همه چیز از آنجا شروع شد که جذابیت سینما بیش از رسانه‌ها مخاطب را به سمت خودش کشید.
سینما با جلوه‌های ویژه، داستان‌های خیره‌کننده و شخصیت‌های منحصربفردش توانست با جذب مخاطبان زیاد چرخ‌های عظیم گردش مالی را به نفع خودش بچرخاند.
رسانه اما که جز‌ تبلیغات منبع درآمدی نداشت باید این عقب افتادگی‌اش از سینما را به شکل دیگری جبران می‌کرد، خبرها چیز دندان‌گیری برای مخاطب سینما دیده نداشت.
اخبار تکراری جذابیت اکشن‌های هالیوودی را نداشتند. از این رو باید تولید محتوای حرفه‌ای‌تری صورت می‌گرفت.
رسانه دیگر منعکس کننده اخبار روز نبود و باید خودش اخبار را می‌ساخت. و چه محتوایی جذاب‌تر از آدمهای بی‌سروپای اسلحه به دستی که حالا نقش قهرمان فاتح سرزمین‌های کهن را ایفا می‌کنند. یا سقوط یک شخصیت بی‌نام و نشان از هواپیمایی که می‌خواهد خودش را به سرزمین آرزوها «آمریکا» برساند؟
شخصیتی که بدل ندارد و در یک استدیوی پرده‌ی سبز خودش را روی تشک پرتاب نمی‌کند. او واقعا از یک‌ بی‌نهایت به یک خلا سقوط می‌کند. سقوطی که حتی بعد از آن تیتراژ پایانی را نمی‌بینیم. سقوطی که ممکن است به تبلیغ یک آبجوی خنک کات بخورد. در دستان زن بیکینی‌پوش در سواحل هاوایی، با یک چهره‌ی شرقی. احتمالا شبیه یکی از زن‌هایی که در همان هواپیما بوده است.
رسانه برای مخاطب بیشتر حاضر است این فیلم‌ها را با سناریوی مطلوب خودش بسازد. درست چیزی شبیه اکشن‌های هالیوود.

بدون نظر موضوع: اجتماع, بدین سان
برچسب‌ها: , , ,

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.