«پنجره‌ی زیرزمین» نوشته آنتونیو بوئرو بایخو نویسنده اسپانیایی‌ست که پیش از این نمایشنامه «داستان یک پلکان» را از او معرفی کرده بودیم، این متن داستان خوانواده‌ای را روایت می‌کند که پس از پشت سر گذاشتن یک دوره سخت (مرگ دختر کوچکشان) حالا پس از چند سال نتوانسته‌اند با آن مساله کنار بیایند. حالا که داستان در زمان حال روایت می‌شود رویدادها در یک همپوشانی زمانی و مکانی رخ می‌دهند. بایخو که پیش از این هم در همان نمایشنامه از ظرفیت‌های صحنه نمایش بیشترین استفاده را برده حالا در «پنجره‌ی زیر زمین» هم دست به این تجربه مجدد زده. او حتی پا را فراتر گذاشته و نقشه‌ای از طراحی صحنه را برای فهم بیشتر کارگردان و مخاطب در ابتدای متن قرار داده. نقشه‌ای که به خوبی فضای در هم کولاژ شده‌ی ذهن نویسنده را نشان می‌دهد. او بدون تقطیع نمایشنامه به چند پرده یا صحنه و با قرارد دادن چند صحنه مختلف در یک مکان داستان شخصیت‌ها را تا حد ممکن به هم نزدیک‌تر کرده. پس از جنگ در اسپانیا خانواده‌ای که به شهرهای اطراف مادرید مهاجرت کرده‌اند برای سوار شدن به قطار و بازگشت به مادرید به ایستگاه آمده‌اند. آنها پسر بزرگترشان ویسنته را به سختی سوار قطار می‌کنند اما به خاطر ازدهام جمعیت و سربازان زیادی که به خانه راهی شده بودند باقی اعضا خانواده جا می‌مانند. کیفی که حاوی خوراک دختر کوچکشان همراهشان بود هم در دست پسر بزرگتر می‌ماند. دخترک قبل از رسیدن به خانه می‌میرد. حالا ویسنته بزرگ شده و مدیر یک دفتر انتشاراتی‌ست. ماریو برادر کوچکتر در خانه مانده و ویراستاری بعضی از کارها را انجام می‌دهد. اما تمایلی به همکاری با برادرش ندارد. از طرفی مدتی‌ست که پدرشان دچار فراموشی شده و پنجره‌ی خانه‌ زیرزمینی‌شان که به خیابان باز می‌شود را پنجره‌های قطار می‌پندارد. حالا در این اوضاع نابسامان روحی، تنها ماریه و مادر خانواده از او مراقبت می‌کنند. وینسته گاهی به خانواده سر می‌زند و کارت پستال‌هایی برای پدرش می‌آورد. چون که تنها سرگرمی پدر بریدن تصویر آدم‌های داخل کارت‌پستال‌ها و فکر کردن به اسامی و مکان‌های آنهاست. ماریو مدتی‌ست که با انکارنا منشی برادرش دوست شده و به او دل بسته، اما انکارنا با برادرش رابطه دارد و قصدی برای ازدواج با او ندارد. از طرفی ماریو با کمک انکارنا متوجه شده که برادرش با گروهی که قصد حذف کردن نویسنده‌های خاصی را دارد زدو بند کرده و تصمیم دارد یکی از نویسندگان خوب شهر را به حاشیه ببرند. برای همین ماریو درخواست برادرش برای کار کردن در نشریه را نمی‌پذیرد. حتی متوجه می‌شود که برادرش نامه یک انتشارات فرانسوی که می‌تواند تاثیر زیادی در آینده کاری آن نویسنده داشته باشد را به عمد نادیده گرفته و دور انداخته. سه داستان پدر مجنون، وینسته که در حال یک تخلف ادبی‌ست و با انکارنا رابطه مخفیانه دارد و ماریو که معترض است و عاشق انکارنا شده در یک نقطه به اوج می‌رسد. بعد از اینکه تلاش وینسته برای راضی کردن برادرش به نتیجه نمی‌رسد انکارنا در حضور دوبرادر می‌گوید که وینسته را دوست ندارد اما از او حامله است. مدتی بعد وینسته برای بهبود شرایط به خانه بازگشته اما زخم دیرینه دوباره سر باز کرده و ماریو به او می‌گوید که او در کودکی به عمد در قطار مانده و ساک غذاها را با خود برده و باعث مرگ خواهرشان شده. و بعدها پس از رفتن او از خانه، پدرشان برای همیشه مجنون شده. از طرفی مادر برای اینکه میان انکارنا و ماریو را بهتر کند به سراغش رفته و او را به خانه خودشان می‌آورد. وینسته که می‌خواهد با پدرش در این مورد صحبت کند همه را به اتاقی می‌فرستد اما پدرش به خاطر یک جنون آنی وینسته را می‌کشد. کمی بعد از مرگ او ماریو و انکارنا تلاش می‌کنند که رابطه خودشان را بهبود ببخشند.
حضور دو شخصیت به عنوان مجری/کارشناس که علل بوجود آمدن حادثه را بررسی می‌کنند یادآور نمایشنامه «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» پیرالندو دیگر نمایشنامه‌نویس اسپانیایی است. به نوعی از بین بردن دیوار چهارم، سخن با تماشاچیان و کاستن از بار احساسی فضای بوجود آمده از تلاش‌هایی‌ست که نویسنده به خوبی از پس آن با ظرافت برآمده. با همین حال انتقاد به جنگ، وضعیت مافیایی ادبی، داستان عاشقانه ماریو و انکارنا و از طرفی اشاره به سایه‌های شخصیت‌هایی که بر پنجره‌ی زیرزمین می‌افتد که می‌توانند به طور نمادین همان شخصیت‌های داخل خانه باشند نگاه چند لایه نویسنده را پررنگ‌تر می‌کند، اینها ظرافت‌هایی‌ست که به واسطه نمایشنامه پنجره‌ی زیرزمین با آن روبرو‌ایم.
نمایشنامه «پنجره‌ی زیرزمین» سی‌وسومین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیاست که توسط طلوع ریاضی در نشر نی ترجمه و به چاپ رسیده است.

بدون نظر موضوع: دورتادور دنیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.