«دیوبندان و دو نمایشنامه دیگر» شامل سه متن نمایشی‌ست از محمدچرمشیر. دیوبندان که داستان ۲۱ رمضان را در قالب یک تکگویی روایت میکند اولین اثر این مجموعه است. شخصی از اهالی قرطاجنه انگار با سفری در زمان به مکان‌های مختلف می رود و تصاویری از شهادت امام علی تا صحرای کربلا را روایت می‌کند.
نمایشنامه دوم این مجموعه نمایشنامه «زمان سکوت برای زندگان» داستانی چه وجهی از زمان ضربت خورد امام علی را بیان می‌کند. داستانی که در آن ابن‌ملجم عاشق دختری به نام مرجان شده و حالا باید به خاطر او دست به قتل بزند. اما این داستان به شیوه خطی روایت نمی‌شود. شخصیت مرد سرخ‌پوش که راوی داستان است برای این که فرمان ثبت شده را به اجرا برساند مردی در کنار رود نیل، دختری از جلفا، یک اسب و ابن‌ملجم را در راه هم قرار میدهد تا با در هم‌آمیختن سرنوشتشان منجر به ضربت زدن امام علی شوند. در نمایشنامه «شرف‌نامه یحیای تیره‌بخت» داستان یحیایی روایات می‌شود که باید برای آرش تیری تهیه کند. تیری که در نهایت منجر به مشخص شدن مرزهای ایران می‌شود. حالا این داستان هم از زبان یحیا و هم از زبان اسب یکی از جنگجویان ایرانی و هم آرش کمانگیر (که در نمایشنامه به اسم مرد معرفی می‌شود) روایت می‌شود.
بنا به مقدمه این کتاب که قرار بوده آثار سمبلیک و نمادین را در این مجموعه گرد هم آورد، عملا با همچنین چیزی روبرو نیستم. استفاده از کلمات ثقیل فارسی برای گفتار شخصیت‌ها و به تصویر کشیدن شاعرانه برخی لحظات باعث نمادین شدن متن نمی‌شود. شاید تا زمانی که نشانه‌‌ها در خدمت درام قرار نگیرند ما اثری سمبیلکی خلق نکرده‌ایم. با مجموعه‌ای از تصاویر شاعرانه روبرو‌ هستیم که راه را بر تصویرسازی ذهن مخاطب ناهموارتر می‌کنند. به هر حال این سه نمایشنامه که از آثار قدیمی چرمشیر به حساب می‌آیند، شاید تمرین خوبی برای علاقمندانی‌ باشد که می‌خواهند آثار تاریخی و مذهبی کوتاهی را تجربه کنند. هم نگاه تازه‌تری به برخی وقایع دارد و هم جمع‌وجور بودن داستان راه را برای خلاقیت‌های کارگردانی بیشتر باز می‌گذارد. «دیوبندان و دو نمایشنامه دیگر» بیست‌وششمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر چشمه به قلم محمدپرمشیر به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

نمایشنامه «خواب در فنجان خالی» داستان زوج جوانی را روایت می‌کند که بعد از فوت عمه پدربزرگشان (عمه‌آقا) شروع به تدارک مراسم عزاداری می‌کنند. مراسمی که بعد از چند ساعت برهم می‌خورد. عمه آقا دوباره زنده می‌شود. او که فرامرز و مهتاب را مجبور کرده بود که با هم ازدواج کنند، حالا بعد از چند سال که آنها را عذاب داده قصدی برای مردن ندارد. چون بعد از مرگ او فرامرز و مهتاب از همه جدا شده، خانه قدیمی و اشرافی‌اش فروخته شده و ارث بین فرامرز و مهتاب تقسیم می‌شود. پس از بازگشت عمه آقا به زندگی ما در صحنه های مختلف می‌بینیم که عمه آقا ذره ذره به زمان گذشته سفر کرده و بخشی از داستان زندگی‌اش را روایت می‌کند. عمه آقا در جوانی عاشق جوانی به نام فرامرزخان خان بوده اما فرامرز با خواهر او ماهرخ ازدواج می‌کند و کم‌کم به خاطر عشقش ماه لیلی (عمه‌آقا) وارد سیاست شده و سر از مجلس و جمع مشروطه‌خواهان در می‌آورد. ماه لیلی هم که برای فراموش کردن عشقش به لندن سفر کرده در بازگشت با فرامرز خان روبرو می‌شود. صحبت از گذشته ها باعث می‌شود گفتگوی آنها به مشاجره تبدیل شده و فرامرزخان به ماه لیلی تجـاوز کند. فرامرز خان برای پوشاندن ننگی که به بار آورده ماه لیلی را در زیرزمین خانه زندانی می‌کند و به همه می‌گوید که بچه بدنیا آمده از تجاوز، فرزند مشترک او و ماهرخ است.
مهتاب که در آسایشگاه روانی کار می‌کند کم‌کم به خاطر خیالاتی شدن و اینکه عمه‌آقا در حال جوان شدن و صحبت با اوست به جنون می‌رسد. فرامرز که خبرنگار روزنامه است از جایی عکاسی کرده که حالا باعث دردسرش شده و قصد دارد از خانه‌ای که در آن زندگی می کند فرار کند. اما جنون مهتاب کار دستش داده و باعث می‌شود به دست او کشته شود.
جذابیت این ایده را شاید تنها در ادامه‌دار شدن داستان زندگی شخصیت‌ها و تجدید تاریخ با ‌آدمهایی که دائما در طول زمان در حال تکرارند دانست، ترفندی که ثمینی علاقه زیادی به آن دارد انگار. روشی که بعدها در نمایشنامه اسب‌های آسمان خاکستر می‌بارند نیز به کار گرفته است. خواب در فنجان خالی می‌خواهد روانکاوانه باشد همچون ملکه زیبایی لنین، می‌خواهد سیاسی باشد مثل کارهای فتحی (که تجربه مشترک با هم دارند) و می‌خواهد شخصیت‌ها در حال تکرار باشند همچون کارهای خودش اما در نهایت به یک قصه ساده بدل می شود. قصه‌ای که سعی دارد در کنار آن تحولات سیاسی جامعه را به طور نمادین به رفتارهای روانی شخصیت‌ها نسبت دهد. با همین حال با تمام تحلیل‌هایی که در انتهای این نمایشنامه می‌خوانید این متن یک اثر تاریخ‌دار است. اثری که با رنگ و لعابِ دیالوگ‌هایی که انگار قرار است ما را به اواخر دوره قاجار ببرد تاریخ مصرفش تمام شده. چهره‌ای سانتی‌مانتال از دوره قاجار که آنقدر تکرارش کرده‌اند، حتی وجهه نمایشی آن هم دستمالی شده. وجهه تاریخی آن که بماند. این نوع آثار بازتاب دهنده شاید اندکی از واقعیت آن دوره هم نیستند. به هر حال با وجود تکنولوژی و تماشای عکس‌ها و فیلمهای آن زمان می‌توان پی برد که مملکت در آن دوره چه چهر‌ی پلشتی داشته.
خواب در فنجان خالی نوشته نغمه ثمینی بیست‌وپنجمین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر چشمه به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

«نقطه سر خط» داستان زن و مرد پا به سن گذاشته‌ایست که بعد از گذشت بیست‌وپنج سال از به دنیا آمدن دخترشان سیسیل حالا باید بعد از طلاق گرفتنش از دختر او نیز مراقبت کنند. لیلی که دفترچه خاطرات شوهرش مارکو را در کمدی پیدا کرده با نوشته‌هایی روبرو شده که متوجه می‌شود گاهی نسبت به دخترهای زیبای توی خیابان خیال‌پردازی‌های جنسی می‌کند. همین باعث شکل‌گیری مشاجره و دعوایی بینشان می‌شود که حتی زوئه دختر سیسیل هم از آن دعوا و مشاجره با خبر می‌شود. لیلی در حالت مستی از مارکو می‌خواهد که او را ترک کند. فردا صبح مارکو با جدیت زن را ترک می‌کند. زن هر چه تلاش می‌کند که مانع رفتن او بشود فایده‌ای ندارد. مارکو می‌رود و هیچ وقت برای برداشتن حتی لباس هایش سراغ لیلی بر نمی‌گردد. چند ماه بعد لیلی به دیدن دخترش سیسیل می‌رود. سییل می‌گوید که مارکو گاهی برای دیدن او و خوردن شام پیش او می‌رود و در آخرین دیدارش نامه‌ای را به لیلی داده. لیلی ابتدا و انتهای نامه را خوانده و آن را همانجا می‌اندازد. سیسیل به خاطر ناراحتی که از مادرش دارد هم به او و هم به پدرش دروغ می‌گوید. به آنها می‌گوید که هر کدامشان قرار است با شخص جدیدی ازدواج کنند.
«نقطه سر خط» شاید از معدود آثاری باشد که به تاثیر منفی بچه‌دار شدن در روابط زناشویی می‌پردازد. یک داستان تکرار شدنی. لیلی مادرش را در خانه سالمندان گذاشته و حالا سیسیل است که مادرش را عذاب می‌دهد. لیلی از زمانی که سیسیل به دنیا آمده احساس می‌کند که شوهرش به او توجه کمتری کرده و باعث شده که روابط آنها تیره شود. این نمایشنامه با روانشناسی خوب، چیدمان حساب شده‌ی شخصیت‌ها، انگیزه‌ها و کشمکش‌هایشان به اثری تحلیلگرانه در زمینه روابط زناشویی و همین‌طور ارتباط والدین و فرزندان می‌پردازد. ورونیک اولمی نویسنده فرانسوی این نمایشنامه به خوبی دست بر نقطه مهمی از زندگی انسان امروزی گذاشته، تنهایی. تنهایی که هر لحظه بیش از پیش بر روان شخصیت‌ها تاثیر منفی‌اش را نشان می‌دهد. این متن از آن دست آثاریست که با کندوکاو خوب شخصیت‌ها، با خلق موقعیت‌ها و روانشناسی خوب، تبدیل به یک درام تاثیر گذاشته شده که علاوه بر دیدن اجرای صحنه‌ای این اثر خواندنش به هر علاقمند به ادبیات دراماتیک توصیه می‌شود.
نقطه سر خط بیست‌وچهارمین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده. نویسنده آن ورونیک اولمی‌ و ترجمه آن را سمیرا قرائی انجام داده است.

| بدون نظر

«ساعت ۲۵ / اشخاص» دو نمایشنامه از محسن محبی‌ست که در هر دوی آنها سعی داشته در یک بی‌زمانی و بی‌مکانی و یا بدون برچسب خوردن هر گونه موقعیت جغرافیایی بر پیشانی شخصیت‌ها داستانش را پیش ببرد. از همین رو در نمایشنامه ساعت ۲۵ ما با مکانی روبرو هستیم که انگار جایی خارج از مرزهای جغرافیایی نویسنده است. یک کشور احتمالا اروپایی با اسامی غیر ایرانی، نشانه‌هایی غربی مثل آوردن شراب توسط دوست دختر یکی از کاراکترها. داستان نمایشنامه ساعت ۲۵ در مورد دو برادر به اسم‌های هوشی و ماکی‌ست که یک مادر پیر دارند. هوشی که بیکار است و در خانه مانده آنچنان حواسش به مادر نیست. ماکی که هم کارمند اداره ارقام است و هم سن کمتری دارد باید حواسش را به همه چی جمع کند، هم اخراج نشدنش از اداره، هم مادر پیرش و هم برادر بزرگترش هوشی. هوشی مدتی‌ست که با یک دختر نامزد کرده و گاهی با او زندگی می‌کند. در ابتدای داستان ماکی آشفته به خانه آمده و دنبال کاغذهایی می‌گردد که مربوط به شغلش است. کاغذهایی که اگر گم شوند ممکن است او را از اداره اخراج کنند. هوشی با نامزدش که چرا با ماکی بیشتر گرم می‌گیرد و یا در مواقعی که او خانه نیست به مادرش سر می‌زند جر و بحث می‌کند. در پایان متوجه می‌شویم که رئیس ماکی، پدرش است که مادر و هوشی خاطره خوبی از او ندارند. برای همین هوشی ترجیح داده که بیکار باشد اما کارمند پدرش نباشد. در نمایشنامه اشخاص که حجم بیشتری از کاغذ برای آن مصرف شده ما داستان سه نفر به نامهای نفر اول، نفر دوم و نفر سوم را می‌خوانیم که انگار در یک زندان اسیر شده‌اند، آنها نه می‌دانند چرا زندان هستند، مطمئن نیستند در کجا زندانی شده‌اند و حدس می‌زنند که شخصی بالاتر از خودشان آنها را زیر نظر گرفته. آنها که دایره‌وارد دور خودشان می‌دوند، از جایی به بعد فکر می‌کنند که در حال فرار از آن زندانند، در همین بین در مورد جرمی که مرتکب شده‌ا‌ند صحبت می‌کنند. که آن جرم هم احتمالا تجاوز به یک زن و کشتن اوست. مساله‌ای که نمایشنامه دوم هم از آن رنج می‌برد یک بی‌مکانی‌ست که انگار نمی‌تواند به آن بی‌مکانی، بی‌هویتی و بی‌زمانی‌اش پایبند باشد. ما با کاراکترهای مثلا بی‌نامی روبرو هستیم که برایشان مفهوم نجس بودن مهم است. پس نویسنده بین ۸ میلیارد نفر کره زمین دست به انتخاب افرادی بین ۱ میلیارد و خورده‌ای مسلمان زده‌ که برایشان این مفهوم مهم است. حتی یکی از کاراکترها قسم به خدا می‌خورد. این دوگانگی در برخورد بین شخصیت‌هایی که انگار در یک ناکجا آباد هستند با باورهایشان تلاش نویسنده را هدر می‌دهد. حتی غیرتی شدن هوشی در متن اول هم همین است. یک غیرت ایرانی‌طور در فضایی که قرار است مثلا ایران نباشد. ساعت ۲۵ و اشخاص دو نمایشنامه‌ایست که در شماره بیست‌وسوم مجموعه آثار دورتادور دنیا در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

اگر چه از آنتیگونِ سوفکل چندین متن با حال و هوای شرایط زمانه نگاشته شده اما شاید آنتیگون ژان آنوی یکی از آنهاست که با شرایط امروزی سازگاری بیشتری دارد. به قول مترجم که در پایان این متن آمده: «… جدال آنتیگون با کرئون بر اساس اجرای قانون خدایان (تدفین مرده) را به جدالی زمینی با صاحب قدرتی امروزی و بالاتر از آن انتخابی میان مرگ و زندگی تغییر داده است تا از خلال آن نظرگاه بدبینانه خود در باب امید را بسط دهد.» متن ژان آنوی تغیرات چندانی از لحاظ شخصیت‌ها و کلیت داستان ندارد. پس از مرگ ادیپ، دو پسر او اته‌اوکل و پولینیس بر سر قدرت با هم مبارزه کرده و هر دو کشته می‌شوند. دائی آنها کرئون بر تخت پادشاهی می‌نشیند. یکی از دستورات او بر اساس قانون این است که پولینیس به خاطر خیانتی که به شهرش کرده حق دفن شدن ندارد. از همین رو از جسد پولینیس مراقبت می‌شود که شخصی او را دفن نکند. و اگر کسی اقدام به خاک کردن او کرد باید کشته شود. آنتیگون، خواهر این دو برادر که با پسر کرئون نیز نامزد کرده قصد دارد برادرش را به هر نحوی هست خاک کند. ماموران او را در حین تلاش برای دفن برادرش دستگیر کرده و پیش کرئون می‌آورند. در خلال کشمکش کرئون و آنتیگون متوجه می‌شویم کرئون قصد دارد آنتیگون را به زندگی امیدوار کند و او را از این اقدام که شبیه یک خودکشی‌ست منصرف کند. آنتیگون با اینکه ارتباط عاطفی با پسر او دارد هدفش خاک کردن بردارش است و حتی ایستادن در برابر یک پادشاهی که می‌داند عاقبتی جز مرگ ندارد. خبر به تمام اهالی شهر می‌رسد، و آنتیگون دیگر راهی جز مرگ ندارد. او پیش از مرگ از نگهبانی می‌خواهد که برایش نامه‌ای بنویسد و به دست هِمون نامزدش برساند. آنتیگون در نامه از هِمون خواسته که او را ببخشد. محاکمه آنتیگون اینگونه است که او را در دخمه‌ای گذاشته و با سنگ در او را می‌پوشانند. خبر به کرئون می‌رسد که هِمون نیز در آن دخمه ‌است. زمانی که در را باز می‌کنند همون را می‌بینند که آنتیگون را در آغوش گرفته. همون با دیدن پدرش برخواسته و با شمشیر خودش را می‌کشد.
ترجمه خوب، داستان امروزی شده و جدال بر سر مفاهیمی چون امید، مرگ و زندگی نمایشنامه را از یک متن صرفا اسطوره‌ای دور کرده. دگرگونی شخصیت‌ها و دادن طیف خاکستری به آنها کنتراست شخصیت‌های داستان کهن را تلطیف کرده است. با همین حال به تعبیری بازتاب فضای جنگ جهانی دوم تاثیر مستقیمی در آنتیگون ژان آنوی داشته است. آنتیگون بیست‌و دومین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیاست که به ترجمه احمدپرهیزی در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

«اسب‌های آسمان خاکستر می‌بارند» نمایشنامه‌ای از نغمه ثمینی نمایشنامه‌نویس ایرانی‌ست که آن را در سال هشتادوچهار برای یک اجرای صحنه‌ای به نگارش درآورده است. داستان همان داستان سیاوش شاهنامه است که می‌خواهد از آتش عبور کند. اما این بار ثمینی با خلاقیت خود لحظه عبور سیاوش از آتش را به داستان جداگانه‌ای تبدیل کرده. داستانی سراسر استعاره و نماد. متن با خواب سیاوش شروع می‌شود. همچون ابتدای نمایشنامه هملت. در آنجا هملت با روح پدرش روبرو می‌شود اینجا مادر سیاوش به خواب او می‌آید. مادر به او دلگرمی می‌دهد که آتش همیشه سوزاننده نیست. سیاوش با ترس سوختن در آتش پا در این راه پر خطر می‌گذارد. حضور سیاوش در آتش به سه بخش تقسیم می‌شود. او با سه نفر روبرو می‌شود. ابتدا سرباز بدون سری که در جنگ کودکان، مردان و زنان زیادی را کشته و به آنها تجاوز کرده. حالا از سیاوش می‌خواهد که در آینده که سردار سپاهی شد از جنگیدن سرپیچی کند تا او دوباره به سر قطع شده‌اش برسد. تنها در این صورت است که معشوقه‌اش او را به خانه راه می‌دهد. سیاوش این را می‌پذیرد. در ادامه مسیر عبور از آتش دومین شخصی که بر سر راهش قرار می‌گیرد، زنی‌ست که سالهاست فرزندش به دنیا نیامده. زن از سیاوش می‌خواهد که به صدای فرزندش گوش دهد. جنین می‌تواند به او بگوید که چگونه بدنیا خواهد آمد. سیاوش به صدای جنین گوش می‌دهد. او می‌گوید تنها در سرزمین اجدادی خودش به دنیا می‌آید. جنین در ادامه به سیاوش می‌گوید زمانی که در گذشته درخت بوده درخت پیری به او گفته که شخصی به نام سیاوش سرزمینی بنا خواهد کرد که هر انسان تبعید شده‌ای در آن آرام خواهد گرفت و در آن شهر برای همه جا هست. از همین رو سیاوش به زن باردار قول می‌دهد که پس از خروج از آتش و در هنگام تبعیدش شهر را بنا کند تا زن بچه‌اش را آنجا بدنیا بیاورد. سومین شخصی که بر سر راه او قرار می‌‌گیرد مرد-زن است. موجودی نیمه زن و نیمه مرد که تنها یک خواسته از سیاوش دارد و آنهم اینکه به داستانش گوش دهد. مرد-زن داستانی روایت می‌کند که از برادرش خواسته در جنگی که در سرزمینش به راه افتاده باید حتما خونی بریزد. برادر ابتدا قبول نمی‌کند، اما مرد-زن اصرار می‌کند که پیش از رفتن به سمت معشوقه‌اش آخرین بند از پیوند برادری که همان ریختن خونی در جنگ است را برآورده کند. مرد-زن در ادامه می‌گوید که مدتی بعد به برادرم خیانت کرده و سر او را از تن جدا می‌کنم و با ریختن خون او گیاهی سبز از خاک جوانه می‌زند که با آن ریشه‌های زیادی به پایم می‌پیچد. او از سیاوش می‌خواهد اگر خائنی در سرزمین تبعید سر از تنش جدا کرد قبل از ریختن خونه تازه‌اش بر خاک بگوید: بخشش برای خائن، بخشش برای جلاد. تا ریشه‌هایش ترک بخورد. مرد-زن این خواسته دورغین را از سیاوش دارد تا بتواند از بند ریشه‌ها آزاد شده که در جاهای دیگری خیانت دوباره بکند. سیاوش با این سه قول از آتش خارج می‌شود اما مادیان اسب وفادار سیاوش خودش را به خاطر خواب سیاوش و علاقه‌ای که به او دارد قربانی می‌کند تا سیاوش جان سالم به‌در ببرد. از آن پس هر زمان که سیاوش به آسمان نگاه می‌کند ابرها را چون مادیان‌هایی می‌بیند که از آتش فراق او و مادیانش خاکستر بر زمین می‌فرستند.
متن نمایشنامه با ترکیب شخصیت‌ها و نشانه‌های مشابه هم که راه را برای تاویل هر چه بیشتر متن باز می‌گذارد به تجربه جذابی تبدیل شده. اگرچه این همنشینی و جانشینی را پیش‌تر در آثار بیضائی دیده‌ایم. اگر چه داستان به صورت کلاسیک خودش عاری از گره افکنی، نقطه اوج و گره‌گشائی‌ست و پایان آن برای هر آشنا به داستان سیاوش قابل حدس است، اما خواندن و دیدن این تجربه هم خالی از لطف نیست. تجربه‌ای که در آن هر کدام از شخصیت‌ها در هر لحظه به شخصیت دیگری بدل می‌شود، در هم تکرار شده و تمام آنها با وجود داستان مربوط به خودشان، داستان سیاوش را در مقیاس بزرگ‌تر کامل می‌کنند. اسب‌های آسمان خاکستر می‌بارند بیست‌ویکمین اثر از مجموعه نمایشنامه‌های دورتادور دنیا به قلم نغمه ثمینی‌ست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

در خلوت مزارع پنبه نمایشنامه‌ایست از برنار-ماری کلتس یکی از مهمترین نمایشنامه‌نویسان دهه هشتاد فرانسه که به آثارش پس از مرگ او توجه بیشتری شد. در خلوت مزارع پنبه داستان یک قاچاق‌فروش و خریدار است که در یک بی‌‌مکانی و بی‌زمانی اقدام به گفتگو با هم می‌کنند. این گفتگو اگرچه سعی دارد در ظاهر پیرامون خرید و فروش جنسی که تا پایان مشخص نمی‌شود چیست شکل بگیرد اما در بطن به مسائل مهمتری نظیر امیال انسانی، انحراف از خط راست، عدالت، اسطوره، جایگاه مشتری و فروشنده و … پرداخته می‌شود. آنچنان این گفتگو سرشار از استعاره و کنایه است که گاهی فراموش می‌شود این‌ها حرف‌هایی‌ست که از دهان یک قاچاق فروش و خریدار خارج می‌شود. متن به طور سمبلیکی عرضه و تقاضای بشریت را در هر جایگاهی به یک تضاد بدل می‌کند، یک تضاد و رویارویی که خود نویسنده در جایی می‌گوید: «…دشمنان راستین ذاتاً با هم دشمن هستند و یکدیگر را همچون جانوران از بوی هم می‌شناسند.».
در پایان قاچاق فروش به خاطر وقتی که در اختیار خریدار گذاشته، بالاپوشی که در اختیارش گذاشته و خریدار به آن توجهی نکرده می‌خواهد هزینه‌ای دریافت کند اما خریدار زیر بار نمی‌رود. متن از آن رو به گفتگوی ساده یک فروشنده و خریدار نمی‌پردازد که در ابتدا نویسنده مقوله قاچاق را فارغ از تعریف فرهنگ لغات آن با جزئیات دراماتیک بیان می‌کند. اما از طرفی گفتگوی قاچاق‌فروش و خریدار بیش از آنکه بخواهد یک متن نمایشی باشد به یک متن ادبی با لایه‌های فلسفی تبدیل شده است. در خلوت مزارع پنبه بیستمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی توسط تینوش نظم‌جو ترجمه شده است.

| بدون نظر

ازدواجهای مرده نوشته آزیا سرنچ تودوروویچ نویسنده کروات، داستان خانوادهای را روایت میکند که مادرشان مدتیست مرده ولی هنوز در کنار اعضای خانواده حضور دارد. او در کمدی گوشه اتاق است و هراز گاهی از آنجا بیرون آمده و با اعضای خانواده سخن میگوید. دختر جوان که هنوز داغدار مادر است با حضور نامزدش- که از کودکی یتیم بوده- در خانه لباس سیاه عزا را از تن در آورده و با او قرارهای عروسیشان را میگذارد. پدر ابتدا مخالف زمان ازدواج آنهاست و به عقیده او دختر و پسر باید در زمستان ازدواج کنند. پسر که راهی جز این نمیبیند پذیرفته  و قبل از ترک کردن آنها رازی که از دختر مخفی کرده را به او میگوید. پسر سالهاست از پیرزنی مراقب می‌کرده. پیرزنی مریض که حالا کمکم رو به موت است.
پسر زمستان باز می‌گردد. او پس از بازگشت سر زده‌اش به خانه‌ی دختر متوجه میشود که مادر مرده خانواده مدت هاست که در کمد خانه حضور مخفی شده. او می فهمد آنها بدون اطلاع به شهرداری و با جابه‌جا کردن جسد، مادر را پیش خودشان نگه داشته‌اند. این رفتار حتی با مادربزرگ خانواده نیز صورت گرفته. دختر که در زمان حضور پسر در خانه نیست، به خانه بازگشته و از دختری می‌گوید که خودش را در رودخانه غرق کرده. پسر حلقه ازدواج را به دختر می‌دهد، او از خانه بیرون رفته و خودش را به کنار رودخانه می‌رساند. دختر خودش را کشته و پس از گذشت زمان کمی او هم در گوشه دیگر کمد که مادرش در آن مخفی شده مخفی می‌شود و می‌خوابد. حالا پدر دختر و داماد تنها کنار میز می‌نشینند. پدر آخرین جمله‌اش را میگوید: بالاخره تموم شد. همه مشکلات حل شد. پسر نیز دوباره بلند شده و سرش را به کمد نزدیک‌تر کرده و از آرزوها و رویاهاش با دختر سخن می‌گوید.
حال و هوای سوررئال متن، دیالوگ‌هایی که گاه به شعر نزدیک می‌شوند و در جواب همدیگر بیان نمی‌شوند از بخش‌های مهم روایت این نمایشنامه است. داستان خانواده‌ای که انگار زندگی با حضور مردگان برایشان یک رسم دیرینه‌ است. و از طرفی این مرگ‌های سمبلیک که با نام اثر نیز پیوند خورده به نوعی بازنمود آن شیوه زندگی مردسالارانه است که هر شخصیت زنی پس از مدتی زندگی و یا حتی در آغاز زندگی مشترکش به ناچار به آن تن می‌دهد. دیالوگ آخر پدر به نوعی صحه بر همین ادعاست. «همه مشکلات حل شد». حضور مستقیم و تاثیرگذار زن تمام می‌شود و او را به کنج تاریک و فراموش شده خانه می‌فرستد. نگاهی نقادانه به این نگرش که مخصوصا در کشورهای جهان سوم کم نیست متن را از بیان یک داستان ساده دور کرده و این خطر را مخابره می‌کند که هر رویکرد مردسالارانه منجر به خاموش شدن یک صدا و یک حضور موثر است. آنقدر موثر که جوان تازه داماد که تنها و بدون هیچ الگوی مردسالارانه‌ای بزرگ شده، از پیرزنی در خانه نگهداری می‌کند و از طرفی مرگ دختر جوان برایش ناباورانه و هنوز به رویاهای مشترکش با او امیدوار است. ازدواج‌های مرده نوزدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی با ترجمه احمد پرهیزی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

روایت عاشقانه از مرگ در ماه اردی‌بهشت نمایشنامه‌ای از محمدچرمشیر نوشته شده در خردادماه هشتاد و دو. بخشی خلق شده از شاهنامه توسط چرمشیر است که به روایت شکل‌گیری عشق بین تهمینه و رستم در «سمنگان دژ» شهری زنانه که انگار به دست شهربانو، زنی قدرتمند اداره می‌شود می‌پردازد. رستم و رخش پس از یک نبرد سخت راهی مسیری می‌شوند که در نهایت سر از «سمنگان دژ» در می‌آورند. شهربانو به واسطه پیشگویی خواهرش «زن جادو» خبر از حضور مردی می‌دهد که قرار است وارد این شهر شود. او نقشه می‌کشد که با حضور آن شخص می‌تواند از قدرت مردانگی‌اش برای ادامه حیات در این شهر سراسر زنانه استفاده کند و پس از مدتی او را بکشد. رستم و رخش (که در این نمایشنامه حضوری انسان‌وار دارد) وارد شهر می‌شوند. رستم تهیمنه را دیده و عاشق او می شود. از طرفی «زن جادو» سعی می‌کند جلوی تصمیم شهربانو را بگیرد اما شهربانو بر سر تصمیم خود مانده و ابتدا خواهرش را می‌کشد. و سپس به سمت رستم رفته تا او را نیز بکشد. اما رخش به داد رستم رسیده و شهربانو را می‌کشد. رستم که همان موقع از کابوسی خون‌بار بیدار شده به سمت رخش رفته و او را هم می‌کشد.
متن اگر چه از یک داستان که بخشی از آن در شاهنامه نیست اقتباس شده اما چرمشیر در این متن سعی داشته تا زبان و لحن این متن را از روایت ساده یک داستان دور کند. حضور شخصیت رخش همچون یک انسان، تکرار تکه کلام هر شخصیت و رویارویی هر شخصیت با شخصیت دیگر عناصریست که از طریق آن نویسنده سعی داشته ریتم آن را حفظ کند.
فارغ از تکرار بیش از حد برخی از جملات، جنسیت‌زدگی برخی دیالوگ‌ها و تجمیع اکثر کنش‌های فیزیکی داستان در پایان آن، متن روایت عاشقانه از مرگ در ماه اردی‌بهشت یک اثر روان برای یک اجرای صحنه‌ایست. این نمایشنامه هجدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

رقص مادیان‌ها که بر اساس نمایشنامه یرما نوشته فدریکو گارسیا لورکا توسط محمدچرمشیر نگارش شده، داستان شهری در اسپانیا را روایت می‌کند که نگاه‌های سنتی و جنسیت زده از اصلی‌ترین رفتارهای ساکنین آن است. یرما دختر جوانی که یک زمان ویکتور عاشقش بوده، با مردی به نام خوان ازدواج می‌کند. خوان از تعلل ویکتور در پا پیش گذاشتن برای ازدواج با یرما استفاده کرده و برای بدست آوردن او پیش قدم می‌شود. پدر یرما هم با ازدواج آنها موافقت می‌کند. اما داستان تازه پس از این روایت شروع می‌شود. زمانی که یرما خواهان بچه‌دار شدن است و خوان توجه‌ای به خواسته او نمی‌کند و از طرفی ماریا دوست یرما در شُرُف اردواج است.
بخش زیادی از متن به نگرش اهالی آن منطقه به نقش کلیشه‌ای و جنیست زده زن و مرد در خانواده اشاره می‌کند. همگی انگار این سنت‌ها و فرهنگ عقب افتاده را تقدیس می‌کنند و به هر روشی سعی در پیاده کردن آن دارند. ماریا با مرد جوانی به اسم آلخاندرو ازدواج می‌کند و دیری نمی‌گذرد که او هم درگیر زندگی سنتی و زن ستیزانه منطقه‌شان می‌شود. زن باید سنگ صبور شوهرش باشد، شوهر نباید به زن طوری توجه کند که زن احساس پیروز شدن و برتری پیدا کند. پس از مدتی ماریا برای فرار از تنهایی‌اش صاحب فرزندی می‌شود. فرزندی که پس از مدتی می‌میرد. ماریا برای رهایی از این تنهایی ناخواسته که حالا با نبود پسرش به هیچ شکل جبران نمی‌شود، دست به خودکشی می‌زند. گناهی که به خاطرش بزرگان آن منطقه اجازه نمی‌دهند جنازه ماریا در قبرستان شهر دفن شود. باید با جسد او با بی‌احترامی برخورد شود. او اصلا لایق دفن شدن هم نیست.
نگاه تمثیلی چرمشیر به نقش زن در فرهنگ سنتی آن منطقه که همچون مادیان‌ها و گاوهای وحشی نیاز به رام شدن دارند، و همین طور نقش مرد همچون گاوبازی که با ضربه‌های خود آن گاو وحشی را رام می‌کند، از مهمترین بخش‌های متن است که بارها به صورت یک پاساژ توسط شخصیت خوان روایت می‌شود. پاساژهای متن بارها و به طرق مختلف توسط سایر شخصیت‌ها نیز بیان می‌شوند. پا به سن گذاشته‌هایی که نقش زن و مرد در آن جامعه را بارها گوشزد می‌کنند. تک‌گویی‌های خوان، ویکتور و همین طور در کنار هم قرار گرفتن ماریا و یرما با سایر زنان آن منطقه، همه ‌و ‌همه باعث بوجود آمدن ریتمی شده که نه تنها خواندن بلکه اجرا کردنش هم به پنجاه و نه بخش مختلف برای مخاطب خسته کننده نیست. مخصوصا که نویسنده با واکاوی سنت‌ها و رفتارهای زن ستیزانه در متن یرما پلی به کلیشه‌های جنسیتی جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند هم می‌زند. رقص مادیان‌ها نوشته محمد چرمشیر هفدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر