پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

۱۳- دورتادور دنیا (مهمان ناخوانده)

نمایشنامه مهمان ناخوانده نوشته‌ی اریک امانوئل اشمیت، داستان فروید و دخترش آنا را روایت می‌کند که قبل از ترک کردن وین با یک مامور نازی به مشکل بر می‌خورند. مامور دختر فروید را با خود برده و سعی می‌کند با توجه به وصیت نامه‌ای که از فروید پیدا کرده از او اخاذی کند. اما در این میان حضور فردی ناشناس که هویتش تا پایان داستان به خوبی مشخص نمی‌شود، فروید را با چالش‌های جدیدی روبرو می‌کند. فروید که خداناباور است کم‌کم توسط مرد ناشناس که ادعای خدایی می‌کند به شک می‌افتد. آنها در مورد گذشته فروید و عدم باور داشتن او به خدا بحث می‌کنند. در نهایت با راهی که شخص ناشناس پیش پای فروید می‌گذارد او و دخترش از دست نازی‌ها رها شده و شرایط ترک کردن وین برای آنها فراهم می‌شود.
سرراست بودن قصه و اتکا بر چند شخصیت محدود و محوری عین «فروید» و در کنار آن «فرد ناشناس» امکان تصویرسازی آسان‌تری را به مخاطب مبتدی نمایشنامه‌خوانی می‌دهد. از سویی تمرکز بر مفاهیمی چون ایمان داشتن به خدا و عدم باور به او اگر چه از جایی ریتم پیش برد داستان را دست‌خوش تغییر می‌کند اما در عدم از هم‌گسیختگی روایت نقش مهمی را ایفا می‌کند. با اینکه متن «مهمان ناخوانده» چندین بار اجرای صحنه‌ای داشته اما ثابت بودن لوکیشن، شخصیت‌های محدود و از طرفی تکیه بر دیالوگ برای پیش برد روایت از آن دست مواردی‌ست که مسیر را برای تبدیل شدنش به نمایش رادیویی هموار می‌کند.
این نمایشنامه که در مجموعه دورتادور دنیا در نشر نی منتشر شده، سیزدهمین اثر از این سلسه نمایشنامه‌هاست که توسط تینوش نظم‌جو ترجمه شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های پیشین

دوم بودن

زمانی که سر کلاس نقد ادبی برای اولین بار به شوخی (با اشاره به پست وبلاگی که همان موقع خوانده بودم) به استاد گفتم دوم

معنی زندگی کردن

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد

دوراهی ریا و صداقت

من که راضی نیستم حتی یک‌ ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها

دندان فیل

بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله‌، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم

خفه‌خون گرفتگان

۹۶ خفه‌خون ۹۸ خفه‌خون ۴۰۱ باز هم خفه‌خون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون می‌رسید به صفوف اسلحه به دستان