ساحل سورو هم از همان دسته پروژه هایی است که تمام می شود می رود پی کارش و آب از آب تکان نمی خورد و همه عادت خواهیم کرد. اساسا سعی می کنم آدم نا امیدی نباشم اما برای نوشتن این متن که به نشانه ی اعتراض به تخریب ساحل سورو است، تعدادی سوال ذهنم را مشغول کرد که از هر سوال یکی از خودم و دیگری از مسئولین م..حترمی است که وظیفه دارند تا از میز و صندلی شان استفاده بهتری یه جز افزایش وزن داشته باشند که مثلا فلانجا فلان بلا بر سرش نیاید.
۱- روزی که دریاچه ارومیه خشک شد من کجا بودم؟ مسئول وظیفه نشناس داشت چه عکس العملی نسبت به آن وضعیت و اعتراض ها انجام می داد؟
۲- روزی که سد سیوند ساخته شد من چرا اعتراض نکردم؟ مسئول وظیفه نشناس داشت چه عکس العملی نسبت به آن وضعیت و اعتراض ها انجام می داد؟
۳- روزی که تمام نقش های معبد هندوها را توی همین شهر ماله کشیدند من چرا اعتراض نکردم؟ مسئول وظیفه نشناس داشت چه عکس العملی نسبت به آن وضعیت و اعتراض ها انجام می داد؟
۴- روزی که روی بدن تمام تخت جمشید خط کشیدند و تکه تکه اش را بردند من چه کردم ؟ مسئول وظیفه نشناس داشت چه عکس العملی نسبت به آن وضعیت و اعتراض ها انجام می داد؟
۵- روزی که یک انسان از خدا بی خبر برداشت و نارنجک دستی زد به قبر کوروش من چه کردم ؟ مسئول وظیفه نشناس داشت چه عکس العملی نسبت به آن وضعیت و اعتراض ها انجام می داد؟
۶- روزی که نقش برجسته زن ایرانی را با پتک خراب کرده بودند من چه اعتراضی کردم ؟ مسئول وظیفه نشناس داشت چه عکس العملی نسبت به آن وضعیت و اعتراض ها انجام می داد؟
حالا کاری ندارم که در گذشته به چه چیز اعتراض کرده ام و مسئول وظیفه نشناس به چه چیز رسیدگی کرده و یا اصلا وظیفه اش را درست انجام داده یا خیر، اینبار فارغ از همه ی اینها می خواهم نسبت به تخریب ساحل سورو اعتراض بکنم. ساحلی که ملتی با آن خاطره دارند. جناب آقایان با دلخوشی های یک ملت بازی نکنید. بازی گرفتن خود ملت کافی نیست؟
داشتم توی آرشیو وبلاگ دنبال عکس بالا که عکسی از ساحل سورو است می گشتم که به این متن بر خوردم، راجع به انقلاب هایی است که انسان درون خودش انجام می دهد. می توانید تمام این متن را با عنوان «بهم ریختن کافه به شیوه ایرانی» را در اینجا بخوانید.
انقلاب ها یکدفعه پیش می آیند. نه اینکه بی ریشه باشند، نه. اما آنچنان کارد به استخوان می رسد که انسان یکدفعه بلند میشود و مثل کابوهائی که رستوران ها را در فیلم ها به هم می ریختند، به هم می ریزند تمام چیزهایی که تا آنموقع آنقدر بی نظم بوده اند که بی نظمیشان به یک نظم ظاهری تبدیل شده است. اسلحه می کشند و آنقدر شلیک می کنند که یا همه می میریند و خودشان جان سالم بدر برده و فرار می کنند یا خودشان هم در میان سیل بی امان شلیک ها کشته میشوند. این روحیه انقلابی نه آنقدر که بخواهد با آن دنیایی را تکان داد «که نگارنده عقیده دارد دنیا هیچ احتیاجی به تکان دادن ما ندارد بلکه خودش روزانه یکبار به دور خودش و سالانه یکبار به دور خورشید می چرخد» بلکه حد اقل بتوان با آن خود را تکانی داد در وجود همه انسان ها هست . که البته شرایط مکانی و زمانی هم بی تاثیر نیست و در اولیت اش همان نیروئی را می طلبد که به آن می گوئیم همت. همتی که تا قسمتی احتیاج به آموزش دارد از همان دوران کودکی.
شهاب گرامي. هنگامي كه يك جامعه به شيوهي فلهاي و رمهوار زندگي نه كه ميميرد و چيرگان بر سرنوشتاش هم نميگذارند از اين چرخش بدفرجام بيرون برود و پياپي بر حجم خرافه و سالوس در آن ميافزايند، گزيري نيست مگر آن كه به جاي تپانچه خودكار را برداري و كمر به آگاه كردن اين گلهس انساني برداري. تو با فيلمهايات و ديگران با هرهنري كه دارند.
آنكس كه نداند و نداند كه نداند
در جهلمركب ابدالدهر بماند
فرشید جان، فعلا کاری جز انجام فعالیت های هنری نمی توان داشت.
ترس من این است که این اعتراضات را هم پیشبینی کنند و بگویند چند روزی این اعتراضات هست و تمام میشود بعد هم میرویم سراغ خرابکاری بعدی !
نکند همین تکرار اتفاقات و اعتراضات و … خودش عادت شود.
احتمال زیاد میشه.
فعلا که اعتراضی نبوده البته…
رفتم سورو را و هتل همای سابق را دیدم. دلم گرفت…
مم نون ک نوشتی لی عزیز, سپاس
خواهش احسان جان. وظیفه بود.
نگاهی گذرا به بازی ها در نمایش خانواده استریندبرگ
سلام رضا جان .
ممنون.
درود بر لی
متاسفیم و فقط متاسفیم
اما مطمئن باش نیروی دریا را نمی توان با یک بلوار ساحلی و خیابان کشی مهار کرد. جدای بحث زیبایی ساحل و تخریب زیست محیطی آن روزی موجهای دریا را شاهد خواهیم بود که ویرانگر می شوند و می کوبند و می تازند و دریا نامهربانتر از امروز می شود . طبیعت خودش را نجات می دهد. بیچاره انسان نادان که خود در چاه خود گرفتار می شود.
درود منا جان.
به نکته خوبی اشاره کردی. دیر یا زود انسان در چاله ای از طبیعت خواهد افتاد که خودش کنده.