نمایشنامه مهمان ناخوانده نوشتهی اریک امانوئل اشمیت، داستان فروید و دخترش آنا را روایت میکند که قبل از ترک کردن وین با یک مامور نازی به مشکل بر میخورند. مامور دختر فروید را با خود برده و سعی میکند با توجه به وصیت نامهای که از فروید پیدا کرده از او اخاذی کند. اما در این میان حضور فردی ناشناس که هویتش تا پایان داستان به خوبی مشخص نمیشود، فروید را با چالشهای جدیدی روبرو میکند. فروید که خداناباور است کمکم توسط مرد ناشناس که ادعای خدایی میکند به شک میافتد. آنها در مورد گذشته فروید و عدم باور داشتن او به خدا بحث میکنند. در نهایت با راهی که شخص ناشناس پیش پای فروید میگذارد او و دخترش از دست نازیها رها شده و شرایط ترک کردن وین برای آنها فراهم میشود.
سرراست بودن قصه و اتکا بر چند شخصیت محدود و محوری عین «فروید» و در کنار آن «فرد ناشناس» امکان تصویرسازی آسانتری را به مخاطب مبتدی نمایشنامهخوانی میدهد. از سویی تمرکز بر مفاهیمی چون ایمان داشتن به خدا و عدم باور به او اگر چه از جایی ریتم پیش برد داستان را دستخوش تغییر میکند اما در عدم از همگسیختگی روایت نقش مهمی را ایفا میکند. با اینکه متن «مهمان ناخوانده» چندین بار اجرای صحنهای داشته اما ثابت بودن لوکیشن، شخصیتهای محدود و از طرفی تکیه بر دیالوگ برای پیش برد روایت از آن دست مواردیست که مسیر را برای تبدیل شدنش به نمایش رادیویی هموار میکند.
این نمایشنامه که در مجموعه دورتادور دنیا در نشر نی منتشر شده، سیزدهمین اثر از این سلسه نمایشنامههاست که توسط تینوش نظمجو ترجمه شده است.