پدر فوتبالیست خوبی نبود و توی هیچ تیمی بازی نمی کرد . بازی اش نمی دادند . او برای خودش یک تیم بود ، مدافع و مهاجم و دروازه بان خودش بود . مربی خودش بود . داور خودش بود و هوادار هم خودش . نه جامی را گرفته بود و نه قهرمان لیگی شده بود . سیستمش یک بود . هر کجا  لازم  میشد بازی می کرد .
مشکل بزرگ آنجا بود که شوت زدن زیر زنش . بعد بخت ما و زندگی خودش هیچ کدام بردی را در پی نداشت . هیچ کدام به هدف نخورده بود . ما حتی قبل از اینکه بازی شروع شود باخته بودیم .

۱۵ نظر موضوع: نظم و نثر

15 پاسخ به “و حتی بازیکن ذخیره – داستان کوتاه”

  1. ناشناس گفت:

    عالی بود حاج آقا

  2. احسان ن گفت:

    مم‌نون ک نوشته‌هات رو می‌زاری این‌جا مم‌نون لی عزیز

  3. ناشناس گفت:

    سلام به لی عزیز بعد از غیبت کبری!
    این تشبیه زندگی یک آدم به یک تیم تک‌نفره خیلی جالب بود.
    راستی از فیلم‌تان چه‌خبر؟

    • لی گفت:

      ممنون
      اون هم هنوز گیر چند تا پلانه که انشاالله تا چند روز آینده تمامش می کنم برم سراغ فاین کات . صدا گذاری و اصلاح رنگ .

  4. آمیزقلی گفت:

    وقتی که بخت، بختک می شود، آدم یاد باخت هایش می افتد. احتمالا بیخ کار ایراد داره.ومن هراسان از هر انسان.

  5. نرگس گفت:

    چرا نظر من به صورت ناشناس آمده؟! من که خیلی هم سرشناسم! ؛-)

    • لی گفت:

      :)
      اون که صد در صد . البته من از کامنتتون شما رو شناختم . مثل این چند روز اخیر که از روی صدای دوستام باید بشناسمشون . چون شماره همشون رو از دست دادم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.