بیش از دو سال است که دیگر در آن شهر زندگی نمیکنم. من از آن شهر رفتم اما انگار آن شهر از من نمیرود. از سال ۸۳ که جدی فیلمسازی را شروع کردم (دبیرستانی بودم) تا الان که ۲۰ سال میگذرد. تنها ۵ بار جایزه سینمایی در آنجا گرفتم. یکیش برمیگردد به سال ۸۷ که بعد دوستان از دماغم درآوردند. یکی گفت حقت نبوده. یکی گفت رفتم از فلان داور پرسیدم اصلا یادش نبوده. جایزهام دو تا سکه بود که توی دو برههی زمانی که اوج خالی بودن حسابم بود فروختم. یکبارش آس و پاس وسط تهران از زور بیپولی
دو فیلم آخری که از پولانسکی دیده بودم فیلمهایی چون «پَلس» و «بر اساس داستان واقعی»، هیچ کدام چنگی به دل نمیزدند. اخیرا فیلم ونوس خز پوش یا «Venus in fur» از این کارگردان لهستانی را دیدم. فیلمی با داستانی ساده اما به شدت عمیق. این اثر که از یک نمایشنامه آمریکایی و آن نمایشنامه از یک کتاب اتریشی به همین اسم اقتباس شده، داستان زنی را روایت میکند که به عنوان آخرین بازیگر برای تست یک شخصیت خودش را به یک سالن تئاتر میرساند. زن تمام تلاشش را میکند که به نویسنده و کارگردان اثر که یکی از افراد
«بیچارگان» ادامه دندان نیش لانتیموس است، پیشترها گُدار گفته بود هر کارگردان تنها یک فیلم در عمر کاری خود میسازد، باقی تکرار همان فیلم اول است. حالا لانتیموس بعد از چند کار دوباره با این اقتباس به همان دندان نیش بازگشته. اما اینبار او میخواد زندانی که برای شخصیتهای پیشین ساخته است را به نهایت آزادی بدل کند، کودکی که قرار است در مواجهه با جهان پیش رویش کنجکاوانه هر آنچیزی که باید را کشف و تجربه کند. اگر در دندان نیش دختر خانواده موفق به فرار میشود و در این نقطهی عطف فیلم تمام میشود، اما در بیچارگان فیلم
یانیک یک مخاطب عام که برای سرگرم شدن به دیدن تئاتری در فاصله یک ساعتی محل کارش رفته، در میانههای اجرا تصمیم میگیرد که نارضایتی خودش را با صدای بلند اعلام کند.این اتفاق جذاب شروع فیلم یانیک است که کوئنتین دوپیو آن را در سال ۲۰۲۳ کارگردانی کرده است. فیلمی ساده و مهم که به وضعیت هنر در حال حاضر میپردازد. مخاطب کم طاقت در مقابل اثری دمدستی قرار میگیرد. هر دو سو فاقد توانایی راضی کردن همدیگر هستند. نه تئاتر به نمایندگی بازیگرانش قادر است بگوید نمایش خوب و قابل دفاعیست و نه مخاطب میتواند بگوید این نمایش به
فیلم تفریق از مانی حقیقی داستان زوج جوانی را روایت میکند که متوجه میشوند زوج دیگری در تهران دقیقا با شکل و شمایل خودشان زندگی میکنند. اما با این تفاوت که این زوج تازه یافته شده از طبقه اجتماعی بالاتر و البته صاحب یک پسربچه هم هستند. با این خلاصه در ابتدا ناخواسته ذهن به یاد «شاید وقتی دیگر» بهرام بیضایی میافتد. اما فیلم همان ابتدا تعلیق این آشنا بودن چهرهها را بر خلااف اثر بیضایی از بین میبرد. اما از طرفی فرصتی که برای روایت یک داستان ماندگار پیدا میکند را از دست میدهد. فیلم در یک سوم پایانی
این متن را برای دوستی مینویسم که پرسید فیلم «برادران لیلا» آخرین ساخته سعید روستایی را دیدهام یا نه. ندیده بودم و اکنون بعد از گذشت چند ساعت از دیدنش این چند خط را مینویسم. شاید انتظار زیادیست که از سعید روستایی در سومین فیلمش توقع داشته باشیم که سبک و نگرش کارگردانی خودش را به ما نشان بدهد. چون اگر بخواهیم کارنامه کاری او را با کارگردانی آثارش بسنجیم واقعا دستمان خالیست. فیلمساز در مقام کارگردان کدام مولفهها را در آثار گذشته و جدیدش به ما عرضه میکند که بتوان فیلم را از منظر کارگردانی، جداگانه بررسی کرد؟ عدم
«کارامل» اولین فیلم سینمایی نادین لبکی، فیلمساز لبنانیست که چندسالیست او را با فیلم «کفرناحوم» بیشتر میشناسند. لبکی که پیش از شروع فیلمسازی بازیگری و ساخت موزیکویدئو را در کارنامه خود دارد با فیلم کارامل محصول سال ۲۰۰۷ نشان داد که مدیوم سینما را میشناسد، کارگردانی را بلد است و به راحتی میتواند به شخصیتهایی که خلق میکند نزدیک شده به گونهای که مخاطب با آنها همذاتپنداری کند. کارامل داستان چند زن را روایت میکند که هر کدام در زندگیشان در جستوجوی عشق و محبتاند. روابط صمیمانهای با هم دارند و همه برای سعادت دیگری تلاش میکنند. لبکی سعی میکند
پس از دیدن مستند «و عنکبوت آمد» ساخته مازیار بهاری و لحظات تلخ و دردناک این فیلم، و با گذشت بیش از بیست سال از حوادث مشهد و قاتل زنجیرهای آن یعنی سعید حنایی، با دو فیلم داستانی روبرو هستیم که به این شخصیت و زوایای زندگی او میپردازند. دو فیلم داستانی که هر کدام ضعفها و قوتهای خودشان را دارند. در فیلم «عنکبوت» ساختهی ابراهیم ایرجزاد فیلمساز سعی دارد وفادار به داستان واقعی باشد، اسامی همان است، علت اقدام حنایی به قتلها مشخص است و حتی گیر افتادن حنایی هم با واقعیت یکیست. اما این فیلم هم از همان
مخاطب جشنواره فیلم کوتاه تهران غالبا بچههای فیلم کوتاه هستند. یعنی کم پیش میآید شما وارد سالن شوید و مخاطب غیر سینمایی و غیر فیلم کوتاهی ببینید. این سالها هم یکی از تنها جشنوارههایی بود که باعث میشد بچههای فیلم کوتاه چند روزی دور هم جمع شوند و فیلمهای هم را ببینند، که دیگر امسال با این شرایط حتی برای دیدن فیلم هم پایم را توی سالن نگذاشتم. سال ۹۹ که فیلمم مستقیم از جشنواره فیلم کوتاه میتوانست به جشنواره فجر وارد شود از دبیرخانه فجر چند بار تماس گرفتند اما مخالفت کردم و فیلمم را نفرستادم. فجر یک پاتوق
حاوی اسپویل: تب پتروف ساختهی کارگردان روس کیریل سربرنیکوف محصول سال ۲۰۲۱ روایت ذهن خلاق یک تصویرگر آثار کمیک را به نمایش میگذارد. روایتی تودرتو که پیش از هر چیز یادآور آثار میشل گندری کارگردان فرانسویست. چیزی که فیلم را چند لایه میکند، ارجاعاتیست که در طول داستان به گذشته و حال داده میشود. زن برفی که حالا بلیط جمعکن اتوبوس شده نقطهی آغاز و پایان فیلم است. پیش از صحنهی پایانی، پتروف وارد خانه میشود، خانهای که با یک حرکت دوربین تبدیل به ماکت همان خانه میشود. پتروف پشت پنجره آمده و بیهیچ حرف اضافهای نشان میدهد که تمام
با بالا گرفتن تب تبدیل عکسها به فرم نقاشیهای استودیو جیبلی، دیدم برای این کار هوش مصنوعی باید نسخه پلاس خریده باشید اما هوش مصنوعی
نوروز انگار تنها همون روز اولش آدم رو با یک حس و حال نو شدگی سنجاق میکنه. روزهای بعدش انگار دوباره میافتی توی یک سرازیر
سالها پیش جایی نوشته بودم: «یه روستا هست که سر جمع نوزده تا دختر داره توش. تا حالا هیچ شعر عاشقانهای برای هیچ کدوم از
در اینکه شکست خوردن بخشی از زندگی آدمیست شکی نیست. اینکه ممکن است انسان از هر شکستی پلهای برای پیروزی آیندهاش بسازد دور از ذهن
داستان نویسی آمریکا را به این صورت دوره بندی میکنند: ۱۸۳۰ – ۱۸۶۵ = دوره ی رمانتیک ۱۸۶۵ – ۱۹۰۰ = دوره ی رئالیسم ۱۹۰۰