چند روز پیش پس از ۱۹ سال از ساخته شدن فیلم بانوی مهرجوئی آن را دیدم . فیلمی که احساس می کنم چقدر خوب تحلیل کرده بود جریانات ۱۳ سال پس از انقلاب ایران را و هنوز در شرایط کنونی می توان آن را اثری امروزی دانست . این فیلم همچون بسیاری از آثار مهرجوئی که قبل و پس از این فیلم ساخه شده از المانهائی بهره برده که می توان آنها را پای ثابت برخی از فیلم های او همچون اجاره نشین ها ، مهمان مامان ، سنتوری و حتی اپیزود روزهای آشنائی از فیلم طهران ، تهران دانست که یکی از مهمترین آنها حضور یک خانه است . شاید حضور خانه در هیچ کدام از این فیلم ها به جز اجاره نشین ها که به صراحت به آن پرداخت شد  نکته ی محوری به حساب نمی آید  ، ( البته در اپیزود روزهای آشنائی محوریت با معرفی شهر تهران بود که خراب شدن سقف خانه دلیلی شد بر شکل گیری پیرنگ های بعدی داستان فیلم ) . در فیلم مهمان مامان ، چندین خانواده در یک خانه ی قدیمی زندگی می کنند . همگی از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نیستند ، در فیلم سنتوری صاحبخانه خانه ی سنتوری را خراب می کند . در پری کلبه ی چوبی آتش می گیرد و در  اجاره نشین ها داستان ساختمانی که صاحب خانه اش نیست و آن خانه به خاطر قدمت و مسائل تاسیساتی سقفش فرو می ریزد . این تشبیه خانه ی ویران شده به یک مملکت از دست رفته نه تنها در این فیلم ، بلکه در بیشتر فیلم های مهرجوئی که پس از انقلاب ساخته شده و همچنین در فیلم بانو ، دستمایه ی کار این فیلمساز قرار گرفته است .  فیلم بانو داستان زنی است  به نام مریم که همسرش به خاطر ازدواج با دختری جوان او را ترک می کند و به خارج از کشور سفر می کند ، حالا او ناراحت و گوشه گیر در خانه ی بزرگشان تنها زندگی می کند . مدتی بعد  او از سر دلسوزی زن و مرد فقیری را به خانه راه می دهد تا وضعیت جسمانی زن این خانواده ی فقیر که حامله هم هست بهبود پیدا کند . خانه ی آن زوج توسط مالکین باغی که در نزدیکی خانه ی مریم بانوست خراب می شود . خدمتکار مریم بانو با حضور آن خانواده فقیر کنار نیامده و آن خانه را ترک می کند .  به واسطه ی حضور هاجر باردار و شوهرش ، پدر هاجر ( قربان سالار ) و عروس آنها نیز به همراه دو بچه اش مدتی از ساکنین این خانه ی بزرگ می شوند . این حضور گرم و صمیمی خانواده فقیر باعث می شود بانو باز انگیزیه ای برای زندگی پیدا کند ، انگیزه ای که حتی حاضر است به خاطرش به نوعی خدمتکار هاجر شود ، اولین رویاروئی مریم بانو با قربان سالار همراه با ترسی است که بانو را به شک می اندازد … قربان سالار که اولین حضورش را ما در نیمه شب می بینیم دلیل خوبی بر پیچیدگی این شخصیت می شود . شخصی که به قول خودش در خانه های اعیانی بسیاری کار کرده . شخصی که به قول عروسش با دو بار ازدواجش دو زن را بدبخت کرده و مدتی هم در زندان بوده . شخصی که حالا با حضورش در خانه ی مریم بانو شخصیتی مهربان و سر به زیر و کار درست از خودش نشان می دهد . او کسی است که در نیمه های دوم فیلم به بعد شخصیتی را وارد ماجرا می کند که روزی شریکش بوده . شخصی که سفته های زیادی از قربان سالار دارد و حالا آمده با او تسویه حساب کند . قربان سالار به خاطر بدهی که به او دارد کم کم اشیا قیمتی خانه را به دور از چشم صاحبخانه که به او اعتماد کرده ، مخفیانه به شریکش می دهد . اولین شخصی که متوجه این ماجرا می شود خود مریم بانوست . اگر چه او این مسئله را به طور علنی عنوان می کند اما قربان سالار و هاجر منکر این مسئله می شوند و با مغلطه هایشان  مسئله را تمام شده می پندارند . همین مسئله و ادامه پیدا کردن رفتار قربان سالار باعث می شود مریم دوباره گوشه گیر شود و حتی لب به غذا هم نزند . اشیا خانه روز به روز کمتر می شوند تا اینکه چیزی جز تعدادی کمد و بوفه و میزهای خاک خورده باقی نمی ماند …
اگر بخواهیم به نکته های خوب این فیلم اشاره کنیم نمی توان از شخصیت پردازی های عالی ، داستان روان و دکوپاژ خوب مهرجوئی گذشت . مواردی که هنوز پس از گذشت نوزده سال از ساخته شدنش آن را جذاب  و امروزی نشان می دهد . فیلمی که برای زمانه خوش ساخته شد و برای نسل های بعد . اثری که هنوز می توان سمبل جامعه ی رو به زوالی را در آن پیدا کرد که باید با چشمان خودش ببیند که چه طور سرمایه هایش روز به روز به بیگانگان سپرده می شود و حتی قادر به اعتراض هم نیست … این فیلم اگر چه پر است از عناصر ریز و درشتی که بر قدرت اثر گذاری این فیلم صحه می گذارد اما نمی توان برخی موارد را نادیده گرفت . مواردی که شاید باز از تمهیدات فیلمساز به خاطر نمادین بودن اثرش باشد . به عنوان مثال می توان به تفاوت لهجه ی قربان سالار و دخترش اشاره کرد . پدر با زبان آذری سخن می گوید و دختر با لهجه ی شیرازی که هیچ سنخیتی با همدیگر ندارند . حتی اگر این مسئله را جز نمادهائی بدانیم که فیلمساز قصد گنجاندن آن را در فیلمش داشته باز نمی توان دلیل محکمه پسندی برای این تناقص پیدا کرد .  شاید اولین شرط درک نمادها ونشانه ها باور پذیر بودن آنهاست . یعنی باید تمامی عناصر در یک وحدت و هماهنگی در کنار یکدیگر قرار گیرند تا بتوان در مرحله ی بعد به درک لایه های زیرین اثر رسید ، که اینگونه نکات اغراق شده ای که نمونه ی آن را در ابتدای فیلم و با دیالوگ های کلیشه ای شخصیت محمود ( شوهر مریم ) روبرو می شویم ، کمی ذهن را از اصل ماجرا دور می کند و قدرت همراهی را از برخی مخاطبین می گیرد . به هر حال اینها مواردی نیست که بخواهد از ارزش کار مهرجوئی در این اثرش کم کند . این فیلم باید چند بار دیده شود که در هر بار دیدنش می توان مثال های عین به عین مملکتمان را  پیدا نمود . قربان سالاری که از در دوستی وارد شد و روی خوش نشان داد و بعد تبدیل شد به سارق بزرگ همان خانه . امیدوارم سرنوشت این مملکت نشود به مثابه ی  همان گربه ای که در یکی از صحنه های آخر فیلم کشته شد . گربه ای که حدس زده می شود کشته شدنش کار قربان سالار باشد …

خلاصه داستان فیلم را می توانید در اینجا بخوانید .
*منبع عکس


۹ نظر موضوع: هنر و ادب

9 پاسخ به “بانو ، مرثیه ای برای یک مملکت رو به زوال”

  1. محی گفت:

    مرسی. بسیار متن خوبی بود. تحریکم کرد که یه بار دیگه این فیلم رو ببینم.

  2. فسیل زنده گفت:

    سلام به لیه عزیزم .
    دیگه از این زیباتر نمیشه .واقعا کیف کردم .آفرین.(شاهکاره ،شاهکار)

  3. روشینا گفت:

    سلام
    و آن گربه کمی به شکل و شمایل نقشه ای این مملکت شبیه نیست بانو؟!!!!!

    آه از دل پر درد…

  4. ehsan گفت:

    شهاب سلام فیلمسی زیبایی بود هنوز این رو می بینم

  5. ehsan گفت:

    شهاب سلام
    فیلم زیبایی بود هنوز این زن رو میبینم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.