وبلاگ فراموشی لی به همت کارنجک لباس نو به تن کرد. ممنون از محسن که مثل همیشه زحمت طراحی و دوخت این لباس جدید رو کشید.
سال ۱۳۸۹ (سال صبر و استقامت ) رو به تمام دوستان مجازی و غیر مجازی تبریک می گم .
نه دستی روی اتاقم فرصت کردم بکشم هنوز و نه دلم و روحم رو خونه تکونی کردم . ولی فعلا دارم اسباب کشی می کنم . البته اسباب کشی یعنی اینکه چیزی همراه خودم ببرم در حالی که چیزی از اینجا نمی شه برد و قسمتی از خاطراتم اینجا دست نخورده باقی می مونه. شاید زندگی مجازی تازه ای رو بتونم اینجا شروع کنم . اگر چه هنوز کمی نازک کاری و سفت کاری داره . ولی خب به زودی … پیشاپیش از دوست خوبم محسن مریدی به خاطر تمام اذیت هایی که کردم عذر خواهی و به خاطر تلاشش
هیچ گاه در ذهن لی نماند که چند ماهی را به آغوش گرفت اما به یاد دارد که تمامشان را به ناچار رها نمود فراموشی لی
توی تاکسی نشسته بودم که رادیو خبر حکم اعدام محاربین در روز عاشورا رو اعلام کرد. کمی بعد صحبت راننده رفت سمت نا امنی تو این روزا . بعد گفت که امروز نزدیک به یک ساعت پیش جلوی بانک ملی شهربانی دو نفر موتورسوار انگشت های دست زنی رو با ساتور قطع می کنند تا کیفش رو ببرند . زن همان موقع از بانک بیرون اومده بود و با دیدن دزدها کیف رو محکم توی بغلش میگیره . بعد کیفش رو جلوی چشم صدها نفر مردم توی خیابون برده بودند . کیف و پول باز بر می گرده آیا انگشت
تو دهان اشکال هندسی را سرویس کرده ای . این رابطه از مثلث هم گذشته . و نگو که به دایره رسیده ای.
——————————————————————————————————————– نه منتقد تئاتر هستم و نه آنچنان اطلاعات زیادی از تئاتر دارم و این متن تنها نظرات شخصی من نسبت به آخرین اثر ابراهیم پشتکوهی است . حدسم درست بود و آخر هم درست از آب در آمد و آن هم اینکه پشتکوهی در اثرش تغییر ایجاد می کند . حتی در اجراهای آخر . و اینکه چرا نتوانستم کار را در همان روزهای اول که دیگر از همه جوانب آماده اجرا بود ببینم را از کم سعادتی خودم می دانم . این جمله که می گویند داور تئاتر معمولا در آخر سالن می نشیند تا اینکه توانائی بازیگر
با تشکر از بهشب عزیز برای دعوت من به این بازی . ترتیب این کتاب ها به اولویت علاقه مندی نیست . به اولویت یاد آوری ذهنم است . ۱.مفاهیم کلیدی در مطالعات سینمائی ( در حال مطالعه – خدا داند کی تموم بشه) / سوزان هیوارد ۲.عقاید یک دلقک / هاینریش بل ۳.دفاع لوژین / ولادیمیر ناباکوف ۴.مجموعه داستان های همینگوی ۵. کوپن تقلبی / لئون تولستوی ۶. خاطره دلبرکان غمگین من / گابریل گارسیا مارکز ۷. کشور آخرین ها / پل استر یکی از کتاب هایی که تاثیر مهمی در نوشتن من داشت متاسفانه اسمش رو یادم نیست
مدتیست که بعضی چیزها را جائی یا حرفی یا قراری ندیده و نگفته و نرفته فراموش می کنم . فراموش کرده در کوچه ای پس کوچه ای جای غریبی می ترسم روحم اینجا و خودم آن دور تر ها به راهم ادامه بدهم…
در بازه باز هم پرنده است در پرنده نیست عبدالمالک ریگی را گرفتند . چه خوب . اما چه بد که تا چند روز دیگر او را هم می آورند توی تلویزیون ، دادگاه اعترافاتش پخش می شود ، خودش را وابسته به تمام دنیای غرب می داند و محاکمه می شود و آدم را یاد تک تک افرادی می اندازد که بعد از انتخابات برای گرفتن حقشان توی خیابان آمدند و نیامدند و به نا حق به زندادن افتادند و بعد … باقی اش را تماممان از تلویزیون دیدیم. آیا حق کسی که یک عده را به راحتیِ آب
نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق میکنه. روزهای بعدش انگار دوباره میافتی توی یک سرازیر
سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانهای برای هیچ کدوم از
در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پلهای برای پیروزی آیندهاش بسازد دور از ذهن
داستان نویسی آمریکا را به این صورت دوره بندی میکنند: ۱۸۳۰ – ۱۸۶۵ = دوره ی رمانتیک ۱۸۶۵ – ۱۹۰۰ = دوره ی رئالیسم ۱۹۰۰
«خطر لو رفتن داستان» اولین رمان عطیه عطار زاده تمام تلاش خود را کرده که اثری خاص و قابل توجه به نظر برسد،اما آیا واقعا