دوشس ملفی نمایشنامه‌ای از جان وبستر نمایشنامه‌نویس بریتانیایی‌ قرن شانزدهم و هفدهم است. نمایشنامه‌ دوشس ملفی که یکی از دو آثار مهم او و تراژدی‌ست در پنج پرده‌ که به داستان خانواده‌ای اشرافی در ایتالیا می‌پردازد.
پرده اول:
فردیناند دوک کالابریاست و برادرش کاردینال یک مقام بالای کلیسایی دارد. خواهرشان دوشس در ملفی ساکن است و مدتی‌ست که بیوه شده. برادرها نمی‌خواهند که خواهرشان ازدواج کند یا با یک فرد نالایقی ازدواج کند. برای همین حضورا یک بار دیگر به خواهرشان گوشزد می‌کنند که فکر ازدواج کردن را از سرش بیرون کند. دوشس به آنها این اطمینان را می‌دهد که قصد ازدواج ندارد. فردیناند بوزولا را مامور می‌کند که به عنوان کارگزار اسب‌های دوسش به ملفی رفته و جاسوسی خواهرشان را بکند، او باید حواسش باشد که خواهرشان با شخصی ازدواج نکند. اما دوشس بر خلاف میل برادرهایش در مقابل ندیمه‌اش با آنتونیو مباشر خانوادگی‌شان ازدواج می‌کند.
پرده دوم:
دوشس باردار می‌شود، بوزولا بو می‌برد. فکر می‌کند که دوشس از راه حرام بچه‌دار شده، با کمک آنتونیو و ندیمه دوشس بچه‌اش را مخفیانه به دنیا می‌آورد. دوزولا که بو برده بچه به دنیا آمده برگه‌ای را از آنتونیو پیدا می‌کند که روی آن طالع کودک به دنیا آمده نوشته شده، برای همین مطمئن می‌شود بچه دوشس به دنیا آمده و آنتونیو در جریان است. برای همین خبر به دنیا آمدن فرزند دوشس را به همراه لرد پیری به نام کاستروتچو به سمت برادران دوشس در رم می‌فرستد. جولیا همسر کاستروتچو که معشوقه کاردینال هم هست زودتر از شوهرش به رم رسیده تا کاردینال را ببیند. دلیو دوست آنتونیو نیز از طرف او به رم فرستاده می‌شود تا خبری از برادران دوشس برای او بیاورد.
پرده سوم:
چند سال بعد فردیناند به ملفی می‌آید. در این مدت آنتونیو و دوشس صاحب دو بچه دیگر شده‌‌اند. فردیناند به دیدار خواهرش می‌رود. اما ناخواسته دوشس در پیش او اعتراف می‌کند که ازدواج کرده است. فردیناند با عصبانیت آنجا را ترک می‌کند. دوشس که مطمئن شده فردیناند حالا خبر دارد با آنتونیو نقشه می‌کشند که آنتونیو را به دزدی متهم کرده و او را به آنکنا فراری دهند و بعدا خودش هم به او ملحق شود. دوشس به بوزولا می‌گوید که با آنتونیو ازدواج کرده. بوزولا این خبر را به گوش برادرانش می‌رساند. کاردنیال لباس سربازی پوشیده و مقدمات تبعید خواهرش، آنتونیو و فرزندانش به آنکنا را فراهم می‌کند.
پرده چهارم:
 دوشس و آنتونیو و فرزندانشان به آنکنا تبعید می‌شوند در راه رفتن بوزولا به آنها می‌رسد، او به دوشس و آنتونیو می‌گوید که نامه‌ای از طرف برادران دوشس آورده و آنها مورد بخشش قرار گرفته‌اند. از همین رو آنتونیو به رم فراخوانده شده تا نظر او را در مورد تصمیمی جویا شوند. با رفتن بوزولا دوشس می‌فهمد که این نقشه‌ای برای به دام انداختن آنتونیوست. آنتونیو و پسر بزرگتر به خواسته‌ی دوشس به میلان می‌روند. کمی بعد از رفتن آنتونیو و پسرش،‌ بوزولا و تعدادی از سربازان فردیناند سر می‌رسند. به دستور فردیناند دوشس در اتاقی در قصر خودش زندانی می‌شود. فردیناند به هوای اینکه می‌خواهد از خواهرش عذرخواهی کند به دیدن او می‌آید اما قصد دارد او را بترساند و تهدید کند. او به دیدن دوشس می‌رود،‌ یک دست که انگار دست جسد است را به او نشان می‌دهد و طوری وانمود می‌کند که دست آنتونیوست. کمی بعد به دستور فردیناند تعدادی دیوانه که در اتاق مجاور اتاق دوشس جمع شده‌اند برای آزار و اذیت دوشس به اتاقش فرستاده می‌شود. اما این پایان ماجرا نیست،‌ چون بوزولا از فردیناند دستور گرفته که دوشس،‌ فرزندان و ندیمه‌اش را بکشد. او به کمک جلاد این کار را می‌کند،‌ زمانی که به پیش فردیناند می‌رود که پاداشش را بگیرد متوجه می‌شود که فردیناند برای اینکه ثروت دوشس را بدست بیاورد مخالف ازدواج او بوده و نقشه قتلش را کشیده،‌ و  حالا بوزولا را هم از خودش طرد می‌کند. بوزولا فریب خورده است و راهی برای جبران اشتباهاتش ندارد.
پرده پنجم: 
آنتونیو از دلیو دوستش می‌خواهد پیش کاردینال رفته تا مقدمات صلح با او را فراهم کند، در همین موقع پسکارا شخصی که مسئولیت اموال مصادره شده آنتونیو را دارد سر می رسد، آنتونیو مخفی می‌شود. دلیو از او می‌خواهد که زمینهای آنتونیو به او برسد اما پسکارا نمی پذیرد. از طرفی جولیا با نامه‌ای سر می‌رسد که در آن از طرف کاردینال سفارش شده که زمین‌ها به جولیا برسد. پسکارا زمین‌ها را به او می‌دهد. او معتقد است زمین‌هایی که از راه بد به دست آمده باید به دست آدم‌های بدکار بی‌افتد. از طرفی فردیناند بعد از مرگ خواهرش به جنون رسیده. از دست پزشک کاری بر‌نمی‌آید. کاردینال جلوی بوزولا خودش را از مرگ خواهرش بی‌خبر جلوه می‌دهد. بوزولا برای اینکه مطمئن شود او دروغ می‌گوید با جولیا روی هم می‌ریزند که در قبال عشق کاردینال را به حرف بیاورد که خبر دارد یا نه، کاردینال به جولیا می‌گوید که با خواسته او و برادرش دوشس مرده، اما به خاطر فهمیدن این حقیقت جولیا را می‌کشد. آنتونیو به دلیو می‌گوید که می‌خواهد هر طور شده با کاردینال صحیت کند یا می‌میرد یا صلح بر قرار می‌شود. آنتونیو زمانی که به اتاق کاردینال می‌رسد اشتباها به دست بوزولا کشته می‌شود. بوزولا که حالا از خودش بیشتر ناراحت شده مستقیما سراغ کاردینال می‌رود. در درگیری بین او و کاردینال، فردیناند نیز حضور پیدا کرده و هر سه کشته می‌شوند. زمانی که دلیو با پسر بزرگ آنتونیو به کاخ می‌رسند کار از کار گذشته.
جان وبستر، خالق دوشس ملفی که تقریبا هم‌دوره با شکسپیر زندکی می‌کرده، تنها دو اثر مهم از خودش به جا گذاشته، این نمایشنامه و نمایشنامه شیطان سپید. دوشس ملفی یک نمایشنامه تقریبا روان، با داستانی پرپیچ و خم و یکی از آثار خوبی‌ست که می‌توان ساختار ۵ پرده‌ای را در آن شناخت و تحلیل کرد. دیالوگ‌ها با حضور پانوشته‌های کتاب قابل فهم و اکثر نشانه‌ها قابل درک است. این تراژدی همچون سایر آثار این ژانر ادبی، با مرگ برخی شخصیت‌ها به نقطه اوج می‌رسد و حتی اندکی زمان برای گره‌گشایی آن در نظر گرفته شده است. برای همین این اثر را شاید بتوان اثری مناسب برای فهم آموزش‌های فیلمنامه‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی‌ دانست.
دوشس ملفی سی‌امین نمایشنامه از مجموعه آثار دورتادور دنیاست که توسط جان‌ وبستر به نگارش درآمده و ناهید قادری آن را در نشر نی به چاپ رسانده است.

بدون نظر موضوع: دورتادور دنیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.