خواندن مجموعه داستانهای کوتاه ترجمه شده در ایران شاید گاهی به میل و سلیقه مترجم در انتخاب آثار باشد اما با همین حال میتوان تنها به یک مورد خوب آن که آشنا شدن با سایر نویسندههاست هم اشاره کرد. رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید، ترجمه آبتین گلکار منتشر شده در نشر چشمه هم از آن دست مجموعه داستانهاست که به انتخاب مترجم گردآوری شده. در این مجموعه این داستانها را میخوانید و با نویسندههای آن آشنا میشوید: دختر بخارا-حیوان وحشی-پالتوسیاه-زن آدمکش-حادثه خانوادگی-نیکا-رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید-وان گوگ- آدمکش و دوست کوچکش.
دختربخارا: دختری شرقی با جوانی روس ازدواج کرده و به خانواده پدری پسر جوان که در حوالی موسکو زندگی میکند وارد میشود. پدر پسر که دکتر است پس از مدتی فوت میشود و پسر مدتی بعد پس از به دنیا آمدن فرزندش که سندروم دان دارد زن شرقیاش را رها کرده و میرود. حالا زن جوان باید به تنهایی از فرزندش مراقبت کند اما کمی بعد متوجه میشود به بیماری مبتلا شده که تا مدتی دیگر او را میکشد. او باید برای آبنده دخترش تصمیم بگیرد.
حیوان وحشی: زن جوانی بعد از مرگ شوهرش متوجه میشود که گربهای به خانهاش راه پیدا کرده اما توانایی بیرون کردنش را ندارد، از هر راهی که او را بیرون میکند، کمی بعد گربه دوباره خودش را به داخل خانه میرساند. بوی بدش آسایش را از زن گرفته تا اینکه زن موضوع را به رئیس شوهرش میگوید. (رئیس شوهرش پس از مرگ شوهر زن را به استخدام همان شرکت درآورده). روزی رئیس به خانه زن آمده و گربه را از پنجره به بیرون پرتاب میکند. گربه و بو ناپدید میشوند.
پالتو سیاه: روایتی سوررئال از لحظات قبل از مرگ یک دخترجوان که دوباره به زندگی باز میگردد.
زن آدم کش: برتا که از پسر عمهاش حامله شده و طی یک اشتباه محاسباتی دست به قتل او میزند از طرف خانواده مقتول بخشیده میشود. یکی از پسرهای شهرشان که از همان دبیرستان عاشق برتا بوده با او ازدواح میکند و زندگیاش را میگذراند. راوی داستان یکی از نوههای خواهر بزرگتر برتاست که داستان زندگی او را تا لحظه مرگ نقل میکند.
حادثه خانوادگی: داستان تکراری پیرمردی که برای دیدن فرزندش خبر مرگ خودش را از طریق فرزند کوچکتر برای دیدن فرزند بزرگترش به او میرساند.
نیکا: مردی که نگاه فلسفی به زندگی و دنیای پیرامونش دارد طوری گربهاش را توصیف میکند که تا پایان داستان گویی زندگی معوشقهاش به نام ورونیکا را روایت میکند.
رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید: پسر جوانی بعد از گذراندن سربازی و بازگشت به دانشگاه و تمام کردن سال دوم، به خاطر حرف دختری (به قول راوی) هرزه، تصمیم میگیرد به باشگاه رفته و کمی هیکلش را تغییر دهد. دور شدن از حال و هوای دانشگاه و ورود به باشگاه باعث میشود روحیاتش به سمتی برود که حتی با اسلحه برای مبارزه با چند شورشی به سمت بازار شهر برود. او دیگر انگار آن جوانی که در مقابل حرف دختر و چند پسر همراهش بیتفاوت باشد نیست.
وان گوگ: دختری ناخواسته گوش غریبهای در خیابان را میکند. او به خانه آمده و سعی میکند گوش را از طریق توالت به فاضلاب بفرستد، اما مدتی بعد متوجه میشود گوش یک گوش متفاوت است و میتواند نفس بکشد، و این سعی بر غرق کردنش باعث شده گوش بیمار شود. کمی بعد گوش میمیرد و از طرفی سر و کله صاحب گوش پیدا میشود و گوش دختر را برای خودش برمیدارد.
آدمکش و دوست کوچکش: مردی قوی هیکل به همراه دوست کوچکترش و راوی در یک پایگاه نظامی یگان ویژه هستند. قویهیکل علاقه زیادی به تیراندازی به مردم یا جانوران دارد. در پی یکی از عملیاتهایشان مرد قویهیکل که زندگی چندان خوبی با همسرش ندارد کشته میشود. کمی بعد متوجه میشویم انگار ارتباطی بین زن مرد قویهیکل و دوست صمیمی او وجود داشته و راوی در انتها متوجه این ارتباط میشود.
جنگ به عنوان نقطه مشترک برخی داستانها آنها را در کنار هم قرار داده، اما در کل داستانهایی با روایت خوب و گاه تاثیرگذار تبدیل به مجموعهای شده که برای شناخت بخش کمترخوانده شده نویسندههای روس در زبان فارسی میتواند دریچه خوبی باشد.