پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی داستان زنی (دورا) را روایت میکند که بازمانده از فاجعه سربرنیکا در بوسنی در منطقه بالکان است. او که تجربهی سخت تجاوز را از سر گذرانده حالا به آسایشگاهی منتقل شده و تحت نظر روانشناسی به اسم کِیت مراحل درمان را طی میکند. کیت که روانشناس گروه جسدیابی در همان منطقه بوده به خاطر فشار بالای روانی از یافتن جسدهایی که پیدا شده از ادامه کارش صرف نظر کرده و خودش را به آسایشگاهی منتقل میکند که در آن دورا بستریست. پیکر زن که همچون بیشتر آثار ماتئی ویسنییک صحنههای کوتاهی دارد
نمایشنامه مهمان ناخوانده نوشتهی اریک امانوئل اشمیت، داستان فروید و دخترش آنا را روایت میکند که قبل از ترک کردن وین با یک مامور نازی به مشکل بر میخورند. مامور دختر فروید را با خود برده و سعی میکند با توجه به وصیت نامهای که از فروید پیدا کرده از او اخاذی کند. اما در این میان حضور فردی ناشناس که هویتش تا پایان داستان به خوبی مشخص نمیشود، فروید را با چالشهای جدیدی روبرو میکند. فروید که خداناباور است کمکم توسط مرد ناشناس که ادعای خدایی میکند به شک میافتد. آنها در مورد گذشته فروید و عدم باور داشتن او
«در یک خانواده ایرانی» نمایشنامهای از محسن یلفانی، نمایشنامهنویس ایرانیست که پس از مهاجرت به فرانسه آن را نوشته. این متن که به یک بعد از ظهر خانواده ایرانی میپردازد داستان دختری به نام مژده است که به خاطر حضور در گروههای سیاسی ابتدای انقلاب کشته میشود. بعد از گذشت چند سال خانواده و نزدیکان هر پنجشنبه به بهشت زهرا رفته و یاد او را زنده نگه میدارند. حالا در سالگرد کشته شدنش که بستگان دور هم جمع شدهاند، با حضور معنوی دختر در خانه و همکلام شدنش با اعضای خانواده ما به ابعاد گستردهتری از روابط عمیق او با
«تماشاچی محکوم به اعدام» یکی دیگر از نمایش نامههای مهم نویسنده رومانیایی ماتئی ویسنییک است که به صحنه محاکمهای میپردازد که در حضور مخاطبان جلسه دادگاه یکی از تماشاچیان را برگزار میکند. تمامی اعضای دادگاه به گناهکار بودن تماشاچی مورد نظر اتفاق نظر دارند، اما با همین حال به دنبال شاهدی میگردند که بر گناه کار بودن تماشاچی شهادت بدهد. آنها تمامی اعضای نمایش از جمله: پاره کنندهی بلیط، جامهدار، کافهچی تئاتر، عکاس، یکی از تماشاچیها، کارگردان، نویسنده و حتی یکی از افرادی که در خیابان به انتظار خانوادهاش ایستاده را نیز به عنوان شاهد وارد دادگاه میکنند که بر
«خیانت» نوشتهی هارولد پینتر از نمایشنامهنویسان معاصر انگلیس است که بعد از دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۵ عنوان کرد که دیگر نوشتن نمایشنامه را ادامه نمیدهد. «خیانت» داستان خیانت چندین سالهی زن و مردی را روایت میکند که مدتها به دور از چشم همسران خود با هم خانهای اجاره کرده و عصرها در کنار هم زندگی میکنند. حالا پس از گذشت چند سال زن که با همسرش نمیتواند زندگی کند به مردی که سالها توسط او به همسرش خیانت میکرده و حالا با او ارتباطی ندارد تماس میگیرد و قراری با هم میگذارند. آنها در کافه کمی با
پیش از این نمایشنامهی «داستان خرسهای پاندا…» که ماتئی ویسنییک نوشته بود را خوانده و با یک نمایشنامه دیگر برای اجرا تلفیق کرده بودم. از اسبهای پشت پنجره تنها یک اجرای متفاوت دیده بودم که در برج آزادی اجرا شده بود تا اینکه فرصتی دست داد که بتوانم متن را هم بخوانم. در اجرا یکی از صحنههای تاثیرگذار مربوط به صحبت پدر و دختر بود که این بار بعد از خواندن متن صحنه صحبت مادر و فرزند جای خودش را به آن داد. صحنهای تلخ سرشار از عشق مادر به تنها فرزندش که قرار است به جنگ برود. این اولین
نمایشنامه سه روایت از زندگی نوشتهی یاسمینا رضا به زندگی دو زوج میپردازد که یک شب را با هم میگذرانند. شبنشینی این دو زوج حقایقی از شخصیت آنها را در موقعیتهای مختلف برملا میکند. این متن که سه صحنه از این ملاقت را به تصویر میکشد در واقع سه برداشت و سه رویکرد متفاوت از یک موقعیت مشابه است. داستان مهمانی آمدن اوبر و همسرش اینس به خانهی آندری و سونیا در شرایطی روایت میشود که هر کدام از شخصیتها رویهای را پیش میگیرند. گاهی منطقی، گاهی نیمه منطقی و احساسی و گاهی کاملا احساسی. این سه شیوه برخورد شخصیتها
«آدریانا ماتر» را شاید به خاطر فرمت و استایل مناسب برای اجرای اپرا نباید با یک اثر درام مناسب با اجرای صحنهای مقایسه کرد. این نمایشنامه داستان سر راست یک دختر و پسر جوانی که در یک مهمانی رقص با یکدیگر آشنا میشوند را روایت میکند. پسر مدتی بعد میخواهد با دختر ارتباط برقرار کند اما دختر به خاطر شخصیت پسر از این ارتباط سرباز میزند. تا اینکه در کشور جنگی در میگیرد و پسر به عنوان یک نیروی نظامی به خانه دختر حمله کرده و به او تجاوز میکند. از این تجاوز پسری به دنیا میآید که هفده سال
«تجربههای اخیر» داستان تسلسل و تکرار آدمهاییست که در یک قرن زیستهاند. دختری(نادیا) که از یک رابطهی غیر شرعی پس از پنج سال صاحب یک دوقلو به اسمهای اینگردید و تریسی میشود، تصمیم میگیرد که مدتی از معشوقش(اندرو) جدا شده تا دوباره پس از مدتی همدیگر را پیدا کنند. دوقلوها بزرگ میشوند و تصمیم میگیرند که با نامه دادن به پدرشان او را پیدا کنند. نامه ها به دست شخص دیگری به اسم اندرو میرسد. اندروی جوان از سر کنجکاوی به سراغ دخترها میآید تریسی تصمیم میگیرد با اندرو ازدواج کند، اما قبل از ازدواج اندرو به جنگ رفته و زمانی باز
«همهی افتادگان» را شاید بتوان پیش از آنکه روایت یک قصه ساده و سرراست دانست باید یک بازی کلامی به همراه همان جریان سیال ذهن خاص بکت قلمداد کرد که در آثاری چون مالون میمیرد نیز آن را شاهد بودیم. «همهی افتادگان» به طور نمادین داستان پیرزنی را روایت میکند که مسیری را باید تا ایستگاه قطار طی کند. ایستگاهی که قرار است در آنجا همسرش، آقای رونی را زیارت کند. در این مسیر هر بخشی را با یکی از اهالی روستا هم صحبت میشود. ابتدا با کریستی پسر گاریچی، در ادامه با آقای تایلر دلال و بازنشسته ی ارز که
این سیکل را بارها و بارها در مورد یک سری افراد دیدهایم، نتیجهاش را نمیدانم. حتی نمیدانم این کارها برای فریب دادن خودشان است یا
دیدن سریال، آن هم از نوع ایرانیاش در این روزها ریسک بالاییست. حداقل باید صبر کرد، تمام شود. شاید از بازخورد مخاطبها و جنس مخاطبها
بارها توی فضای مجازی این جمله از کوندرا به چشمم خورده. اما این روزها بیشتر توی ذهنم تکرارش میکنم: ستیز با قدرت، ستیز حافظه با
دو فیلم آخری که از پولانسکی دیده بودم فیلمهایی چون «پَلس» و «بر اساس داستان واقعی»، هیچ کدام چنگی به دل نمیزدند. اخیرا فیلم ونوس
ماهی سه ثانیه بعد یادش رفت که شکار شده، سه ثانیه بعد یادش رفت که دارد خورده میشود.