزرگ شدن در یک خانواده سنتی گریبان نقش مدرنی که شخص می خواهد در بزرگسالی داشته باشد را میگیرد و هیچوقت رهایش نمیکند. داستان از تقابل سنت و مدرنیته (خانم رمزی و لیلی بریسکو) شروع میشود و با گذر زمان، مدرنیته باقی میماند. از طرفی مدرنیته با یاد و خاطره سنت توانایی خلق اثر را پیدا میکند(لیلی بریسکو با یاد خانم رمزی اثرش را پیش میبرد.) نوع نگارش متن بارها در بین سطور کتاب مرا به یاد کتاب «متن هایی برای هیچ» بکت انداخت. همان پرش های ناگهانی بین افکار شخصی و برقراری جریان سیال ذهن. روند داستان بسیار هوشمندانه است از پرداختن به خانم رمزی تا حذف ناگهانی و بدون توضیح او باعث میشود خواننده بیش از پیش فقدان این شخصیت را حس کند. و پس از آن حذف آرام شخصیتها در گذر زمان با نگارشی که حکایت از کم اهمیت بودن این مرگها دارد. مرگهایی که از نگاه جسم صلب و ساکتی همچون خانه آنها روایت میشود. اما گاهی توصیفات فراوان در عبارتها آزار دهنده میشود و خواننده بین شعر یا داستان بودن اثر سردرگم میماند. البته با پایان بخش اول ارتباط برقرار کردن با این نوع نگارش راحتتر میشود.
ترجمه این کتاب از نشر نیلوفر را اقای صالح حسینی انجام داده است. ترجمه نگارش خوبی ندارد و انتخاب کلمات مناسب نیست. جملات در ثقیلترین حالت ممکن بیان میشود و در بین بعضی خطوط خواننده موضوع را گم میکند. کلماتی مانند «مُشگِل»، «ورچلوزیده» و … آدمی را متعجب میکند.