نمایشنامه «سوخته از یخ» نوشته پیتر آسموسن داستان زن (سیبیل) و مردی (ایزبراندت) را روایت میکند که سالها قبل در همسایگی هم زندگی میکردند و پس از مدتی عاشق یکدیگر میشوند. این عشق و علاقه زیاد تا زمانی ادامه پیدا میکند که دختر باردار میشود. و کمی بعد تصمیم میگیرد مرد را برای بزرگ کردن بچه از زندگیاش بیرون کند. او تصور میکند که با این شرایط نمیتواند عشقش را بین فرزند و مردی که دوست دارد تقسیم کند. حالا پس از گذشت چند سال مرد که پیمانکار ساختن تعدادی مجتمع آپارتمانی شده قصد دارد خانه زن و دخترش (میرا) را برای ادامه روند آپارتمانسازی خراب کند، او نامهای مینویسد و از دخترش میخواهد که برای یک روز وقتشان را با هم بگذرانند و با این شرط او دیگر خانهشان را خراب نکرده و برایش ارثی را هم در نظر میگیرد. شاگرد مرد (آدام) که پسر جوانیست مامور نگارش و رساندن نامه به دختر میشود. در این بین مادر نامه را خوانده و آن را به دخترش میدهد. اما در پشت پاکت نامه یادداشت آدام که برای میرا نوشته را نمیبیند. همین یادداشت و قرار گذاشتن پشت پنجره باعث ایجاد علاقهای بین میرا و آدام میشود. مادر که از این شکلگیری علاقه آگاه میشود، عدوم ورود آدام به خانه را به خدمتکارش (ماریا) اعلام میکند. اما چند روز بعد سروکلهی برادر آدام (دیوید) پیدا میشود. دیوید به بهانه جویا شدن نظر میرا در مورد دیدار با پدرش وارد اتاق او شده و خبر میآورد که آدام به خاطر برخورد با تراموا مجروح شده و دیگر نمیتواند میرا را ببیند، با همین حال او نامه شفاهی برادرش را برای میرا میخواند اما در ادامه از او میخواهد که با هم باشند ولی میرا فقط عاشق آدام است و علاقهای به دیوید ندارد. او به میرا این خبر را میرساند که آدام شب گذشته مرده است. با شنیدن این خبر حال میرا خراب میشود. با رفتن دیوید سیبیل دکتری را بالای سر میرا میآورد. میرا حال خوبی ندارد، حتی با بازگشت دیوید و خواستگاری کردن رسمی میرا از مادرش، میرا او را با آدام اشتباه میگیرد. کمی بعد ناخوشی روانیِ میرا باعث مرگش میشود و دیوید با دیدن این صحنه جنونزده از خانه خارج میشود. سیبیل هر کاری میکند بدن بیجان میرا تکان نمیخورد. در صحنه آخر متوجه میشویم که ایزبراندت نقشهای داشته تا با ایجاد علاقه بین آدام و میرا انتقامی از معشوقهی سابقش بگیرد. حتی ایده نگارش چند خط نامه پشت پاکت از او بوده. آدام که زنده است و تنها پاهایش را از دست داده شاهد اعترافات ایزبراندت میشود. ایزبراندت هم پس از کمی دردودل و توهین به آدام و همینطور گفتن این حقیقت که قصد داشته خانه را خراب کند اما با ورود به آنجا دیده کسی در خانه نیست روی زمین افتاده و میمیرد.
نمایشنامه عاشقانه «سوخته از یخ» که سعی میکند با نگاهی سمبولیک به مقوله عشق (و عشق ازدسترفته) بپردازد، با مخفی کردن برخی اطلاعات عین دروغین بودن حضور پدر ماریا و همینطور اجیر شدن ماریا برای خبررسانی به ایزبراندت تا پایان جذابیت خود را حفظ میکند. البته با کم شدن حجم برخی منولوگها ریتم اثر میتوانست مناسبتر باشد. کشف حقایقی از زندگی ماریا (اینکه احتمالا ایزبراندت پدر بچه اوست) و یا نقشهای که در پایان در مورد انتقام ایزبراتدت لو میرود، تصاویر عاشقانه از دورانی که سیبیل در مورد آشناییاش با ایزبراندت نقل میکند، باغی پر از بوی بابونه و شکوفههای گیلاس که نمادی برای شکوفا شدن یک عشق تازه است و خراب شدن خانهای که نماد آخرین یادگاری این عشق به شمار میرود و یا برخی دیالوگهایی که در جواب هم گفته نمیشوند، از جذابیتهای این متن نمایشیست.
نمایشنامه «سوخته از یخ» نوشته پیتر آسموسن چهلوهفتمین نمایشنامه از مجموعه نمایشنامههای دورتادور دنیاست که با ترجمه مهسا خیرالهی در نشر نی به چاپ رسیده است.