پیش از این نمایشنامهی «داستان خرسهای پاندا…» که ماتئی ویسنییک نوشته بود را خوانده و با یک نمایشنامه دیگر برای اجرا تلفیق کرده بودم. از اسبهای پشت پنجره تنها یک اجرای متفاوت دیده بودم که در برج آزادی اجرا شده بود تا اینکه فرصتی دست داد که بتوانم متن را هم بخوانم. در اجرا یکی از صحنههای تاثیرگذار مربوط به صحبت پدر و دختر بود که این بار بعد از خواندن متن صحنه صحبت مادر و فرزند جای خودش را به آن داد. صحنهای تلخ سرشار از عشق مادر به تنها فرزندش که قرار است به جنگ برود. این اولین متن ضدجگنی بود که از ماتئی ویسنییک میخواندم. متنی که در دل آن طنز تلخی از واقعیت جنگ را در خود جای داده است. این نمایشنامه سه موقعیت مختلف از به جنگ رفتن مردهایی را روایت میکند که انگار تنها مرد در خانه هستند. مادری فرزندش را با تمام وسواسهایی که دارد به جنگ میفرستد. دختری پدرش که حالا ناتوان از جنگ برگشته و ویلچر نشین شده را نگهداری میکند و زنی که عاشقانه شوهرش را دوست دارد با وی در مورد جنگ و مسايل دیگری صحبت میکند. اما انگار تمامی این لحظات به دیالوگهایی بدل گشته که حالا زنها در نبود مردهای خانه با خود دارند. موتیف حضور شخصی با عنوان پیک (که خبر مرگ یا مجروح شدن را به زنها میدهد)، حضور شیر آب که اکثرا از آن به جای آب، مادهای سیاه رنگ خارج میشود و حضور اسبی پشت پنجره که انگار اینبار نشانهی پاک بودن خود را از دست داده و به نمادی برای جنگ تبدیل شده متن را به یک اثر پر از نشانه تغییر داده است. نشانههایی که ماتئی ویسنییک آنها را از دل باورهای مردم کشورش و یا کهن الگوها به امانت گرفته و با هنر خود تبدیل به اثری تاثیرگذار در حوزهی آثار ضدجنگ کرده است. اسبهای پشت پنجره هشتمین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیاست که توسط تینوش نظم جو ترجمه و در نشر نی به چاپ رسیده است.