پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

می‌توانستم عمویتان باشم

هر روز عکس‌ها جلوی چشم‌مان رژه می‌روند. بچه‌هایی که کشته شده‌اند. چه در خیابان، چه در زندان و چه آنهایی که در صف مرگ ایستاده‌اند. فیلم‌هایشان را می‌بینیم. لحظات شادی‌شان که خانواده‌ها به اشتراک گذاشته‌اند. جشن‌ تولدها،‌ عروسی‌ها و مهمانی‌های خانوادگی که در حال رقص و شادی‌اند و حالا نیستند. تک تک‌شان به اندازه خود من معمولی هستند. جان هیچ یک برای آنها ارزشی نداشت که این طور عین آب خوردن پرپرشان کردند. درد آنها‌یی که در سکوت و بی‌خبری،‌ در عین بی‌دفاعی و ناعدالتی گرفته شد دو چندان است. سن‌هایشان را می‌بینم که حالا خیلی از آنها عین نوه‌های

ادامه مطلب »

بدون عنوان

– اون آقاهه چرا‌ رفته تو آسمون؟ + رفته بالا که بتونه همه جا رو ببینه. – الان چیزی هم می‌بینه؟ + نمی‌دونم. ‌ – چرا خودشو تکون می‌داد؟ + …  

ادامه مطلب »

مرد جان به لب رسیده را چه نامند؟

این روزها کمتر اینجا هستم. و شاید دل و دماغی برای نوشتن از فیلم‌ها و کتاب‌ها کمتر باشد. مگر موارد نادری که نوشتنش برایم مهم باشد. مرگ خودخواسته‌ی هم‌وطنی مرا یاد این موضوع انداخت: «برای مبارزه با جنگل‌خواری من یکی دیگر از تنومند‌ترین درختان این جنگل را قطع می‌کنم تا همه‌ی جهان به نابودی جنگل‌ها توجه ویژه‌ای بکنند.» در این مسیر سخت به تمام مخالفین استبداد و تمامیت‌خواهی احتیاج داریم. فردا تک‌تک افرادی که دلسوز این مملکت هستند برای ساختنش باید حضور داشته باشند. در کنار هم. مراقب خودمان باشیم.

ادامه مطلب »

سالگرد رفتن

چند روزی از سالگرد رفتن پدر می‌گذرد، شاید حضورش در این روزها و دیدن امیدواری‌اش به رفتن این اهریمننان امیدواری ما را هم مضاعف می‌کرد. او اولین نفری در زندگی‌ام بود که با سیستم حاکم همیشه مخالف بود و ذات واقعی آن‌ها را خوب می‌شناخت و میدانست چه جور موجوداتی هستند. کاش می‌بود و رفتن آنها را با هم نظاره می‌کردیم.

ادامه مطلب »

آبان خونین

بعد از خرداد پر از حادثه باید انگار به آبان خونین هم عادت کنیم. آبانی که شاید این بار آخرین آبان خونین این ممکلت باشه.

ادامه مطلب »

جشنواره فجر به چه قیمتی؟

مخاطب جشنواره فیلم کوتاه تهران غالبا بچه‌های فیلم کوتاه هستند. یعنی کم پیش می‌آید شما وارد سالن شوید و مخاطب غیر سینمایی و غیر فیلم کوتاهی ببینید. این سال‌ها هم یکی از تنها جشنواره‌هایی بود که باعث می‌شد بچه‌های فیلم کوتاه چند روزی دور هم جمع شوند و فیلم‌های هم را ببینند، که دیگر امسال با این شرایط حتی برای دیدن فیلم هم پایم را توی سالن نگذاشتم. سال ۹۹ که فیلمم مستقیم از جشنواره فیلم کوتاه می‌توانست به جشنواره فجر وارد شود از دبیرخانه فجر چند بار تماس گرفتند اما مخالفت کردم و فیلمم را نفرستادم. فجر یک پاتوق

ادامه مطلب »

باز هم دم شما گرم جناب هنرمند

توجه کردید وقتی تارنتینو فیلم جدیدی کار می‌کند همین اینستاگرام پر می‌شود از استوری و پست‌های در ستایش استاد؟ و آیا توجه کرده‌اید تارنتینو توی فیلم‌هایش توجه ویژه‌ای به سیاه‌پوست‌ها دارد و پیش از تمامی این جنبش‌های (تقریبا) نمایشی BLM ارادت خودش را به سیاه‌پوست‌ها نشان داده از پالپ‌فیکش تا همین هشت نفرت‌انگیز. یعنی قبل از هر رفتار فیک و نمایشی در هالیوود برای توجه به سیاه‌پوست‌ها او در صف اول کار خودش را کرده بدون هیچ شعار اضافه‌ای. و حتی زمانی که اعتراضاتی برای حمایت از سیاه‌پوستان می‌شود او در صفوف اعتراضی کف خیابان دیده می‌شود. در همین مملکت

ادامه مطلب »

خشم فروخورده‌ی پیر

من یک خشم ناشناخته دارم که جدیدا میفهمم هست. و به طور ناخودآگاه توی خیالمم حتی خودش رو نشون میده. من یک خشم فروخورده‌ی پیر دارم که نمیدونم دقیقا چند سالشه، اما یقین دارم در اولین فرصت خودش رو نشون می‌ده و با هر بار نمودش سرحال‌تر می‌شه… من یک خشم فروخورده‌ی پیر دارم.

ادامه مطلب »

مبصر کلاس

تنها دو عکس هست که من و کیمیا در آن حضور داریم. یکی عکس مربوط به مراسم عروسی دائی‌ام، اوایل دهه هفتاد. که هر دو کوچک هستیم و من زورم نمی‌رسد از دست او و دختر دیگری که کنارم هست فرار کنم تا توی عکس نباشم. هر سه داریم می‌خندیم. و دیگری عکس مهمانی عروسی‌ من و نسترن که او و همسرش امین کنار ما ایستاده‌اند. اواسط دهه نود‌. شب آن اتفاق شوم، نفس‌تنگی داشتم و انرژی داشت از کل بدنم خارج می‌شد. فردا صبح خواهرم خبر را به من داد که چه شده. شبی که پدر رفت هم قبل

ادامه مطلب »

این تصمیم‌های ضربتی

شاید کمتر از ۲ هفته شد، از زمان تصمیم‌گیری تا اجرا. یک هفته پیش از اتمام قرارداد تا روزی که آخرین کارتن را گذاشتم توی انباری. حالا حال و احوالم جمیع اضداد است. غم، استرس، بی‌خیالی، نگرانی، خوشحالی، هیجان، بلاتکلیفی، و… این‌ها می‌تواند سطرها ادامه پیدا کند‌. البته اینکه هر صبح می‌توانی آدم‌هایی عین خودت ببینی که چندان فاصله‌ی زیادی با آن‌ها نداری خودش یک روحیه مضاعف است. آنها هم عین تو در هیچ جنگی شرکت نکرده‌اند اما هزار بار شکست خورده‌اند.

ادامه مطلب »

نوشته‌های پیشین

یک صحبت طولانی

امروز دهمین سال نبودن باباست، لطفا تسلیت نگویید. سال‌ها پیش از مامان شنیدم که فلانی‌ها برای ده سالگی فوت پدرشان رفته‌اند سر خاک. آن سال

کنش‌های بسیار بسیار تاثیرگذار

این سیکل را بارها و بارها در مورد یک سری افراد دیده‌ایم، نتیجه‌اش را نمی‌دانم. حتی نمی‌دانم این کارها برای فریب دادن خودشان است یا

درباره‌ی «در انتهای شب»

دیدن سریال، آن هم از نوع ایرانی‌اش در این روزها ریسک بالایی‌ست. حداقل باید صبر کرد، تمام شود. شاید از بازخورد مخاطب‌ها و جنس مخاطب‌ها

تکرار این جمله

بارها توی فضای مجازی این جمله از کوندرا به چشمم خورده. اما این روزها بیشتر توی ذهنم تکرارش می‌کنم: ستیز با قدرت، ستیز حافظه با