ازدواجهای مرده نوشته آزیا سرنچ تودوروویچ نویسنده کروات، داستان خانوادهای را روایت میکند که مادرشان مدتیست مرده ولی هنوز در کنار اعضای خانواده حضور دارد. او در کمدی گوشه اتاق است و هراز گاهی از آنجا بیرون آمده و با اعضای خانواده سخن میگوید. دختر جوان که هنوز داغدار مادر است با حضور نامزدش- که از کودکی یتیم بوده- در خانه لباس سیاه عزا را از تن در آورده و با او قرارهای عروسیشان را میگذارد. پدر ابتدا مخالف زمان ازدواج آنهاست و به عقیده او دختر و پسر باید در زمستان ازدواج کنند. پسر که راهی جز این نمیبیند پذیرفته  و قبل از ترک کردن آنها رازی که از دختر مخفی کرده را به او میگوید. پسر سالهاست از پیرزنی مراقب می‌کرده. پیرزنی مریض که حالا کمکم رو به موت است.
پسر زمستان باز می‌گردد. او پس از بازگشت سر زده‌اش به خانه‌ی دختر متوجه میشود که مادر مرده خانواده مدت هاست که در کمد خانه حضور مخفی شده. او می فهمد آنها بدون اطلاع به شهرداری و با جابه‌جا کردن جسد، مادر را پیش خودشان نگه داشته‌اند. این رفتار حتی با مادربزرگ خانواده نیز صورت گرفته. دختر که در زمان حضور پسر در خانه نیست، به خانه بازگشته و از دختری می‌گوید که خودش را در رودخانه غرق کرده. پسر حلقه ازدواج را به دختر می‌دهد، او از خانه بیرون رفته و خودش را به کنار رودخانه می‌رساند. دختر خودش را کشته و پس از گذشت زمان کمی او هم در گوشه دیگر کمد که مادرش در آن مخفی شده مخفی می‌شود و می‌خوابد. حالا پدر دختر و داماد تنها کنار میز می‌نشینند. پدر آخرین جمله‌اش را میگوید: بالاخره تموم شد. همه مشکلات حل شد. پسر نیز دوباره بلند شده و سرش را به کمد نزدیک‌تر کرده و از آرزوها و رویاهاش با دختر سخن می‌گوید.
حال و هوای سوررئال متن، دیالوگ‌هایی که گاه به شعر نزدیک می‌شوند و در جواب همدیگر بیان نمی‌شوند از بخش‌های مهم روایت این نمایشنامه است. داستان خانواده‌ای که انگار زندگی با حضور مردگان برایشان یک رسم دیرینه‌ است. و از طرفی این مرگ‌های سمبلیک که با نام اثر نیز پیوند خورده به نوعی بازنمود آن شیوه زندگی مردسالارانه است که هر شخصیت زنی پس از مدتی زندگی و یا حتی در آغاز زندگی مشترکش به ناچار به آن تن می‌دهد. دیالوگ آخر پدر به نوعی صحه بر همین ادعاست. «همه مشکلات حل شد». حضور مستقیم و تاثیرگذار زن تمام می‌شود و او را به کنج تاریک و فراموش شده خانه می‌فرستد. نگاهی نقادانه به این نگرش که مخصوصا در کشورهای جهان سوم کم نیست متن را از بیان یک داستان ساده دور کرده و این خطر را مخابره می‌کند که هر رویکرد مردسالارانه منجر به خاموش شدن یک صدا و یک حضور موثر است. آنقدر موثر که جوان تازه داماد که تنها و بدون هیچ الگوی مردسالارانه‌ای بزرگ شده، از پیرزنی در خانه نگهداری می‌کند و از طرفی مرگ دختر جوان برایش ناباورانه و هنوز به رویاهای مشترکش با او امیدوار است. ازدواج‌های مرده نوزدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی با ترجمه احمد پرهیزی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

روایت عاشقانه از مرگ در ماه اردی‌بهشت نمایشنامه‌ای از محمدچرمشیر نوشته شده در خردادماه هشتاد و دو. بخشی خلق شده از شاهنامه توسط چرمشیر است که به روایت شکل‌گیری عشق بین تهمینه و رستم در «سمنگان دژ» شهری زنانه که انگار به دست شهربانو، زنی قدرتمند اداره می‌شود می‌پردازد. رستم و رخش پس از یک نبرد سخت راهی مسیری می‌شوند که در نهایت سر از «سمنگان دژ» در می‌آورند. شهربانو به واسطه پیشگویی خواهرش «زن جادو» خبر از حضور مردی می‌دهد که قرار است وارد این شهر شود. او نقشه می‌کشد که با حضور آن شخص می‌تواند از قدرت مردانگی‌اش برای ادامه حیات در این شهر سراسر زنانه استفاده کند و پس از مدتی او را بکشد. رستم و رخش (که در این نمایشنامه حضوری انسان‌وار دارد) وارد شهر می‌شوند. رستم تهیمنه را دیده و عاشق او می شود. از طرفی «زن جادو» سعی می‌کند جلوی تصمیم شهربانو را بگیرد اما شهربانو بر سر تصمیم خود مانده و ابتدا خواهرش را می‌کشد. و سپس به سمت رستم رفته تا او را نیز بکشد. اما رخش به داد رستم رسیده و شهربانو را می‌کشد. رستم که همان موقع از کابوسی خون‌بار بیدار شده به سمت رخش رفته و او را هم می‌کشد.
متن اگر چه از یک داستان که بخشی از آن در شاهنامه نیست اقتباس شده اما چرمشیر در این متن سعی داشته تا زبان و لحن این متن را از روایت ساده یک داستان دور کند. حضور شخصیت رخش همچون یک انسان، تکرار تکه کلام هر شخصیت و رویارویی هر شخصیت با شخصیت دیگر عناصریست که از طریق آن نویسنده سعی داشته ریتم آن را حفظ کند.
فارغ از تکرار بیش از حد برخی از جملات، جنسیت‌زدگی برخی دیالوگ‌ها و تجمیع اکثر کنش‌های فیزیکی داستان در پایان آن، متن روایت عاشقانه از مرگ در ماه اردی‌بهشت یک اثر روان برای یک اجرای صحنه‌ایست. این نمایشنامه هجدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

رقص مادیان‌ها که بر اساس نمایشنامه یرما نوشته فدریکو گارسیا لورکا توسط محمدچرمشیر نگارش شده، داستان شهری در اسپانیا را روایت می‌کند که نگاه‌های سنتی و جنسیت زده از اصلی‌ترین رفتارهای ساکنین آن است. یرما دختر جوانی که یک زمان ویکتور عاشقش بوده، با مردی به نام خوان ازدواج می‌کند. خوان از تعلل ویکتور در پا پیش گذاشتن برای ازدواج با یرما استفاده کرده و برای بدست آوردن او پیش قدم می‌شود. پدر یرما هم با ازدواج آنها موافقت می‌کند. اما داستان تازه پس از این روایت شروع می‌شود. زمانی که یرما خواهان بچه‌دار شدن است و خوان توجه‌ای به خواسته او نمی‌کند و از طرفی ماریا دوست یرما در شُرُف اردواج است.
بخش زیادی از متن به نگرش اهالی آن منطقه به نقش کلیشه‌ای و جنیست زده زن و مرد در خانواده اشاره می‌کند. همگی انگار این سنت‌ها و فرهنگ عقب افتاده را تقدیس می‌کنند و به هر روشی سعی در پیاده کردن آن دارند. ماریا با مرد جوانی به اسم آلخاندرو ازدواج می‌کند و دیری نمی‌گذرد که او هم درگیر زندگی سنتی و زن ستیزانه منطقه‌شان می‌شود. زن باید سنگ صبور شوهرش باشد، شوهر نباید به زن طوری توجه کند که زن احساس پیروز شدن و برتری پیدا کند. پس از مدتی ماریا برای فرار از تنهایی‌اش صاحب فرزندی می‌شود. فرزندی که پس از مدتی می‌میرد. ماریا برای رهایی از این تنهایی ناخواسته که حالا با نبود پسرش به هیچ شکل جبران نمی‌شود، دست به خودکشی می‌زند. گناهی که به خاطرش بزرگان آن منطقه اجازه نمی‌دهند جنازه ماریا در قبرستان شهر دفن شود. باید با جسد او با بی‌احترامی برخورد شود. او اصلا لایق دفن شدن هم نیست.
نگاه تمثیلی چرمشیر به نقش زن در فرهنگ سنتی آن منطقه که همچون مادیان‌ها و گاوهای وحشی نیاز به رام شدن دارند، و همین طور نقش مرد همچون گاوبازی که با ضربه‌های خود آن گاو وحشی را رام می‌کند، از مهمترین بخش‌های متن است که بارها به صورت یک پاساژ توسط شخصیت خوان روایت می‌شود. پاساژهای متن بارها و به طرق مختلف توسط سایر شخصیت‌ها نیز بیان می‌شوند. پا به سن گذاشته‌هایی که نقش زن و مرد در آن جامعه را بارها گوشزد می‌کنند. تک‌گویی‌های خوان، ویکتور و همین طور در کنار هم قرار گرفتن ماریا و یرما با سایر زنان آن منطقه، همه ‌و ‌همه باعث بوجود آمدن ریتمی شده که نه تنها خواندن بلکه اجرا کردنش هم به پنجاه و نه بخش مختلف برای مخاطب خسته کننده نیست. مخصوصا که نویسنده با واکاوی سنت‌ها و رفتارهای زن ستیزانه در متن یرما پلی به کلیشه‌های جنسیتی جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند هم می‌زند. رقص مادیان‌ها نوشته محمد چرمشیر هفدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

نمایشنامه پزشک نازنین نوشته نیل سایمون نویسنده و کارگردان آمریکایی از کنار هم قرار گرفتن چند داستان و نوشته از آنتوان چخوف شکل گرفته است. این متن که در دو پرده نوشته شده، شش داستانک را به تصویر می‌کشد. شش داستانکی که آنتوان چخوف به ایده‌های آن فکر می‌کند و قصد دارد آنها را به نمایشنامه‌هایی تبدیل کند. در صحنه اولِ پرده‌ی اول داستان مرد کارمندی را می‌خوانیم که به همراه همسرش به دیدن نمایشی می‌روند. در آنجا رئیس کارمند هم به همراه همسرش برای دیدن نمایش حضور دارند. عطسه ناغافل مرد و پاشیدن آب دهانش بر روی سر رئیسش عذاب وجدانی برایش به همراه دارد. شدت این ناراحتی و عذاب وجدان باعث می‌شود مرد برای عذرخواهی دوباره پیش رئیس برود که باعث بوجود آمدن ناراحتی دیگری می‌شود. رئیس حالا سرزنش کرده و او را از اتاقش بیرون می‌فرستد. در صحنه دوم داستان معلم سرخانه‌ای را می‌خوانیم که قرار است رئیسش حقوق دو ماه کار کردن او را بدهد. اما رئیس با زرنگی سر معلم را کلاه گذاشته و مبلغ ناچیزی به او پرداخت می‌کند. معلم تشکر کرده و می‌رود اما صاحبخانه او را دوباره صدا زده و از او می‌پرسد چه طور حاضر شده که اجازه دهد شخصی سر او کلاه بگذارد، دختر جوان جواب می‌دهد در خانه‌های دیگر همین مقدار هم به او نمی‌دادند. در صحنه سوم می‌خوانیم که خادم کلیسایی به خاطر درد دندان به دندانپزشکی مراجعه می‌کند اما با دستیار دندانپزشک روبرو می‌شود. خادم ابتدا قبول نمی‌کند دندانش را به دست دستیار بدهد اما با اصرار دستیار این ریسک را پذیرفته و مجاب می‌شود که او دندانش را بکشد. اما دستیار تنها تاج دندان را می‌کشد. حالا آن دو با مشکل دیگری روبرو می‌شوند که چه طور ریشه دندان را بکشند.
در پرده دوم هم با سه داستان دیگر روبرو هستیم. صحنه اول داستان نویسنده روایت می‌شود که در کنار بارانداز اسکله‌ای با یک ولگرد روبرو می‌شود، ولگرد از نویسنده می‌خواهد که به او مقداری پول بدهد تا او نقش افرادی که خودشان را غرق می‌کنند را بازی کند. نویسنده ابتدا قبول نمی‌کند اما وقتی متوجه می‌شود که این رفتار در آن منطقه یک کار همیشگی‌ست تصمیم می‌گیرد که نمایش مرد ولگرد را ببیند. در داستان دوم دختر بازیگری برای تست بازیگری پیش نویسنده (چخوف) آمده و با حال خرابش سعی می‌کند یکی از صحنه‌های نمایشنامه سه خواهر چخوف را برایش بازی کند. و در صحنه سوم پرده دوم داستان زن سمجی را می خوانیم که برای گرفتن بخشی از پول حقوق شوهرش به جای اداره‌ای که در آن کار می‌کرده به بانکی می‌رود که شوهرش در آنجا چک‌هایش را نقد می‌کرده. رئیس بانک که از بیماری نقرس رنج می‌برد تحمل رفتارهای زن را ندارد و برای اینکه هر چه زودتر بتواند از دست جیغ‌های زن رها شود به او مبلغی که می‌خواهد را می‌دهد و زن را از آنجا بیرون می‌کند. در صحنه آخر هم نویسنده با مخاطبان در مورد ایده‌هایش صحبت می‌کند.
نمایشنامه پزشک نازنین که توسط آهو خرمند ترجمه شده همواره سعی دارد با شوخی‌هایی در خود قصه و دیالوگ‌ها طنز موجود در نوشته‌های چخوف را بیشتر عیان کند. متنی ساده و همراه با مفاهیم انسانی، هم برای اجرای صحنه‌ای مناسب به نظر می‌رسد و هم برای نمایش رادیویی. اگر چه بارها این نوشته کار شده اما نگاه طنز و انسانی آن کهنه شدنی نیست. این متن شانزدهمین نمایشنامه از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

چون آوایی ازداوود بیش از آنکه نمایشنامه با ساختار کلاسیک و با اسلوب نوشتاری یک نمایشنامه باشد شعری‌ست که از عبری به فرانسه و حالا به فارسی ترجمه شده است. متنی کهن که گفته مترجم ده قرن پبش از حضرت عیسی رخ داده است. شعارهایی که گاهی سکوت و با همراهی نی می‌تواند به حال و هوای محتوای آن نزدیک‌تر شد. مزامیر داود شامل بخش‌های: طغیان، نیایش، بیداری، رویا، پیامبر، ایمان، تردید، مکث، هللویا، قیام، آدونای، گلایه، خاتمه است که هر کدام اشعاری کوتاه را شامل می‌شوند. در بخش نیایش می‌خوانیم:
گفتم   گمراه نمی‌شوم      زبانم مرا گمراه نخواهد کرد
دهانم را دهنه زنم
آن دم    که شر در برابر من است
ساکت ماندم خاموش    گسیخته از سعادت
و دردم که نتوانم لمسش کنم
دلم تب‌آلود    در سینه‌ام     در رویایم آتشی فروزان
و این واژه‌ها     بر زبانم
نمایشنامه «چون آوایی از داود» پانزدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیا با ترجمه تینوش نظم‌جو از زبان فرانسه در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی داستان زنی (دورا) را روایت می‌کند که بازمانده از فاجعه سربرنیکا در بوسنی در منطقه بالکان است. او که تجربه‌ی سخت تجاوز را از سر گذرانده حالا به آسایشگاهی منتقل شده و تحت نظر روانشناسی به اسم کِیت مراحل درمان را طی می‌کند. کیت که روانشناس گروه جسدیابی در همان منطقه بوده به خاطر فشار بالای روانی از یافتن جسدهایی که پیدا شده از ادامه کارش صرف نظر کرده و خودش را به آسایشگاهی منتقل می‌کند که در آن دورا بستری‌ست. پیکر زن که همچون بیشتر آثار ماتئی ویسنی‌یک صحنه‌های کوتاهی دارد نه تنها به زیبایی داستان زندگی کیت و دورا را روایت می‌کند بلکه پلیدی جنگ را به بهترین شکل ممکن نمایش می‌دهد. او که شناخت خوبی از بافت زندگی مردم منطقه بالکان دارد در کنار معرفی هر کدام از کشورها بخشی از رفتار جمعی‌شان را به تصویر می‌کشد. و از طرفی تنها شخصی که جنگ در سرزمینش را با گوشت و استخوان لمس کرده باشد می‌تواند تصویری دقیق و نزدیک از رنجی که بر مردم جنگ‌زده رفته ارائه دهد. ماتئی ویسنی‌یک در اسب‌های پشت‌ پنجره و تماشاچی محکوم به اعدام مواضع ضد جنگ خود را بار دیگر به زیبایی نشان داده بود. او در این متن اشاره می‌کند: «در جنگ‌های میان نژادی اروپا، تجاوز همسنگ تخریب خانه‌های دشمن، کلیساها یا عبادتگاه‌های دشمن، آثار فرهنگی و ارزش‌های اوست» اما این اصل را نه تنها در جنگ میان‌نژادی اروپا که به عنوان یک اصل کلی در تمامی جنگ‌های جهان می‌توان قلمداد کرد که بیش از هر کشته‌ای این زنان هستند که مورد هجوم دشمن قرار می‌گیرند چه خودشان چه با از دست دادن عزیزانشان. انتخاب دو کاراکتر زن برای پیش‌برد داستان از آن انتخاب‌های هوشنمندانه‌ای‌ست که تاثیرگذاری متن را دوچندان کرده است.
در نهایت با بهبود شرایط دورا، کیت به کشورش آمریکا باز می‌گردد و دورا تصمیم می‌گیرد فرزندنش را به ‌دنیا بیاورد. فرزندی که تا پیش از این معتقد بود فرزندش نیست و پدر و مادرش جنگ هستند.
شاید یکی از بهترین بخش‌های این متن آنجاست که دورا تصویری عمیق و غم‌زده از کشور جنگ‌زده‌اش ارائه می‌کند: «کشور من شبیه اون مادریه که می‌بینه اونیفورم پسرش یه دگمه کم داره. با عجله دگمه رو می‌دوزه و بعدش پسرش رو خاک می‌کنه»، «کشور من اون مادربزرگیه که با شروع جنگ مجبوره فرار کنه و قبل از رفتن می‌ره خاک جلو خونه‌ش رو می‌بوسه».
نمایشنامه «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» نوشته‌ی ماتئی ویسنی‌یک چهاردهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیا با ترجمه تینوش نظم‌جو در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

نمایشنامه مهمان ناخوانده نوشته‌ی اریک امانوئل اشمیت، داستان فروید و دخترش آنا را روایت می‌کند که قبل از ترک کردن وین با یک مامور نازی به مشکل بر می‌خورند. مامور دختر فروید را با خود برده و سعی می‌کند با توجه به وصیت نامه‌ای که از فروید پیدا کرده از او اخاذی کند. اما در این میان حضور فردی ناشناس که هویتش تا پایان داستان به خوبی مشخص نمی‌شود، فروید را با چالش‌های جدیدی روبرو می‌کند. فروید که خداناباور است کم‌کم توسط مرد ناشناس که ادعای خدایی می‌کند به شک می‌افتد. آنها در مورد گذشته فروید و عدم باور داشتن او به خدا بحث می‌کنند. در نهایت با راهی که شخص ناشناس پیش پای فروید می‌گذارد او و دخترش از دست نازی‌ها رها شده و شرایط ترک کردن وین برای آنها فراهم می‌شود.
سرراست بودن قصه و اتکا بر چند شخصیت محدود و محوری عین «فروید» و در کنار آن «فرد ناشناس» امکان تصویرسازی آسان‌تری را به مخاطب مبتدی نمایشنامه‌خوانی می‌دهد. از سویی تمرکز بر مفاهیمی چون ایمان داشتن به خدا و عدم باور به او اگر چه از جایی ریتم پیش برد داستان را دست‌خوش تغییر می‌کند اما در عدم از هم‌گسیختگی روایت نقش مهمی را ایفا می‌کند. با اینکه متن «مهمان ناخوانده» چندین بار اجرای صحنه‌ای داشته اما ثابت بودن لوکیشن، شخصیت‌های محدود و از طرفی تکیه بر دیالوگ برای پیش برد روایت از آن دست مواردی‌ست که مسیر را برای تبدیل شدنش به نمایش رادیویی هموار می‌کند.
این نمایشنامه که در مجموعه دورتادور دنیا در نشر نی منتشر شده، سیزدهمین اثر از این سلسه نمایشنامه‌هاست که توسط تینوش نظم‌جو ترجمه شده است.

| بدون نظر

همان طور که در یادداشت تینوش نظم‌جو درباره آثار یون فوسه در انتهای نمایشنامه «کسی می‌آید» آمده، در آثار او “سکوت بخشی از زبان است، و ریتم سازماندهی حرکت کلمات در زبان”. کسی می‌آید داستان سرراستی دارد. زن و شوهری برای اینکه بتوانند از دیگران دور بمانند، خانه ای دور از سایرین کنار دریا خریداری می‌کنند. آنها به این امید که کسی سراغشان نمی‌آید وارد خانه جدیدشان می‌شوند. اما همان روز مردی که خانه را به آنها فروخته در اولین دیدار خود زن را می‌بیند. حالا که او در این ملاقات از زن خوشش آمده دوست دارد زمان‌های بیشتری زن را ببیند. برای همین سعی می‌کند خود را به زن نزدیک کند. رفتاری که باعث رنجش شوهر می‌شود. به حدی که فکر می‌کند زن نیز از مرد خوشش آمده. زن اما این حرف را قبول ندارد، ولی کمی بعد مرد دوباره برگشته و شماره خود را به زن می‌دهد. و زن هم شماره را می‌گیرد.
نوع نگارش دیالوگ‌ها، تکرار و دوباره تکرار برخی از کلمات نه تنها به نوعی مخاطب را از داستان اصلی دور می‌کند بلکه انگار قصد نویسنده تلاش برای برهم زدن تمام قواعد کلاسیک نمایشنامه‌های قصه محور است. و زبان، کلمات و سکوت مهمترین نقش را در این بین ایفا می‌کنند. یون فوسه نمایشنامه‌نویس نروژی جایی درباره تاثیر سکوت در آثارش می‌گوید: هدف من به‌وجود آوردن لحظه‌هایی است که در آن یک فرشته در حال گذشتن از روی صحنه است.
کسی می‌آید موفق به دریافت جایزه ادبی ایبسن نیز شده است. این کتاب دوازدهمین شماره از مجموعه دورتادورنیاست که توسط تینوش نظم‌جو ترجمه و در نشر نی منتشر شده است.

| بدون نظر

«در یک خانواده ایرانی» نمایشنامه‌ای از محسن یلفانی، نمایشنامه‌نویس ایرانی‌ست که پس از مهاجرت به فرانسه آن را نوشته. این متن که به یک بعد از ظهر خانواده ایرانی می‌پردازد داستان دختری به‌ نام مژده است که به خاطر حضور در گروه‌های سیاسی ابتدای انقلاب کشته می‌شود. بعد از گذشت چند سال خانواده و نزدیکان هر پنجشنبه به بهشت زهرا  رفته و یاد او را زنده نگه می‌دارند. حالا در سالگرد کشته شدنش که بستگان دور هم جمع شده‌اند، با حضور معنوی دختر در خانه و همکلام شدنش با اعضای خانواده  ما به ابعاد گسترده‌تری از روابط عمیق او با خانواده‌اش پی می‌بریم. او که الگوی تمام فامیل بوده هنوز بعد از گذشت ۱۲ سال از رفتنش کسی این فقدان را کامل نپذیرفته. حالا به بهانه‌ی جمع شدنشِ همه فامیل، زخم‌های کهنه نیز در گفتگوها باز می‌شود. ‌دائی خانواده از این می گوید که پسرش از احساس گناهی که از کشته شدن مژده داشته به جنگ رفته و کشته شده.
«در یک خانواده ایرانی» یازدهمین اثر از مجموعه دورتادور دنیاست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر

«تماشاچی محکوم به اعدام» یکی دیگر از نمایش نامه‌های مهم نویسنده رومانیایی ماتئی ویسنی‌یک است که به صحنه محاکمه‌ای می‌پردازد که در حضور مخاطبان جلسه دادگاه یکی از تماشاچیان را برگزار می‌کند. تمامی اعضای دادگاه به گناهکار بودن تماشاچی مورد نظر اتفاق نظر دارند، اما با همین حال به دنبال شاهدی می‌گردند که بر گناه کار بودن تماشاچی شهادت بدهد. آنها تمامی اعضای نمایش از جمله: پاره کننده‌ی بلیط، جامه‌دار، کافه‌چی تئاتر، عکاس، یکی از تماشاچی‌ها، کارگردان، نویسنده و حتی یکی از افرادی که در خیابان به انتظار خانواده‌اش ایستاده را نیز به عنوان شاهد وارد دادگاه می‌کنند که بر جنایت کار بودن تماشاچی شهادت بدهند. اما در نهایت با بی‌نتیجه ماندن شهادتِ افراد تصمیم بر این گرفته می‌شود که حکم بر اعدام تماشاچی صادر شود. در همین حین شاهدین قبلی شاهد جدیدتری را به دادگاه می آوردند. او کسی نیست جز شخصی که در جنگ بینایی‌اش را از دست داده. اما او فقط می‌خواهد به همه‌گان بفهماند پس از جنگ و پس از نابینایی‌اش کسی را در جهان ندارد و تنهای تنهاست.
اکثر آثار ماتئی ویسنی‌یک که به نقد جنگ و تاثیرات پس از آن می‌پپردازد این بار نیز با گرفتن انگشت اتهام به سمت تمامی دادگاه‌های ناعادلانه و تماشاچیانی که از دست رفتن حقوق شهروندان را به نظاره می‌نشینند با زبانی طنز آنها را به چالش می‌کشد. این متن از آن دست آثاریست که اجرا در کامل شدن آن نقش مهمی را ایفا می‌کند. تماشاچی محکوم به اعدام دهمین اثر از آثار چاپ شده در مجموعه دورتادور دنیا و ترجمه تینوش نظم‌جوست که در نشر نی به چاپ رسیده است.

| بدون نظر