میشائیل هانکه فیلمساز اتریشی از اولین فیلم خود یعنی «قاره هفتم»، طغیان و خشونت را محور اصلی کار خود قرار داده است. او در فیلم اولش داستان خانوادهای را روایت میکند که بر تمامی کلیشههای یک زندگی امروزی و مدرن قیام کرده و سعی میکنند همه آنچه که به دست آوردهاند را نابود کنند. او در فیلم دومش با عنوان «ویدئوی بنی»، تاثیر صحنههای خشونت آمیز و عادیسازی آن در رسانه ها را مورد بررسی قرار میدهد تا جایی که بنی صرفا برای اینکه ببیند یک اسلحه کشتار حیوانات بر روی انسان چگونه کار میکند دختر نوجوانی را به قتل میرساند. در ادامه و فیلم سوم خود یعنی «۷۱ جز از روزشمار یک شانس» داستان واقعی دانشجوی جوانی را روایت میکند که پس از دست و پنجه نرم کردن با مسائل مختلف زندگی دانشجویی در نهایت با از کوره در رفتن دست به قتل تعدادی مشتری بانک میزند، مشتریانی که پیش از این داستان زندگی هر کدامشان را دنبال کردهایم، در نهایت جوان خودش را هم میکشد. خشونت اگر نگوییم در هر سه آثار به یک مقدار اما هیچ اثری از این کارگردان اتریشی سراغ ندارید که او با ظرافت این خشموخشونت پنهان انسانی را ذرهذره هویدا نکند. ویژگی که میشائیل هانکه را از همنسلان خود جدا میکند نگاه جامعهشناسانه به بدیهی ترین رفتارهاییست که انسان در یک اجتماع از خود بروز میدهد.
از طرفی علاقه این کارگردان به پلانها و اینسرتهایی که از برسون سراغ داریم، ادای دینیست به این کارگردان فقید فرانسوی، به نوعی در برخی پلانها ناخواسته یاد فیلم «پول» و یا «یک مرد گریخت» او میافتیم. در هر حال سینمای هانکه از همان ابتدا دست بر شیوه، نگاه و موضوعاتی میگذارد که حتی با گذر زمان در آثار متاخر او همچون «عشق» یا «پایان خوش» نیز میبینیم. دیدن آثار این کارگردان مهم سینما به علاقمندانِ سینمای اروپا و همینطور دنبالکنندگان آثار روانکاوانه به شدت توصیه میشود.