نمایشنامه «شکلک» که پیش از این اوایل دهه هشتاد اجرا شده بود اکنون در مجموعه دورتادور دنیا به چاپ رسیده است. نمایشنامهای از نغمه ثمینی نمایشنامهنویس ایرانی که همچون سایر آثارش شاهد درآمیختگی چند دوره تاریخی هستیم. ایدهای که بارها توسط او در نمایشنامههایش تکرار شده است. شریف و نرگس برای اینکه از دست خانوادهشان فرار کرده باشند و برای اینکه نرگس روزهای آخر بارداری مخفیانه خودش را بگذراند به خرابهای پناه میبرند. خانهای که به گفته اهالی محله سالهاست کسی در آن زندگی نمیکند. شریف نرگس را آنجا مستقر کرده و به سر کارش در یک آزانس بازمیگردد. شریف تا فردا باز نمیگردد. اما فردا صبح نرگس متوجه میشود زوج دیگری در آن خانه زندگی میکنند. حسن شکلکی و زنش عالیه. آنها که کارشان معرکهگیریست مدتیست از دست اربابِ حسن (شعبون بیمخ) فرار کرده و به همان خانه متروکه پناه آوردهاند. حسن مدتی قبل وقتی که به همراه شعبون بیمخ و باقی نوچهها به تئاتری حملهور شده بودند دختر بلیطفروشی به نام نقره را که از آن حمله شبانه غنیمت گرفته بودند به شعبون میسپارند. شعبون نقره را به عقد خود در آورده و پس از مدتی که به مشکل برمیخورند او را سهطلاقه میکند اما چون پشیمان شده و برای اینکه دوباره بتواند او را عقد کند از حسن میخواهد او را عقد کرده تا مدتی بعد دوباره نقره را پیش خودش آورد. حسن علاوه بر اینکه نقره را حامله میکند به شعبون هم میگوید که او فرار کرده و با عالیه و نقره به خرابهای رفته تا از دید شعبون دور بمانند. حالا در زمان حال نرگس و شریف به دام آنها افتادهاند. حسن فکر میکند نرگس همان نقرهاست و سعی میکند از فرار آنها جلوگیری کند. از طرفی نرگس کمکم به مرحله زایمان نزدیک میشود. تا اینکه کمی بعد به کمک عالیه فرزندش به دنیا میآید. بچهای که چهرهاش ترکیبی از همه آنهاست و جنسیت نامشخصی دارد. برای همین هیچ کدامشان حاضر به پذیرفتنش نیستند. در انتها حسن و عالیه برای اینکه خودشان را برای رویارویی با شعبون آماده کنند شریف و نرگس را فراموش کرده و در حیاط میخوابند، شریف و نرگس هم برای اینکه به بچه رسیدگی کنند به داخل خانه باز میگردند.
ترکیب حال و هوای روز جامعه که احتمالا به درگیریهای کوی دانشگاه ارتباط دارد با حمله به خانه مصدق و کودتای ۲۸ مرداد از زیرلایههای متن است که ثمینی با داستانی که طرح ریزی کرده آنها را با هم درآمیخته است. استفاده از شخصیت شعبون بیمخ به عنوان حلقه اتصال داستان حسن شکلکی و زنش عالیه با داستان نرگس و شریف از جذابیتهای متن است. اما در کل بدون تلفیق این دو داستان و پرداختن به مساله حسن و جزئیات رابطهاش با نقره و شعبون میتوانست به تنهایی بار داستانی و معنایی کافی را داشته باشد. البته شخصیتپردازی کلیشهای حسن و عالیه که بارها در آثاری از این دست دیدهایم کمی از عمق شخصیتهایی که میتوانستند حضور متفاوتتری داشته باشند کاسته است. «شکلک» را میتوان اپیزود دوم نمایشنامه «خواب در فنجان خالی» دانست، و البته در ادامه سلسله نمایشنامههایی که او با این فرم نگاشته است. درآمیختگی شخصیتها و زمانهای مختلف و همپوشانی داستانی اینها با یکدیگر.
«شکلک» نوشته نغمه ثمینی چهلوششمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.
«زبان تمشکهای وحشی» نوشتهی نغمه ثمینی که همچون چند اثر پیشینش در آن شاهد روایتهای تودرتو، شکست زمان و تکرار شخصیتها هستیم، اینبار با همین فرم سراغ ایدهی اجتماعی دیگری رفته. زن (دنیا) و مردی (داوود) در دهمین سالگرد ازدواجشان قصد دارند با تکرار مسیری که شب ازدواجشان رفتهاند به شمال رفته تا مادر دنیا را دیده و پس از بازگشت به تهران از همدیگر جدا شوند. داوود پس انتخاب موضوع تز دکترایش که مربوط به کشف زبان نخستین و منفصل نشده است، به این حقیقت دست میباید که زبان کنونیِ تمام فرهنگها همراه با دروغ و کج فهمیست و این نمود را میتوان در زبان تمام سیاستمداران دید. او به خاطر نوشتهها و حرفهایی که سر کلاس به دانشجویانش گفته و یا انتخاب تز دکترا، از کار بیکار شده و چندین ماه تحت بازجویی بوده. پس از گذشت یکسال از این اتفاقها او و دنیا که حالا احساس میکنند حرفی برای گفتن ندارند و یا در بیشتر موارد زبان هم را متوجه نمیشوند تصمیم به آخرین سفر و جدایی گرفتهاند. آنها در جاده با جوانی در چند موقعیت مختلف روبرو میشوند که در ادامه متوجه میشویم جوان قصد دارد آنها هر چه سریعتر به شمال رسیده تا بتواند نقشه قتلی که در سر دارد را عملی کند. با برشهای پیدرپی در سالهای مختلف زندگی مشترک دنیا و داوود به تغییر روند رابطهی این دو پی میبریم و در نهایت متوجه میشویم این جوان، فرزند خودشان است که در دهمین سالگرد ازدوجشان در متلی به خاطر معاشقه آخرشان سلولهای وجودیاش شکل گرفته، حالا او در هیئت فروشنده و تعمیرکار سر راه آنها قرار گرفته تا از شکلگیری این معاشقه جلوگیری کند. فلاشبکها و مرور خاطرات و واکاوی مشکلات دنیا و داوود و در نهایت در جاده ماندنشان آنها را به متلی بین راه هدایت میکند.
در این نمایشنامه نغمه ثمینی سعی دارد با ارجاع به مسائل اجتماعی و سیاسی روز و نگاه سمبلیک به زایش یک فرد در این شرایط پر پیچوخمِ درک نشدن انسانها توسط یکدیگر، (زن و مرد، شکنجهگر و شکنجهشونده، قاتل و مقتول و …) دست بر یک درد جهانشمول بگذارد و آن هم غریبه بود انسانهاست بر اساس زبانشان.
اگر چه نمایشنامه تنها یک موقعیت ایستا را به تصویر میکشد و کشمکش به شکل کلاسیک آن وجود ندارد و شخصیتها تنها مشغول خاطرهبازیاند اما در کل، داستان بر پایههای تکرار و فلاشبکهایی شکل میگیرد که (به خاطر تخصص ثمینی در این شیوه) فقط جذاب به نظر میرسند و نه دراماتیک. البته با این شرایط شاید یک داستان کوتاه یا نیمه بلند میتوانست بستر مناسبی برای روایت این زندگی باشد. اگر چه پیش از این نمایشنامه تک پردهای «فصل سالگردها» از جنی لین بیدر تقریبا با همین ایده به چند دوره از سالگرد ازدواج یک زوج پرداخته بود.
«زبان تمشکهای وحشی» چهلوپنچمین نمایشنامه از مجموعه آثار دوتادور دنیاست که به قلم نغمه ثمینی در نشر نی به چاپ رسیده است.
در «خانه»ی نغمه ثمینی اگر چه مثل نمایشنامههای پیشین این نویسنده خبری از تکرار شخصیتها نیست و زمان به آن شکل همیشگی دستخوش تغییر نمیشود اما باز در این متن هم رویکرد اپیزودیک را شاهدیم. اپیزودهایی که به بهانه تغییر صحنه با یک داستان و شخصیت منحصربفرد روایت میشود. نمایشنامه «خانه» داستان خانوادهای را روایت میکند که هر کدام درگیر مشکلات و مسائل خودشان هستند. پدر خانواده سالهاست که در فکر زن اولش است که به خاطر کشته شدن او همواره با خاطره او زندگی میکند. مرد از همسر اولش پسری به نام هامون دارد. همسر دومش (رویا) آنقدر در تنهایی خود خزیده که عاشق بازیگر تلویزیونی شده و در خیالش قرار است با او فرار کند اما شخصیت تلویزیونی در آخرین قسمت سریال خودکشی میکند. دختر خانواده پرنیان دچار بارداری ناخواسته شده و حالا میخواهد با خوردن قرص بچهاش را سقط کند، دوست پسرش او را ترک کرده و به دبی فرار کرده. هامون پسر دیگر خانواده هم که به اختلالات شیزوفرنی دچار شده میخواهد با دختری که دوستش دارد (مهسا) با باد کردن بادکنکهایی که دارند پرواز کرده و از مرز خارج شوند. در این میان حضور هامون است که صحنهها را به هم مرتبط میکند. او که دچار بیماری نادری شده سلولهایش لحظه به لحظه کوچکتر شده تا جایی که در یک حالت انفجار گونه ناپدید میشود. او پس از این اتفاق میتواند به طور نامرئی در خانه حرکت کند و داستان هر یک از اعضای خانواده را دنبال کند. خودش که در دوران دانشگاه عاشق دختری به نام نیلوفر شده پس از مدتی به خاطر مشغله کار و دانشگاه ناخواسته از او دور میشود. حالا در آخرین دیدارهایی که با اعضای خانواده در خلوتشان دارد صداهایی را برای نیلوفر ضبط میکند که داستان خودش و خانوادهاش را در آن شرح میدهد. در انتها اعضای خانواده برای اینکه دوباره دور هم جمع شوند متوجه میشوند با نبود هامون خانه آنها نیز آنقدر کوچک شده که جز ویرانهای چیزی از آن باقی نمانده، برای همین تصمیم میگیرند با همان لگوهایی که هامون از دوران کودکیاش باقی گذاشته خانهای برای خودشان طبق خواسته و میل خودشان درست کنند.
چیزی که در این نمایشنامه هم همچون چند اثری که در این مجموعه به چاپ رسیده شاهدیم، عدم درامیست که باعث پیچشها و کشمکشهای شخصیت یا شخصیتها شود، ما با مجموعه داستانکهایی روبرو هستیم که هر کدام برای خودشان جایگاه خودشان را دارند. هر یک به تنهایی میتوانند یک داستان کوتاه باشند. و تنها همخانه بودن اعضاست که آنها را کنار هم قرار داده، و البته شخصیت هامون که هر کدام از افراد را با حضورش به کل داستان پیوند میزند. با همین حال خانه چند داستانک است که با کنکاش در آن به مساله نویسنده نمیرسیم. اینکه نمیدانیم قرار است در پس روایت هر کدام از این شخصیتها (که نمونه آنها را بسیار در سریالها و فیلمها دیدهایم) توجهمان به کدام دغدغه جهانشمول جلب شود. فارغ از اینکه شاید متن برای تحلیل روانکاوانه خوب به نظر برسد اما یک متن دارماتیک نه. به هر حال این دغدغه و سوال برای آنهایی که تازه ابتدای راه نویسندگی هستند باقی میماند. اینکه به همچنین متنهایی میتوان گفت درامایتک یا خیر؟ صرف نظر از اینکه خب این متنها در یک ساختار شبیه به نمایشنامه نوشته شدهاند و شرح صحنه بر اینکه باید در سالن نمایش به اجرا در بیاید دلالت دارد. اما اینها برای یک متن که مجموعهای از داستانکهاست کافیست؟ –خیر-
نمایشنامه «خانه» بیستونهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که به قلم نغمه ثمینی در نشر نی به چاپ رسیده است.
نمایشنامه «خواب در فنجان خالی» داستان زوج جوانی را روایت میکند که بعد از فوت عمه پدربزرگشان (عمهآقا) شروع به تدارک مراسم عزاداری میکنند. مراسمی که بعد از چند ساعت برهم میخورد. عمه آقا دوباره زنده میشود. او که فرامرز و مهتاب را مجبور کرده بود که با هم ازدواج کنند، حالا بعد از چند سال که آنها را عذاب داده قصدی برای مردن ندارد. چون بعد از مرگ او فرامرز و مهتاب از همه جدا شده، خانه قدیمی و اشرافیاش فروخته شده و ارث بین فرامرز و مهتاب تقسیم میشود. پس از بازگشت عمه آقا به زندگی ما در صحنه های مختلف میبینیم که عمه آقا ذره ذره به زمان گذشته سفر کرده و بخشی از داستان زندگیاش را روایت میکند. عمه آقا در جوانی عاشق جوانی به نام فرامرزخان خان بوده اما فرامرز با خواهر او ماهرخ ازدواج میکند و کمکم به خاطر عشقش ماه لیلی (عمهآقا) وارد سیاست شده و سر از مجلس و جمع مشروطهخواهان در میآورد. ماه لیلی هم که برای فراموش کردن عشقش به لندن سفر کرده در بازگشت با فرامرز خان روبرو میشود. صحبت از گذشته ها باعث میشود گفتگوی آنها به مشاجره تبدیل شده و فرامرزخان به ماه لیلی تجـاوز کند. فرامرز خان برای پوشاندن ننگی که به بار آورده ماه لیلی را در زیرزمین خانه زندانی میکند و به همه میگوید که بچه بدنیا آمده از تجاوز، فرزند مشترک او و ماهرخ است.
مهتاب که در آسایشگاه روانی کار میکند کمکم به خاطر خیالاتی شدن و اینکه عمهآقا در حال جوان شدن و صحبت با اوست به جنون میرسد. فرامرز که خبرنگار روزنامه است از جایی عکاسی کرده که حالا باعث دردسرش شده و قصد دارد از خانهای که در آن زندگی می کند فرار کند. اما جنون مهتاب کار دستش داده و باعث میشود به دست او کشته شود.
جذابیت این ایده را شاید تنها در ادامهدار شدن داستان زندگی شخصیتها و تجدید تاریخ با آدمهایی که دائما در طول زمان در حال تکرارند دانست، ترفندی که ثمینی علاقه زیادی به آن دارد انگار. روشی که بعدها در نمایشنامه اسبهای آسمان خاکستر میبارند نیز به کار گرفته است. خواب در فنجان خالی میخواهد روانکاوانه باشد همچون ملکه زیبایی لنین، میخواهد سیاسی باشد مثل کارهای فتحی (که تجربه مشترک با هم دارند) و میخواهد شخصیتها در حال تکرار باشند همچون کارهای خودش اما در نهایت به یک قصه ساده بدل می شود. قصهای که سعی دارد در کنار آن تحولات سیاسی جامعه را به طور نمادین به رفتارهای روانی شخصیتها نسبت دهد. با همین حال با تمام تحلیلهایی که در انتهای این نمایشنامه میخوانید این متن یک اثر تاریخدار است. اثری که با رنگ و لعابِ دیالوگهایی که انگار قرار است ما را به اواخر دوره قاجار ببرد تاریخ مصرفش تمام شده. چهرهای سانتیمانتال از دوره قاجار که آنقدر تکرارش کردهاند، حتی وجهه نمایشی آن هم دستمالی شده. وجهه تاریخی آن که بماند. این نوع آثار بازتاب دهنده شاید اندکی از واقعیت آن دوره هم نیستند. به هر حال با وجود تکنولوژی و تماشای عکسها و فیلمهای آن زمان میتوان پی برد که مملکت در آن دوره چه چهری پلشتی داشته.
خواب در فنجان خالی نوشته نغمه ثمینی بیستوپنجمین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر چشمه به چاپ رسیده است.
«اسبهای آسمان خاکستر میبارند» نمایشنامهای از نغمه ثمینی نمایشنامهنویس ایرانیست که آن را در سال هشتادوچهار برای یک اجرای صحنهای به نگارش درآورده است. داستان همان داستان سیاوش شاهنامه است که میخواهد از آتش عبور کند. اما این بار ثمینی با خلاقیت خود لحظه عبور سیاوش از آتش را به داستان جداگانهای تبدیل کرده. داستانی سراسر استعاره و نماد. متن با خواب سیاوش شروع میشود. همچون ابتدای نمایشنامه هملت. در آنجا هملت با روح پدرش روبرو میشود اینجا مادر سیاوش به خواب او میآید. مادر به او دلگرمی میدهد که آتش همیشه سوزاننده نیست. سیاوش با ترس سوختن در آتش پا در این راه پر خطر میگذارد. حضور سیاوش در آتش به سه بخش تقسیم میشود. او با سه نفر روبرو میشود. ابتدا سرباز بدون سری که در جنگ کودکان، مردان و زنان زیادی را کشته و به آنها تجاوز کرده. حالا از سیاوش میخواهد که در آینده که سردار سپاهی شد از جنگیدن سرپیچی کند تا او دوباره به سر قطع شدهاش برسد. تنها در این صورت است که معشوقهاش او را به خانه راه میدهد. سیاوش این را میپذیرد. در ادامه مسیر عبور از آتش دومین شخصی که بر سر راهش قرار میگیرد، زنیست که سالهاست فرزندش به دنیا نیامده. زن از سیاوش میخواهد که به صدای فرزندش گوش دهد. جنین میتواند به او بگوید که چگونه بدنیا خواهد آمد. سیاوش به صدای جنین گوش میدهد. او میگوید تنها در سرزمین اجدادی خودش به دنیا میآید. جنین در ادامه به سیاوش میگوید زمانی که در گذشته درخت بوده درخت پیری به او گفته که شخصی به نام سیاوش سرزمینی بنا خواهد کرد که هر انسان تبعید شدهای در آن آرام خواهد گرفت و در آن شهر برای همه جا هست. از همین رو سیاوش به زن باردار قول میدهد که پس از خروج از آتش و در هنگام تبعیدش شهر را بنا کند تا زن بچهاش را آنجا بدنیا بیاورد. سومین شخصی که بر سر راه او قرار میگیرد مرد-زن است. موجودی نیمه زن و نیمه مرد که تنها یک خواسته از سیاوش دارد و آنهم اینکه به داستانش گوش دهد. مرد-زن داستانی روایت میکند که از برادرش خواسته در جنگی که در سرزمینش به راه افتاده باید حتما خونی بریزد. برادر ابتدا قبول نمیکند، اما مرد-زن اصرار میکند که پیش از رفتن به سمت معشوقهاش آخرین بند از پیوند برادری که همان ریختن خونی در جنگ است را برآورده کند. مرد-زن در ادامه میگوید که مدتی بعد به برادرم خیانت کرده و سر او را از تن جدا میکنم و با ریختن خون او گیاهی سبز از خاک جوانه میزند که با آن ریشههای زیادی به پایم میپیچد. او از سیاوش میخواهد اگر خائنی در سرزمین تبعید سر از تنش جدا کرد قبل از ریختن خونه تازهاش بر خاک بگوید: بخشش برای خائن، بخشش برای جلاد. تا ریشههایش ترک بخورد. مرد-زن این خواسته دورغین را از سیاوش دارد تا بتواند از بند ریشهها آزاد شده که در جاهای دیگری خیانت دوباره بکند. سیاوش با این سه قول از آتش خارج میشود اما مادیان اسب وفادار سیاوش خودش را به خاطر خواب سیاوش و علاقهای که به او دارد قربانی میکند تا سیاوش جان سالم بهدر ببرد. از آن پس هر زمان که سیاوش به آسمان نگاه میکند ابرها را چون مادیانهایی میبیند که از آتش فراق او و مادیانش خاکستر بر زمین میفرستند.
متن نمایشنامه با ترکیب شخصیتها و نشانههای مشابه هم که راه را برای تاویل هر چه بیشتر متن باز میگذارد به تجربه جذابی تبدیل شده. اگرچه این همنشینی و جانشینی را پیشتر در آثار بیضائی دیدهایم. اگر چه داستان به صورت کلاسیک خودش عاری از گره افکنی، نقطه اوج و گرهگشائیست و پایان آن برای هر آشنا به داستان سیاوش قابل حدس است، اما خواندن و دیدن این تجربه هم خالی از لطف نیست. تجربهای که در آن هر کدام از شخصیتها در هر لحظه به شخصیت دیگری بدل میشود، در هم تکرار شده و تمام آنها با وجود داستان مربوط به خودشان، داستان سیاوش را در مقیاس بزرگتر کامل میکنند. اسبهای آسمان خاکستر میبارند بیستویکمین اثر از مجموعه نمایشنامههای دورتادور دنیا به قلم نغمه ثمینیست که در نشر نی به چاپ رسیده است.