عشق همیشه واژه چندش آور و گنگی بوده است برایم . همیشه ظاهری زشت داشته و باطنی نا مفهوم  که هیچ وقت معادل مناسبی را برای آن پیدا نکرده ام که بگویم  : بله ، این همان واژه ی مسخره و زهوار در رفته ای است که این همه دنبال مفهومی برای آن می گشتم . اما برای این حرکت پنجاه قهرمانی که رفته اند مردم کشورشان را  از شر این ذرات رادیواکتیوی نجات دهند واژه ای جز عشق نمی توانم پیدا کنم . عشق به مردمی که حتی می توان برایشان به راحتی جان داد …عشق به مردمی خارج از مرزها . خارج از مرزهایی که خود این مردم تعریف کرده اند .

۸ نظر موضوع: اجتماع

8 پاسخ به “پنجاه قهرمان”

  1. نرگس گفت:

    اتفاقی که افتاده واقعاً وحشتناک است؛ حتی تصورش. نمی دانم بعضی از آدم ها این همه قدرت و شهامت را از کجا می آورند؟

  2. مرصاد گفت:

    رستا خیز نزدیک است

  3. احسان ن گفت:

    عشق.
    يعني
    چي
    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    • لی گفت:

      داشتم این پست رو می نوشتم یاد حرفای اون روزمون هم بودم
      این جلمه رو که گفتی در جوابش یاد شعرای مرحوم آغاسی افتادم
      عشق یعنی …
      عشق یعنی …
      به نظرم اینکه یه عده ، براشون آنقدر جون یه عده مردم دیگه مهم باشه که از جون خودشون بگذرن . این به نظرم می تونه نمودهای اون حسی باشه که اسمش رو بذارن عشق .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.