ایرانیها قهرمان خودزنی و خود سوزی اند، سلطان خشمهای آتشین و در براندازی حکومت حتی با تجاوز خارجی و با پایمال شدن ناموس ابایی ندارند. آنها در بر اندازی امنیتی ترین حکومت های تاریخ ید طولایی دارند.
گارد جاویدان هخامنشیان دومین سازمان نظامی طول تاریخ بشر است، اما زمانی که فساد و ظلم بر گرده ایرانیان گرز می کوفت. خشمی آتشین ایران را فراگرفت ایرانیها بر چشمهای اشکبار خود خنجر زدند. چشمهایی گریان وخونین از تجاوز به میهن. اما شاه را همراهی نکردند و دست به سلاح نبردند.
ساسانیان نیز همینطور از بین رفتند و ایرانی دژخیم عرب را بر ظلم داخلی ترجیح داد، خوارزمشاهیان در برابر مغول نیز همینطور.
از این به بعد چطور؟؟؟؟
صبر ایرانی که به سر آید خودزنی میکند و مثل ققنوس در آتشی که با پا میکند خود را و همه چیز را می سوزاند وطن را و این بزرگترین تراژدی تاریخ است.
فرقی نمیکند در این آتش مادر کودک و همسر و عشق همه میسوزند چون هیزم، شاید خشک شاید تر، سوختن مهم است. و خشمی همه سوز.
امروز شنیدم که صرافی می گفت: مردم به عمد گرانتر میخرند که جو روانی بازار فروش گرانتر در فردا را تضمین کند و کسی نمی پرسد چرا دلار ۳۵۰۰ تومان و چرا پول ملی مفت.
امروز یکی از روزهایی است که فرصت داشتم صدای سم اسب اسکندر، شیهه سپاه مغول وقهقهه اعراب وحشی را بشنوم. امروز پانزده درصد حیثیت ملی ایرانیان توسط ایرانیان تاراج رفت. فردا برای سیر کردن شکم به تیمار اسب های خسته مغول خواهیم رفت همانطور که امروز دختران و پسران ما که برای کسب دانش به غرب رفته اند دیگر نمیتوانند هزینه های زندگی را تامین کنند و ما مردان ایرانی سرمست از همراهی و همکاری هستیم برای تاراج میهن و برای اینکه صاف کنیم جاده ای برای تهاجمی دیگر. آنها که میدانند در گوشه ای خواهند نشست شاید مشاورین مهاجمین باشند اما نالانند. آنها که نمیدانند و شاید در طویله برای مهاجمین کار میکنند. اما همه در نهایت به دلار دشمن زندگی خواهند کرد. همه در بر پا کردن این آتش سهیم هستیم در این لحظه تاریخی حضور داریم. کجایند آنها که برای ایلغار مغول نمایشنامه می نوشتند. مغول پشت دروازه های ماست کنار باور های ما. کجایند آنها که از حمله اعراب شرمگین بودند. صدای قهقهه خالد بن ولید را نمی شنوید. امروز همه هستیم در ورقهای تاریخی برای فردا کنار داریوش سوم که اسباب فرار را فراهم نموده است. کنار یزدگرد در آسیاب بادی. کنار سلطان حسین صفوی و کنار شاه سست عنصر خوارزمشاه. گوشهایم از هم اکنون پر است از صدای شیون مادرانی که فرزندانشان در آتشی اتمی سوخته اند. از صدای گریه کودکان گرسنه ای که پدر را در خون غلتیده دیده اند. صدای ناله های زنانی که آوار تنهایی و تجاوز بر سرشان خراب می شود. چشم هایم خانه هایی را می بیند که دیروز چراغشان به عشق روشن بود و امروز دیوارشان به اتش موشک. در نهادم اما تنها به بر پایی آتشی می اندیشم که همه چیز را بسوزاند و نمی دانم که چطور نیندیشم به صبری که لبریز شده است.
ای کاش شاهان نصایح سعدی را گوش می دادند که گفت :
کنون دست مردان جنگی ببوس نه آن دم که دشمن زند طبل و کوس
همه نفس های دنیا برای نفس هایی که نیاز دارم کمه.
نویسنده : شهریار اوشیدا
“امروز همه هستیم در ورقهای تاریخی برای فردا…”
مم نون لی عزیز و جناب اوشیدا
خواهش احسان جان،
:)
نیستی لی عزیز. دلم ی ذره شده
میام احسان جان خودوم :)
سلام دوستم غمنامتو خوندم و لحظه لحظه با بغض همراهت شدم
روزگاری رفت و مردی برنخاست
زین خراب آباد گردی برنخاست
به روزم
سلام ، من هم به شما سر می زنم ، ممنون از مطالعه این مطلب.
جامعه اي كه به فقر تن دهد،ديني كه دوزخ داشته باشد و كشوري كه ستم كند . فرومايه اند. من جامعه اي بدون شاه ، ديني بدون تحميل و كشوري بدون مرز مي خواهم . من اينچنين هستم و به همين خاطر كتاب بينوايان را نوشتم .
حال کردم از کامنتت :)
ای ول . خوشمان آمد،
چطوري؟
ممنون ، خوبم ، زنده ایم ، کجایی این موقع شب اینترنت هست؟
سر كار ، سركارم
ای بابا، بی خیال شو ، بلندشو برو خونه ، این چه کاریه . کم مونده تشک پتو هم ورداری ببری اداره. یه حرکتی اعتراضی، چیزی.