اینروزها حتی سکوت هم از سکوتم به تنگ آمده !
نویسنده : این روزا
دلم تنگ رویاهایت شده! باز هم از خاطرم بگذر تا بدانم هنوز هم یادم در خاطرت جاریست!!
نویسنده : این روزا
با اینکه میدانم باز هم باخت بامن است اما قصه را دوباره آغاز میکنم…
نویسنده : این روزا
ایرانیها قهرمان خودزنی و خود سوزی اند، سلطان خشمهای آتشین و در براندازی حکومت حتی با تجاوز خارجی و با پایمال شدن ناموس ابایی ندارند. آنها در بر اندازی امنیتی ترین حکومت های تاریخ ید طولایی دارند.
گارد جاویدان هخامنشیان دومین سازمان نظامی طول تاریخ بشر است، اما زمانی که فساد و ظلم بر گرده ایرانیان گرز می کوفت. خشمی آتشین ایران را فراگرفت ایرانیها بر چشمهای اشکبار خود خنجر زدند. چشمهایی گریان وخونین از تجاوز به میهن. اما شاه را همراهی نکردند و دست به سلاح نبردند.
ساسانیان نیز همینطور از بین رفتند و ایرانی دژخیم عرب را بر ظلم داخلی ترجیح داد، خوارزمشاهیان در برابر مغول نیز همینطور.
از این به بعد چطور؟؟؟؟
صبر ایرانی که به سر آید خودزنی میکند و مثل ققنوس در آتشی که با پا میکند خود را و همه چیز را می سوزاند وطن را و این بزرگترین تراژدی تاریخ است.
فرقی نمیکند در این آتش مادر کودک و همسر و عشق همه میسوزند چون هیزم، شاید خشک شاید تر، سوختن مهم است. و خشمی همه سوز.
امروز شنیدم که صرافی می گفت: مردم به عمد گرانتر میخرند که جو روانی بازار فروش گرانتر در فردا را تضمین کند و کسی نمی پرسد چرا دلار ۳۵۰۰ تومان و چرا پول ملی مفت.
امروز یکی از روزهایی است که فرصت داشتم صدای سم اسب اسکندر، شیهه سپاه مغول وقهقهه اعراب وحشی را بشنوم. امروز پانزده درصد حیثیت ملی ایرانیان توسط ایرانیان تاراج رفت. فردا برای سیر کردن شکم به تیمار اسب های خسته مغول خواهیم رفت همانطور که امروز دختران و پسران ما که برای کسب دانش به غرب رفته اند دیگر نمیتوانند هزینه های زندگی را تامین کنند و ما مردان ایرانی سرمست از همراهی و همکاری هستیم برای تاراج میهن و برای اینکه صاف کنیم جاده ای برای تهاجمی دیگر. آنها که میدانند در گوشه ای خواهند نشست شاید مشاورین مهاجمین باشند اما نالانند. آنها که نمیدانند و شاید در طویله برای مهاجمین کار میکنند. اما همه در نهایت به دلار دشمن زندگی خواهند کرد. همه در بر پا کردن این آتش سهیم هستیم در این لحظه تاریخی حضور داریم. کجایند آنها که برای ایلغار مغول نمایشنامه می نوشتند. مغول پشت دروازه های ماست کنار باور های ما. کجایند آنها که از حمله اعراب شرمگین بودند. صدای قهقهه خالد بن ولید را نمی شنوید. امروز همه هستیم در ورقهای تاریخی برای فردا کنار داریوش سوم که اسباب فرار را فراهم نموده است. کنار یزدگرد در آسیاب بادی. کنار سلطان حسین صفوی و کنار شاه سست عنصر خوارزمشاه. گوشهایم از هم اکنون پر است از صدای شیون مادرانی که فرزندانشان در آتشی اتمی سوخته اند. از صدای گریه کودکان گرسنه ای که پدر را در خون غلتیده دیده اند. صدای ناله های زنانی که آوار تنهایی و تجاوز بر سرشان خراب می شود. چشم هایم خانه هایی را می بیند که دیروز چراغشان به عشق روشن بود و امروز دیوارشان به اتش موشک. در نهادم اما تنها به بر پایی آتشی می اندیشم که همه چیز را بسوزاند و نمی دانم که چطور نیندیشم به صبری که لبریز شده است.
ای کاش شاهان نصایح سعدی را گوش می دادند که گفت :
کنون دست مردان جنگی ببوس نه آن دم که دشمن زند طبل و کوس
همه نفس های دنیا برای نفس هایی که نیاز دارم کمه.
نویسنده : شهریار اوشیدا
وقتی فراموش بشی دیگه فرقی نمیکنه کجای دنیا باشی !!
نویسنده : این روزا
اشارات و ناگفته هایی پیرامون روزهای پایانی استاد حمید سمندریان که نباید ناشنیده بمانند
میم الف
همه حمید سمندریان را به اندازه ای میشناسیم و مستقیم یا باواسطه با او در ارتباط بوده ایم، دانسته یا ندانسته. یا مخاطب نمایشهایش بودهایم، یا شاگردش بودهایم، یا شاگردِ شاگردانش بودهایم، یا ترجمه هایش را خواندهایم یا همۀ اینها. و یا دستکم آثاری از کارگردانان و بازیگرانی که شاگردانش بودهاند را در تئاتر، سینما و تلویزیون دیدهایم. شاگردانش رنگین کمانی هستند از کسانی چون عزت الله انتظامی، احمد آقالو، سعید پورصمیمی، سوسن تسلیمی، رضا کیانیان، گوهر خیراندیش، مهدی هاشمی و گلاب آدینه تا مجید سرسنگی، امین تارخ، قطبالدین صادقی، محمد یعقوبی، حمید فرخ نژاد، همایون غنیزاده، کیومرث مرادی، پارسا پیروزفر، پیام دهکردی، شهاب حسینی، مهران مدیری، امیر جعفری و مجید صالحی.
در مورد جایگاه بیمانند او شاگردانش بسیار سخن گفته اند اما [ادامه مطلب …]
هر روز او می آمد و به من می گفت :سلام ،در جوابش میگفتم ،سلام …
روزی که رفت گفت : خداحافظ و من خیلی آرام گفتم : خداحافظ…
دیروز آمده بود، من به او گفتم : سلام … او گفت : فراموش کن مرا!!!
…….!؟!؟!؟
نویسنده : این روزا
می گفت : آدم حتا به یه رهگذر هم احساس داره ، ما شدیم رهگذر آن گذر…! اما او هرگز از آن ره نگذشت…!!!
نویسنده : این روزا
همیشه من برای دلتنگی هایم می نوشتم ، اما اکنون دلتنگی ام برایم می نویسد!
نویسنده : این روزا