پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

بغض (یازدهم)

تمام این سال‌ها را پشت بغضش پنهان کرده بود. یک ان چشمانش را بست. بغضش ترکید. تمام  ۲۵ را گریست، ان‌چه از چشمانش جاری می‌شد درد ادمیت بود.

دست‌ها را روی دسته گذاشت. صندلی سیاه را به عقب فرستاد. یکی از زانوانش به گوشه میز برخورد. بی‌توجه روی صندلی قرمز نشست. دست‌ها را روی میز سیاه گذاشت، اشک‌ها جاری شده بود. موسیقی راک بی تاثیر شده بود. دست راست را بالا اورد، پس از مکثی که ب سه شماره نمی‌رسید، دست را پایین اورد و روی دسته صندلی قرمز گذاشت.پچ‌پچ دختر و پسر میز روبرو مصمم‌ترش می‌کرد. ارنج‌ها را روی میز سیاه گذاشت و چانه روی دو دستی ک پایه شده بودند، گویی تلویزیون تماشا می‌کنند. صدای خنده شنیده می‌شد. گوشه سمت چپ روبروی در ورودی. دختر و پسری ک قبل از ان‌ها امده بودند.انگشت سبابه دست چپ با ریتم، ناخواسته روی میز می‌زد. دست راست را سمت ظرف نوشابه برد. نی را تکان داد. ظرف را بالا اورد. حال صدای کوهن در میان دود قابل تشخیص بود. چهره‌اش را از میان ماالشعیر و لیوان دید.سیگار داری؟

زمستان ۸۹

پ.ن: بخشی از متنی ک هیچ‌گاه کامل نشد

 نویسنده : احسان ن

6 پاسخ

  1. ب احترام لحظه امدنت
    -ک هیچ‌گاه نیامد-
    سیگار می‌گیرانم
    شاید دود شوم با رویایت
    ****************
    تو هم تنت به تن من خورده واسه کامل نکردن متون احسان جان :D

پاسخ دادن به احسان ن لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های پیشین

معنی زندگی کردن

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد

دوراهی ریا و صداقت

من که راضی نیستم حتی یک‌ ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها

دندان فیل

بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله‌، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم

خفه‌خون گرفتگان

۹۶ خفه‌خون ۹۸ خفه‌خون ۴۰۱ باز هم خفه‌خون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون می‌رسید به صفوف اسلحه به دستان

یک تصادف ساده

اوج سینمای پناهی «طلای سرخ» بود و «دایره». بعد از جریانات ۸۸ و دستگیری انگار پرت شد به دنیای دیگری. در این چند فیلم اخیر