باشه . من میرم . اما بیا قبلش بعضی واژه ها رو برای هم شرح بدیم .
یک شب که ناخوش احوال بودم ، جائی در همین فضای مجازی نوشتم :
{ توی جلسه همش احساس می کردم یه کار مهم انجام نشده دارم بعد فکر می کردم که نه من هیچ کار مهمی ندارم و نداشتن کار مهم بیشتر حالم رو خراب می کرد }
البته لازم به ذکر است که در تمام طول آن جلسه به رفتن فکر می کردم . اینکه باید جلسه را ترک کنم .
امشب جائی یک شعر از برتولت برشت خواندم . شاد گشتیم از این حس مشترک .
***
كنار خيابان نشسته ام
و راننده چرخ ماشين را تعويض مي كند.
من تعلق خاطر ندارم به مكاني كه از آنجا مي آيم
و تعلق خاطر ندارم به مكاني كه مي روم.
پس چرا تعويض چرخ را با اين همه
نگرانی مینگرم؟
وقتی خدا
جلوی بنده هاش
زمین رو زد زمین
تو داشتی جلوی بنده هاش
خدا رو میزدی زمین
بچاره زمین
درد خودشو تحمل کنه یا بزرگی خدا رو …
چقدر زود حرف هایی که می خواستم بگم تمام شد . از این پس فقط به هم نگاه می کنیم …
آغاز سرنگونی دیکتاتورهای خاورمیانه را شاید بشود با خود سوزی جوان تونسی دانست که بعد از این اقدام بود که مردم تونس و چند کشور مسلمان دیگر در خاورمیانه علیه دیکتاتوری سرزمینشان قیام کردند . نوشتن این متن به خاطر رفتار جوانی حدودا سی و چند ساله در میدان انقلاب بود که ساعاتی پیش اقدام به خود سوزی کرده است . اگر چه بعد از دقایقی توسط آتش نشانی خاموش شده و از طریق آمبولانس به بیمارستان انتقال داده شده اما خواستم به او بگویم اگر حرکت تو ادامه دهنده ی حرکت جوان تونسی است در واقع یک خیال واهی تو را برداشته برادر ، اگر هزاران نفر هم در همین خیابان های مملکت خودشان را به آتش بکشند ( که به اندازه کافی وسط همین خیابان ها به دار آویخته شده و با چاقو و قمه کِشی جان باخته اند ) آب از آب تکان نمی خورد . که تکان نخورده مدتیست . مردمی که به بدبختی و فلاکت عادت کنند و خو بگیرند را به این سادگی ها نمی توان به خود آورد . همین .
راستی تمام لحظاتی که داشتی در سوزش و درد ، آه و ناله می کردی کسی به دادت رسید یا همه داشتند با گوشی های تلفنشان ویدئوی جدید ضبط می کردند ؟
پ . ن : فعلا از وضعیت جوان خبری نیست .