به مناسبت روز سینما مصاحبه‌ای با روزنامه محلی «صبح ساحل» انجام دادم که متاسفانه بخش مهم حرف‌هایم در مورد وضعیت سانسور، سانسور شد. برای همین اصل مصاحبه را اینجا قرار می‌دهم.

از چه زمانی و چطور فعالیت‌تان را در سینما شروع کردید؟
اوایل دهه هشتاد بود و محصل بودم. از سر کنجکاوی با یک دوربین هندی‌کم یک فیلم برای دبیرستانی که در آن تحصیل می‌کردم ساختم. فیلمی به شدت ابتدایی و بدون هیچ دانش اولیه از فیلمسازی اما همان تجربه باعث شد سینما را به صورت جدی‌تر دنبال کنم تا اینکه با انجمن سینمای جوانان ایران آشنا شدم و یک دوره فیلمسازی را آنجا گذراندم.  چند سال بعد در مقطع کارشناسی مدرک سینما با گرایش تدوین را گرفتم.

چه‌چیزی در سینما شما را به سمت خودش کشید؟
سوال سختی ست اما شاید بتوان اینگونه گفت؛ تصاویری که ابتدا در ذهنتان بوده و بعد آن را عینیت می‌بخشید، به نحوی که دیگران نیز قادر به دیدنش می‌شوند یکی از جذاب‌ترین بخش‌های ساخت یک فیلم (و شاید یک اثر هنری‌) است. و همین عامل مرا همواره به سینما نزدیک و نزدیک‌تر کرده است.

حال این روزهای سینما را چطور می‌بینید؟
با شرایط بوجود آمده به خاطر این بیماری همه‌گیر، سینما هم لطمه‌های فراوانی خورده، اما امیدوارم سالهای بعد از کرونا همین عامل انگیزه دوچندانی به فیلمسازان برای خلق آثار بدیع و ماندگار بدهد.

به‌نظر شما فضا برای تولید آثار متنوع باز است؟
برای ساخت آثار متنوع تا جایی که خلاقیت و بودجه شما اجازه بدهد بله، می‌توان سخت‌ترین لحظات در فیلمسازی را با یک گروه حرفه‌ای به نتیجه دلخواه تبدیل کرد، اما اگر آثار متنوع هم ساخته شود با سد بزرگتری به اسم سانسور طرفیم که نمی‌شود فهمید راه به اکران عمومی پیدا می‌کند یا خیر. چه آثار متنوعی که به خاطر کج‌سلیقگی سانسورچیان در سالهای قبل در کمد فیلمسازان مانده و هیچگاه اکران نشده‌اند.

فکر می‌کنید چه از سمت مردم و چه از سمت مسئولان  آنطور که باید به سینما بها داده می‌شود؟
از سمت مسئولین عامدانه خیر، مسئولی که از قدرتش برای بها دادن به یک سری نورچشمی و سانسور یک سری فیلمساز خلاق استفاده می‌کند تکلیفش مشخص است. زمانی که در خیلی از شهرها سالن سینما وجود ندارد و آثاری که اجازه اکران می‌گیرند بیشتر در راستای پائین آوردن سطح سلیقه مخاطبان سینماست، وقتی بزرگان سینما سالهاست فیلم نساخته‌اند و یکی‌یکی عطای ساختن فیلم در این شرایط را به لقایش می‌بخشند و با بی‌مهری مسئولین روبرو می‌شوند اما یک رقاص اینستاگرامی مجال فیلمسازی پیدا می‌کند شما چه پیامی از این وضعیت دریافت می‌کنید؟
از سمت مردم هم ناچارا بها داده نمی‌شود، اگر هر شخصی به اندازه کافی درآمد داشته باشد که ماهیانه هزینه‌هایی برای محصولات فرهنگی کنار بگذارد قطعا سینما رفتن هم بخشی از آن خواهد بود. وقتی جمعیت قابل توجهی از مردم زیر خط فقر هستند چه توقعی می‌توان داشت که یک شهروند دغدغه حمایت از سینما را داشته باشد؟

باتوجه به اینکه شیوع ویروس کرونا روند عادی زندگی‌ را مختل کرده و تاثیرات منفی زیادی داشته، فکر می‌کنید درکنار اثرات منفی اثر مثبتی هم روی سینما داشته‌است؟
قطعا خیر، سینماهای تعطیل، پروژه های کنسل شده و عوامل بیکار شده هیچ جنبه‌ی مثبتی ندارند. بعد از شرایط کرونایی دوباره انبوهی سینماگر با مشکلات پیش از کرونایشان هم باید دست‌وپنجه نرم کنند. از نبود بودجه، نبود امکانات، نادیده گرفته شدن، کنار گذاشته شدن و بدتر از همه سانسور.

در این روز‌های کرونایی شما فیلمی را ساخته‌اید که به شکلی جدید فیلم‌برداری شده‌است؛ می‌شود درمورد آن توضیح بدهید؟
بله. همه در قرنطینه بودیم و سعی می‌کردیم دیدارهایمان تا حد امکان محدود شده و یا صورت نگیرد. با دوستانی که پیش از آن چند تجربه سینمایی و نمایشی داشتم ایده ساخت یک فیلم کوتاه از راه دور را مطرح کردم. ایده ای که در آن هر بازیگر در خانه خودش بخشی از یک فیلمنامه را با تلفن همراهش فیلمبرداری کند. همه دوستان موافقت خودشان با ایده را اعلام کردند. بعد از آن فیلمنامه را بر اساس همان ایده نوشتم و دوباره در گروه به شور گذاشتم. چند جلسه به صورت ویدئو کنفرانس روی فیلمنامه حرف زدیم و به جمع‌بندی رسیدیم. در مرحله بعد برای هر بازیگر استوری‌بُرد مخصوصی (طرحی از تک تک نماهایی که قرار بود فیلمبرداری شود) کشیده شد و برای بازیگران ارسال شد. هر بازیگر در روز مخصوصی فیلمبرداری‌اش را انجام داد. پیش از ضبط هر پلان، تصویری از میزانسن (جزئیات صحنه، وضعیت دوربین و بازیگر) به صورت عکس و فیلم برایم ارسال و بعد از تائید نهایی پلان ضبط می‌شد، بعد از ضبط هم دوباره پلانها را بررسی می‌کردم و در صورت موافقتم بازیگر پلان بعد را ضبط می‌کرد. به این شیوه تمامی پلان‌ها توسط خود بازیگرها ضبط و مجموع پلانها به دستم رسانده شد. الان با فیلمی روبرو هستیم که داستان در یک خانه اتفاق می‌افتد و شخصیت‌ها دائما در حال مکالمه با یکدیگر هستند اما در واقعیت آنها در تنهایی و بدون حضور دیگران پلانهای خودشان را ضبط کرده‌اند.

درحال حاضر این فیلم در چه مرحله‌ای‌است و قرار است که چطور نمایش داده شود؟
فیلم در مرحله صداگذاری‌ست و بعد از آن اصلاح رنگ و افکت‌ها اضافه می‌شود. احتمال زیاد اکران این فیلم در فضای مجازی خواهد بود، اما پیش از آن انرژی بیشتری می‌گذارم برای حضور فیلم در جشنواره‌ها بعد از آن اگر فرصت را برای اکران در فضای مجازی مناسب دیدم با اطلاع رسانی قبلی آن را اکران خواهم کرد.

این تجربه جدید در ساخت فیلم چطور بود؟
از یک طرف می‌شود گفت تجربه جذابی بود چون باعث شد بعد از آن یک اتود دیگر روی یک ایده دیگری به همین شیوه بزنم، اما نه به این وسعت. از طرفی دیگر می‌شود گفت سخت، آنقدر سخت که حاضر نیستم دیگر آن را تکرار کنم. چون  فیلمسازی یک فرآیند گروهی ست و نمی‌توان مهمترین رکن آن یعنی گروه را از آن حذف کرد. حذف آن تبدیل می‌شود به یک کار طاقت‌فرسا که حتی فرصت یادگرفتن از همنشینی با سایر اعضای گروه را از فیلمساز می‌گیرد.

این مصاحبه با خانم معصومه نعمتی از روزنامه صبح ساحل صورت گرفته است.

| بدون نظر

اخیراَ مصاحبه ای از من در مجله فرهنگی هنری راودیان به چاپ رسیده که متاسفانه نسخه اصلاح نشده‌ی آن است. جملات گاه نامفهوم و گنگ است. برای اینکه حداقل مخاطب هایی که می خواهند نسخه بهترش را بخوانند این را پیشنهاد میدهم.

درست است که شما از سن خیلی کم داستان می نوشتید؟

شروع  فعالیتهایی که منجر به فعالیت هنری من شد بر می گردد به آشنایی ام  با کانون پرورش فکریاز زمانی که دبستان بودم . آنجا یکسری جلساتی داستان خوانی برگزار می شد. بچه ها داستان هایشان را می نوشتند ،حالا در هر سنی که بودند و آثارشان را می خواندند . این بر می گردد به اواخر دبستان و اوایل راهنمایی. آنجا شروعی بود برای من که با فضای داستان آشنا شوم که بعد از آن به مرور با سینما آشنا شدم.

ومیتوان گفت که خیلی از فیلمنامه هایت را خودت می نویسی ؟

بیش از نود درصدشان را. تنها یک بار دو دوست که در دو زمان متفاوت ایده هایی را با من در میان گذاشته بودند و من بعدها متوجه شدم که آن دو ایده چقدر با هم ارتباط دارند و از تلفیق این دو، فیلمنامه ای نوشتم . به جز این باقی فیلمنامه هایم را خودم نوشته ام.

چطور شد که به فراموشی لی رسیدی؟ 

اواخر دبیرستان وارد فضای فیلمسازی شدم. تا سال هشتاد و هشت یک سری فیلم های کوتاه ساختم. می شود گفت برخی از آنها سیاه مشق هایی بود که ساختار بصری منسجمی هم نداشت. در این بازه زمانی خیلی کم به سمت داستان می رفتم هرچند داستان و رمان میخواندم. تا اینکه سال هشتاد و هشت من یک داستان خیلی کوتاهی شنیدم.

خیلی کوتاه یعنی چقدر کوتاه؟

یعنی شش کلمه . داستانی به نامبرای فروشعنوان داستان برای فروش بود و خود داستان چهار کلمه بود. کفش های نوزاد استفاده نشده.

«برای فروش

کفش های نوزاد استفاده نشده»

داستان احتمالا داستان زن و مردی ست که دوست داشته اند بچه دار شوند که نشده اند یا بچه دار شده اند و بچه شان فوت شده و یا هر چیز دیگری. در هر صورت این کفش ها استفاده نشده و گذاشته اند برای فروش. داستان جالبی بود و من دوستش داشتم. بعد ازین یک سری ایده های ده کلمه ای و یازده کلمه ای در ذهن من شکل گرفته بودداستان های کوتاهی که تعداد کلماتشان کم بودآن زمان وبلاگ نویسی در ایران یک مقدار رونق داشت و شبکه های اجتماعی خیلی پر و بال نگرفته بودند و این ایده آمد توی ذهنم که در وبلاگ خودم فراخوانی منتشر کنم و چون کاملا وارد فضای فیلمسازی شده بودم و از فضای داستان کاملا دور بودم سعی داشتم یک اتفاق ادبی را شکل دهم. فراخوان را گذاشتم توی وبلاگم و چهار نفر شرکت کردند که اسمشان را هم هنوز به خاطر دارم از بچه های هنرمند هرمزگان بودندجایزه ای هم تعیین کردمیک دی وی دی پر از فیلمهای مطرح تاریخ سینما به عنوان جایزه و چون تنها چهار نفر شرکت کردند،آن دی وی دی را به هر چهار نفر دادم. همان سال فراخوان اول آذرماه منتشر شد شرکت کنندگان تا سی ام آذرماه یعنی شب یلدا فرصت داشتند که آثارشان را ارسال کنند. این تقویم از آن دوره تا کنون برای این جایزه پابرجاست.

جشنواره داستان ده کلمه ای فراموشی لی دغدغه ای ست در رابطه با ادبیات داستانی؟

قطعا همینطور است. علاوه بر دغدغه ای که داشتم از سال دوم به بعد انگیزه ام این بود که قرار است خیلی چیزها یاد بگیرم و میتوانم بگویم تا امروز خیلی چیزها یاد گرفته ام. چه در رابطه با داورهایی که انتخاب می شوند چه در ارتباط با داستان هایی که ارسال می شوند و ذهنیت من را نسبت به یک سری فضاها تغییر می دهند و این برای خود من تمرین خوبی بود و واقعا بعضی از داستان ها هنوز توی ذهنم مانده اند و تاثیرشان را گذاشته انداز طرفی هم احساس می کردم که جای خالی هچین مسابقه ای در کنار سایر جوایز ادبی احساس می شد.

7.leee

چرا ده کلمه ای ؟ این اندازه از مینی مال گرایی برای چیست؟

شاید اولین دلیلش این بود که خود من داستان ده کلمه ای نوشته بودم و دوست داشتم بدانم برای  دیگران چه بازخوردی خواهد داشت و چه چیزهایی دارند برای نوشتن. از سال هشتاد و هشت که شروعش بود و همانطور که گفتم از آن داستان شش کلمه ای (شایعه شده بود که این داستانی ست از همینگوی. اما تاریخ انتشار این داستان بر میگردد به زمانی که همینگوی دوازده ساله بودهمن آن زمان می دیدم که مینی مال نویسی خیلی در بلاگستان و فضای مجازی باب شده است و همچنان فضای مجازی دارد به سمت مینی مال نویسی حرکت می کند. به گونه ای که چند سال قبل ترش شما یک شبکه ی اجتماعی می بینید به نام توییتر که به شما به اندازه صد و چهل کاراکتر فرصت می دهد پیامی را ارسال کنید. این موضوعی ست که صرفا محدود به ایران نمی شود و کل جهان با این موضوع درگیر است. همه ی آدم ها به سمت مینی مال نویسی در حرکت هستند و ریشه داستان های ده کلمه ایفراموشی لیبه این خاطر بود که احساس میکردم فضا، فضای مینی مال نویسی ست. یعنی روحیه آدمها دارد به این سمت می رود. اینکه در کوتاه ترین ترکیبی که می توانند کلمات را بچینند کنار هم و پیامی را برسانند. بعد از آن بود که دیدم یک مجموعه داستان پنجاه کلمه ای از نویسنده ها جمع آوری و چاپ و منتشر شده است. بعد از سال هشتاد و هشت که فراموشی لی برگزار شد متوجه شدم یک سری وبلاگ و وبسایت ها هم دارند یک سری جشنواره داستان هایی به عنوان مثال پنجاه کلمه ای، هفتاد و دو کلمه ای و از این دست برگزار می کنند و تا قبل از این که من برگزار کنم اطلاعی نداشتم که آیا برگزار می شده یا خیر ولی از سال هشتاد و هشت به بعد دیدم تعداد این فراخوان ها دارد زیاد می شود.

در واقع به نحوی احتمال می دهید بانی این کار شما باشید؟

احتمال میدهم . البته این امکان هم وجود دارد که قبل از من کسانی فراخوان داستان های چند کلمه ای منتشر کرده باشند و من در جریان نباشم اما مطمئن هستم که قبل از فراموشی لی در یکی از شهرهای غربی کشور، داستان های اس ام اسی برگزار می شده و من بعدا مطلع شدم که متن را به شکل اسم اس می فرستادند، داوری می شده و جوایزی اهدا می کردند. خب در قالب اس ام اس بیشتر از چند کلمه می شود نوشت و قطعا ده کلمه ای نبوده  قبل از خودم ؛ اطلاعات دقیق تری ندارم اما از سال هشتادونه و نود به بعد این نوع فراخوان ها فراوان منتشر می شد. مثل مجله داستان که بخش مسابقه دیالوگ نویسی برای کارتون را در صفحات آخر ماهنامه اش چاپ می کرد.

باتوجه به ده کلمه ای بودن داستان ها، داور ها را بر چه اساسی انتخاب میکنی؟در واقع داور داستان ده کلمه ای باید ویژگی خاصی داشته باشد؟

سال هشتاد و هشت که اولین دوره بود تنها خودم بودم و فقط چهار داستان فرستادند. داوری نداشت و همه ی کارها جایزه گرفت اما از سال بعد یعنی سال هشتاد و نه، خانم کاملیا کاکی که از داستان نویسان خوب بندرعباس هستند؛ آمدند و در داوری به من کمک کردند.از سال نود که وارد دانشگاه ادبیات نمایشی شدم و با اساتیدی که کارشان ادبیات بود و بیشتر با ادبیات در ارتباط بودند آشنا شدم. اساتیدی که مطالعاتشان در این زمینه بود و داور جشنواره های مختلفی بودند مثل استاد سپهران که یکی از داورهای جایزه بنیاد گلشیری هم بودند. هر چند که استاد سپهران در ابتدا کمی مردد بودند که باشند یا خیر اما در کمال ناباوری استاد چرمشیر که از بزرگان نمایشنامه نویسی هستند با یک نگاه خوب و مثبت قبول کردند. در ادامه توضیح خواهم داد که چرا قبول کردند و داور دیگری که آن سال حضور داشتند آقای فارس باقری بودند. داستان نویس و از اساتید دانشگاه سوره و تصمیم گرفتم که نفر سوم این داورها خودم باشم تا در کنار این اساتید چیزهایی یاد بگیرم. ادبیاتی بودن خیلی مهم است برای انتخاب افرادی که وارد گروه داوری می شوند.

ادبیاتی بودن یعنی چه؟

شاید در آن سال ما میتوانستیم کسانی که چهره هستند و حتی در زمینه های دیگر هنری فعالیت می کنند و بُرد تبلیغاتی بیشتری داشته باشند را برای داوری انتخاب کنیم که حضور داشته باشند. اما چون نگاهم، نگاهی در جهت تقویت ادبیات داستانی بود میخواستم افرادی که در این زمینه کار کرده اند باشند و رفتم به دنبال این گزینه ها. سالهای بعد خانم ناهید طباطبایی و علی خدایی داور این جشنواره شدند. یعنی سال نودویک و نودو دو. سال نود و سه  هم هادی کیکاووسی که از داستان نویسان خوب بندرعباس هستند و همیشه انرژی مثبتش را از راه دور به سمت من می فرستد در گروه داوری حضور داشت. سال نودوچهار هم علیرضا ایرانمهر که فیلمنامه نویس هستند وارد گروه داوری آن سال شدند.  و در تمام این سالها خانم کاکی یک پای ثابت در مرحله ی داوری یا انتخاب آثار بوده اند

این را هم اضافه کنم که  داستان ها در دو مرحله داوری می شوند. در مرحله اول کارهایی که کاریکلیماتور، قطعه ی ادبی یا شعر هستند کنار می روند و آنهایی که داستان هستند و روایت داستانی دارند وارد مرحله ی داوری می شوند که حدودا چیزی بین دویست تا چهار صد تا داستان هستند.

می خواستید از دلایلی که آقای چرمشیر داوری را قبول کردند بگویید.

یکی از دلایلی که آقای چرمشیر قبول کردند و تمایل نشان دادند برای حضور در داوری این جایزه این بود که ایشان در تدریس همیشه تاکیدشان بر کلمات بوده و اهمیت تک تک کلماتی که در اثرمان به کار می بریم. ما چندین جلسه در کلاس های ایشان فقط داشتیم روی کلمات کار می کردیم. بازی های مختلفی که با کلمات انجام می دادیم و اتود هایی که با کلمات می زدیم و شاید برای خودشان هم جالب بوده این اتفاق که مسابقه ای دارد برگزار می شود در اندازه ی تنها ده کلمه.

گفتید که سال اول فقط چهار نفر داستان فرستاده بودند برای شرکت در جشنواره فراموشی لی و از سال بعد بیشتر شد، میتواند به این دلیل باشد که شناخته شده تر شده بودین ؟

سال هشتادونه را نمیدانم چرا، چون من هیچ تدارک خاصی ندیده بودم و به هیچ شبکه خاصی دسترسی نداشتم که تبلیغ کنم و تبلیغش را فقط روی فیسبوکم گذاشته بودم و روی سایت شخصی خودم. همان سال تقریبا بیشتر از صد داستانک ارسال شده بود و از آن سال به بعد داستان های خیلی قرص و محکی فرستاده می شد. سالهای بعد کمی تبلیغات بیشتر شد. شاید دلیلش این بود.

تجربه ی داوری چطور بود؟ اساس داوری چه بود؟

غالبا داورها بدون اینکه حتی اشاره ای بشود که ملاک چه چیزی باشد داوری را انجام می دهند و کاملا بر اساس سلیقه ی خودشان آنها را انتخاب می کنند. اما همیشه در حین داوری می دیدیم که نظرها خیلی به هم نزدیک هستند. مثلا خانم طباطبایی در تهران بودند و آقای خدایی در اصفهان و من هم غالبا یا بندرعباس بودم و یا تهران. هیچ یک از داورها از دوره ی چهارم به بعد یک جا ننشسته اند که صحبتی بکنند راجع به داستان یا ملاک و معیارهایشان. و نکته ی دیگر اینکه به گونه ای شیوه داوری را شکل دادم که داورها سه دسته داستان را انتخاب کنند.

دسته ی اول داستان هایی که به آنها یک ستاره داده اند، دسته ی دوم داستان هایی که دو ستاره گرفته اند و دسته سوم داستان های که به آنها سه ستاره داده اند. زمانی که شماره داستان ها را می فرستادندداستان ها شماره گذاری شده و بدون اسم نویسنده به دست داور ها می رسیدمی دیدیم  داستان هایی بودند که توسط داورها مشترکا انتخاب شده اند. یعنی هر سه داور آن داستان را انتخاب کرده بودند. من داستانی را انتخاب کرده بودم که آقای خدایی و خانم طباطبایی هم آن را انتخاب کرده بود.

هر سال شماره های مشترک در بین داورها خود به خود به عنوان برگزیده انتخاب می شوند و آنها را به عنوان نفرات برگزیده روی وبسایت منتشر می کنیم و داستان هایی که ستاره کمتری گرفته باشند جزو داستان های شایسته تقدیر قرار می گیرند و آنهایی که امتیاز به نسبت کمتری گرفته باشند به عنوان نامزد انتخاب می شوند.

پیش آمد که به کسی پیشنهاد داوری بدهید و آن شخص به دلیل ده کلمه ای بودن داستان ها داوری را قبول نکند؟

اینکه بگوییم به دلیل ده کلمه ای بودنش داوری را قبول نکنند خیر ولی بیشتر شاید به این دلیل که من را درست نمی شناختند و یا اینکه از ماهیت این مسابقه خیلی آگاهی نداشتند قبول نکرده اند که البته غالب افرادی که داوری را بهشان پیشنهاد داده ام با روی باز آمده اند و داوری را انجام داده اند.

قطعا با برخورد یا واکنشی روبرو شده ای . این بازتاب ها و بازخوردها و اینکه چه اندازه می تواند تاثیر گذار باشد، بیشتر از چه نوع بوده است؟

چند اتفاق جالب در این چند سال افتادبرای انجام کاری رفته بودم تهران و برای دیدن دوستی رفته بودم منزلش. مرا به جمعی که آنجا بودند معرفی کرد و در ادامه گفت که داستان ده کلمه ای فراموشی را من برگزار میکنم.  شخصی که نمی شناختمش گفت: چند روز است که همکاران من هم دارند توی اداره راجع بهش حرف می زنند. و آنجا دیدم بدون اینکه من بخواهم از روش های مختلف تبلیغ استفاده کنم، خیلی ها در جریان این مسابقه بودند. در زمانی دیگر در کتابخانه دانشگاه که آن موقع ها سایت هم همانجا بوددیدم  پسری پشت یکی از سیستم های دانشگاه نشسته و سایت فراموشی لی را باز کرده و دارد کلمات را یکی یکی وارد می کند، همین که دید ده کلمه اش جور نمیشود، عصبانی شد و سایت را بست.

تا این اندازه گسترده شدن این جشنواره برای شما، که به هیچ وجه برایش تبلیغات نکرده بودین ، عجیب نبود؟

تبلیغات گسترده به آن معنایی که جشنواره های دیگر انجام می دهند، پوستر منتشر می کنند و این جور چیزها، نه نبوده. خب تبلیغات در دنیای مجازی هم در حد توانم انجام می دادم. اما آنچه که تاثیر بیشتری داشته تبلیغ سینه به سینه بود. به عنوان مثال کسی در روستای کوچکی در یکی از شهرهای شرقی ایران مطلع شده و در محل کارش به همکارانش منتقل کرده. یا مثلا اگر معلم بوده به دانش آموزان کلاسش گفته. و این باعث شده که چند نفر دیگر از همان منطقه در مسابقه شرکت کنند. چون ما میتوانیم ببینیم که شرکت کننده ها از کدام شهر شرکت کرده اند. مثلا از یک روستایی که من نمیدانم کجاست و یا شهری که من اسمش درست به گوشم نخورده ده نفر شرکت کرده اند. قاعدتا یک نفر مطلع شده و به دیگران اطلاع داده. اما خب بیشتر تبلیغات خودم در فضای مجازی بوده، چرا که ما شرکت کننده هایی از خارج از کشور هم داشته ایم که برای فراموشی لی داستان ده کلمه ای فرستاده اند. و این  کمی قضیه را عجیب که نه، اما لذتبخش می کرد.

گفتید سال هشتادوهشت چهار نفر بودند؛سال نودوچهار چند نفر شرکت کرده بودند؟

سال نودوچهار سیصد وشصت و پنج نفر و هزار وپانصدو پنجاه پنج داستان. چرا که هر نفر میتواند حداکثر تا پنج داستان بفرستد.بله پیشرفت خوبی ست اما مشکلی که ما طی این سالها داشته ایم و همچنان هم داریم این است که تعداد ۳۶۵ نفر می توانست به ششصد یا هفتصد نفر برسد،چرا نرسیده؟ به این دلیل که هیچ سالی این جوایز اسپانسر یا حامی مالی نداشته و جشنواره تمامش با هزینه شخصی برگزار شده.

چرا تا به حال اسپانسر جذب نکرده اید؟ جذب نکرده اید یا اسپانسرها جذب این نوع جشنواره هایی که اساسش ادبیات داستانی ست نمی شوند؟

غالبا نمی شوند.

چرا ؟ به این دلیل که ادبیات داستانی موضوع آشنایی نیست و اینکه برد تبلیغاتی ندارد؟

به چند دلیل شاید. یکی اینکه بندرعباس شهر کنسرت هاست. هر خواننده یا هر بند موزیکی که اسمش را شنیده باشید پیش آمده که یک بار هم در بندرعباس کنسرت برگزار کرده باشد. و مثلا یک فست فود چند میلیون هزینه می کند برای این که نامش در پوستر کنسرت بیاید یا توی بیلبوردها آرمش زده شود. قاعدتا به نظرش خودش آنجا بیشتر دیده می شود تا اینکه بیاید در یک سایت کوچک که محل درج داستان ده کلمه ای ست لوگویش را بگذارد. دوم اینکه من در این چند سال نخواسته ام زیر بار نهادهای دولتی بروم که قاعدتا اداره ارشاد می توانست با دو تا امضا،سالیانه دو سه میلیون تومان هزینه جوایز و دست مزدها را تامین کند و من گوشه ای از زحمات داورها را جبران کنم.البته خودم نخواسته ام زیر بارش بروم و از طرف دیگر نهادهای خصوصی تا به الان خیلی کم استقبال کرده اند و خود من هم تخصص زیادی در جذب اسپانسر ندارم و هر ساله دوستان ابراز لطف می کنند و می گویند برای سال بعد اسپانسر جذب خواهیم کرد که متاسفانه این اتفاق نمی افتد و من هم توقعی از آن ها ندارم و همین که در صفحات اجتماعی خودشان تبلیغ جایزه را به اشتراک بگذارند کافی ست و لطف کرده اند اما در کل اگر اسپانسری پای کار بود و من می توانستم جوایز خوبی برای این جشنواره اعلام کنم قاعدتا شرکت کننده های این جشنواره بیش ازین می توانست باشد.

جوایز فرهنگی یعنی چه نوع جایزه ای؟

جوایز فرهنگی غالبا کتاب هستند.

و شما با هزینه ی شخصی این کتاب ها را تهیه می کیند و می فرستید؟

تقریبا همینطور است. یا گاهی برخی دوستان هم کمک کرده اند.

در هرمزگان چطور؟ با چه برخوردهایی مواجه شدی از سمت داستان نویسان و اهالی ادبیات؟

از دوره دوم و سوم به بعد با اینکه عده ای در کل ایران استقبال می کردند از این نوع داستان نویسی اما خب تعداد دیگری هم بودند که وقتی می شنیدند می گفتند داستان ده کلمه ای چی هست اصلا ؟ اصلا امکان ندارد و این حرف ها. در صورتی که فضای مجازی در کل دنیا به سمت مینی مال نویسی رفته است و همچنان در حال حرکت است و فضای ادبیات هم به نوعی در حال کشیده شدن به این سمت است. کتاب های داستان های شش کلمه ای هم در خارج از ایران چاپ و منتشر شده. ما اطلاع کافی نداریم اما در جاهای دیگر به این نوع از ادبیات به عنوان یک ساختار ادبی مستقل بها می دهند ولی اینجا تا حدودی برایشان عجیب است چرا که از نظر آنها داستان کوتاه یک مدیوم و اندازه ی خاص خودش را باید داشته باشد، رمان هم همینطور باید اندازه ی خاص خودش را داشته باشد و چیزی غیر از این و خارج از این به نظرشان نوعی شوخی ستشناخت زیادی از بچه های ادبیات استان ندارم و تعداد محدودی از آنها را می شناسم.خب تعدادی شان استقبال کردند و تعدادی هم مخالف بودند. نظر باقیشان را هم نمی دانم. یک بار گروه دیگری در بندرعباس که در حال برگزاری مسابقه داستان نویسی با همین عنوان و ساختار ده کلمه ای بودند، یک سری از بچه های داستان نویس داشتند نسبت به این شیوه داستان ها اعتراض می کردند و می گفتند که اینها اصلا داستان نیست و فقط تبلیغات است و بحث های این شکلی. یک اتفاق بدی که افتاد در بندرعباس مخالفت کردنِ با این جریان نبود، نادیده گرفتن و انکار کردنش بود، یعنی به دید خیلی از دوستان اگر همچین چیزی بوده ارتباطی به ما نداشته و ما اصلا خبر نداریم و ما کار خودمان را می کنیم . یک نوع نگاه که انگار خودشان را به کوچه علی چپ زده اند که من چندین سال متوالی ست  دارم این کار را انجام می دهم.

آیا می شود گفت یکی از ویژگی های فراموشی لی تداوم و استمرارش است؟

تا اینجا بله. همینطور است.

اینکه فراموشی لی به هر شیوه ای و با چه هزینه ای و با چه تعداد شرکت کننده برگزار شده اهمیتش در استمرارش است، چرا این تداوم و استمرار که استثنا هست در رویدادهای فرهنگی اینچنینی در بندرعباس ، به چشم نیامده و قابل توجه نبوده؟

شاید من کم تبلیغ کرده ام، شاید همان انکاری است که پیش تر گفتم. من به اولین چیزی که راجع به هر اتفاق هنری فکر میکنم استمرار داشتنش است. به قول احسان رضایی ( فیلمسازکه در قالب یادداشتی در یک روزنامه منتشر کرده بود و حرف جالبی میزند که : عمر جریان های هنری در بندرعباس کوتاه است. جریان ها و رویدادها کوتوله هستند از لحاظ زمانی. واقعا همینطور است. من احساس میکنم اولین اتفاقی که باید بیفتد استمرار است.اگر آن تداوم و استمرار وجود داشت آن وقت میتوانیم ارزش گذاری کنیم که یک رویداد در یک دوره و بازه ی زمانی چه تاثیری گذاشته است. سال اول شاید خیلی ها به عنوان یک شوخی به آن نگاه می کردند و سال دوم شرکت کننده های فراموشی لی از شهر دیگر شاید بیشتر از بندرعباس بود.

چرا؟ به خاطر اینکه؟

سوال سختی است ،جوابش را نمی دانم.

تا به الان هم همینطور است؟

قاعدتا تعداد شرکت کننده ها از شهر های دیگر بیشتر است. این را نیز باید در نظر بگیریم که شاید برمی گردد به اینکه بندرعباس شهر کوچکی ست. هر سال از تهران ،مشهد،اصفهان چون جمعیت بیشتری هم دارند، به نسبت شرکت کننده های بیشتری هم دارند در فراموشی لی.

آیا می تواند یکی از دلایلی که از بندرعباس تعداد کمتری شرکت می کنند در جشنواره داستان ده کلمه ای فراموشی لی این باشد باشد که در کل تولیدات کمتری در ادبیات داستانی داشته ایم و داریم ؟ 

بله اما این فقط یکی از دلایلش است. البته  یک اتفاق جالبی هم که در سال نودوچهار افتاد این بود که افرادی از بندرعباس در فراموشی لی شرکت کرده بودند و من نمی شناختمشان ولی بیشتر آثارشان ویژگی داستانی داشت و درمرحله انتخاب پذیرفته شد و به داوری رسید.

فکر می کنید که نداشتن پیشینه ی ادبیات داستانی مدرن به اندازه ای که در جاهای دیگر ایران هست،از لحاظ مدت زمانروی این موضوع  این تاثیر را داشته است که ما در حال حاضر هم کمتر به سمت تولید ادبیات داستانی کشیده می شویم؟

صد در صد میتواند یکی از دلایلش این باشد. فرضا توی اصفهان می بینید که تعداد بیشتری کار نویسندگی می کنند و بچه های علاقه مند به ادبیات بیشتر هستند. اما من این موضوع را راجع به ادبیات پست مدرن سر یکی از کلاس های دانشگاه مطرح کردم که شاید ما در ایران پیشینه و بکگراند ادبیات پست مدرن نداریم و در کشورهای دیگر این پیشینه وجود دارد. و نداشتنش توی ایران باعث شده تولید داستان پست مدرن کم باشد که با مخالفت استادم مواجه شدم و ایشان این طور مطرح کردند که این مسئله زیست نیست که احتیاج به زاد و ولد داشته باشد و همینطور نسل به نسل منتقل شود و جلو بیاید و عقبه وبکگراند داشته باشد و مهم نیست در گذشته این را نداشته ایم. در حال حاضر چرا نمی توانیم داشته باشیم؟ فکر می کنم ما نگاهمان نگاه حرفه ای نیست حتی در نویسندگی. چه خود نویسنده چه ناشر چه اداره ارشاد، هیچ کدامشان نگاهشان به این موضوع حرفه ای نیست. در کشورهای دیگر نویسنده از راه نویسندگی امرار معاش می کند. چند نفر از نویسندگان ما از راه نویسندگی امرا معاش می کنند؟ پیش می آید یکی پزشک است و بعد نویسنده هم هست. اشکالی در این نیست. شاید چون تعریف نشده است برای ما. در همین بندرعباس ببینید ما چند بازیگر تاتر داریم که از راه بازیگریِ تاتر امرار معاش می کند؟ همین مسئله در سینمای ما نیز وجود دارد. در نویسندگی هم وجود دارد. می توان گفت بستری نبوده که بتوان به صورت حرفه ای هنرمندان  امرار معاش کنند. یعنی هنرمند کار دیگری جز هنر انجام ندهد و تمام ذهنش را بگذارد روی این مسئله و همین باعث پیشرفتش شود. مثل یک نجار مثل یک جوشکار. شاید یکی از دلایلی که تا به امروز نویسنده ی حرفه ای نداشته ایم این باشد. این نوع نگاه اگر وجود داشت فارغ از پیشینه می توانست اتفاقات خوبی در تمامی شاخه های هنری بیفتد.

تاثیر فراموشی در ادبیات داستانی این منطقه و افق تو برای فراموشی لی چیست؟

چند تا اتفاق خوب می توانست بیفتد اما چون ما اسپانسر نداشته ایم در این مدت شرایطش پیش نیامد. از دوره دوم و سوم افق اش توی ذهنم این بود که بتوانم با دو زبان این جایزه را برگزار کنم. یعنی کسانی که می توانند داستانشان را به زبان انگلیسی بنویسند هم بتوانند آثارشان را بفرستندکه قاعدتا بیشتر از اینها میتوانست مخاطب داشته باشد و این رویداد گسترده ترشود. دومین نکته که امیدوارم رخ بدهد این است که یک سری از داستان ها را در مجموعه ای به شکل کتاب منتشر کنم. در این سالها جایزه ی خوبی نتوانسته ام به برگزیده ها اهدا کنم، حداقل شاید کتاب شدن این داستان ها بتواند حس خوبی در آنها ایجاد کند و انگیزه ای برای ادامه دادنشان باشد. آنقدر آثار خوب بوده در این سالها که می تواند یک مجموعه ی قوی از انها منتشر کرد و اگر اسپانسر داشتیم خیلی از اتفاق ها سریع تر می افتاد. دیگر اینکه در سال دوم جلسه ای برگزار کردیم با حضور خانم کاکی با عنوان داستان فلش فیکشن. داستان های خیلی کوتاه را اصطلاحا می گویند فلش فیکشن. این جلسه بیشتر راجع به توضیح این گونه از داستان ها و بررسیشان بود و اینکه این داستان ها را چگونه بخوانیم . اتفاق خیلی خوبی بود و تعدادی هم آمدند و در آن جلسه شرکت کردند. شاید ارتباط خیلی زیادی با ادبیات نداشتند اما آمدند و با یک سری اصطلاحات آشنا شدند و داستان هایی شنیدند. فرض بگیرید که هفت سال مدام این اتفاق افتاده بود؛ تا چه اندازه تاثیر خوبی می توانست داشته باشد. هر سال تعدادی با ذوق و شوق شرکت می کنند و حتی برگزیده هم می شوند اما جوایزی که به دستشان می رسد چون ارزش مادی ندارد ممکن است انگیزه شان  برای دوباره شرکت کردن را از دست بدهند. اما تا امروز تا اینجای مسیر آمده ایم، حالا ببینیم بعد از آن خدا چه می خواهد.

آیا کسی بوده که در هفت دوره و یا  حدقل در شش دوره متوالی شرکت کرده باشد؟

نه ولی افرادی بوده اند که در دو دوره داستانهایشان برگزیده یا شایسته ی تقدیر شده.

حرف آخر ؟

در مورد جایزه فراموشی لی حرف زیاد است اما بدترین اتفاقی که افتاد برایش، حداقل در بندرعباس، انکار آن بود. من به شخصه شاهد چند جریان به این شکل بوده ام. به عنوان مثال: در این جا اگر جریانی ارتباطی به من داشته باشد من دربست خودم را وقف آن جریان می کنماگر ارتباطی به من نداشته باشد، با اینکه می تواند تاثیر مثبتی در جاهای دیگر داشته باشد، اما خودم را وارد آن مسئله نمی کنم. مثال تقریبا بیراهی میزنم: مثلا موسیقی ؛ آیا می خواهیم موسیقی را به عنوان عاملی در نظر بگیریم که باعث پیشرفت خود موزیسین یا سطح شنیداری مخاطب می شود و با این انگیزه حمایت می کنیم از هنرمندش؟ یا اینکه چون دوست من است، تبلیغش می کنم و در کنسرتش شرکت می کنم و گروه های دیگر موسیقی که ممکن است خوب  هم باشند اما چون ربطی به من ندارد و از دوستان من نیست و یا هر چیزدیگری، من حتی پایم را توی سالن کنسرتش نمی گذارم؟ شاید این موضوع کاملا طبیعی و یا حتی کوچک باشد، ایرادی ندارد، ولی در کنارش باید ببینیم این نوع نگاه باعث نمی شود ذره ذره استعداد هایی که می توانند موثر باشند را آنقدر نادیده میگیریم تا به حاشیه بروند؟ البته این مسئله درچندین مورد دیگر هم اتفاق افتاده و بحث من اینجا فقط داستان ده کلمه ای نیستمدتی پیش دوستی مسئله ای را مطرح کرد که عده ای با او مخالفت کردند. گفت من از بچه هایی که کار موسیقی می کردند حمایت های فراوانی کردم اما هنگامی که می خواستم تاترم را اجرا کنم، بچه های موسیقی آمدند و از من حمایت کنند؟ خیر. و هیچ وقت این ارتباط دو طرفه شکل نگرفت و این مثال دوستمان را میتوانیم درخیلی جاهای دیگر هم عنوان کنیم و نمونه اش را ببینیم. مثلا شما چند نفر از اهالی سینما را می توانید ببینید که به نمایشگاه نقاشی بروند و نقاشی ببینندیا چند نفر از نقاشان را می بینید که بیایند و فیلم کوتاه ببیند و همینطور بچه های موسیقی و تاتر. این مسئله را می توان در همه ی رشته های هنری مشاهده کرد و به همین دلیل است که مخاطبان جریانات هنری و فرهنگی در بندرعابس یک سری آدم های ثابت هستند و گسترش پیدا نمی کند و این نوع نگاه باعث می شود این تعامل در اواسط این مسیر قطع شود. مثلا همین طور اتفاق چهارشنبه ها (هنر در پیاده رو). اگر بگوییم چه ربطی به من دارد و من چرا باید بروم بعد از مدتی می بینید ده نفر ارتباطشان را کامل قطع کرده اند ممکن است به مثابه این یک سری جریانات زنجیر وار که به هم مربوطند، ارتباطشان قطع شده و بخشی از مخاطبان خودشان را از دست بدهند.

و آیا این می تواند دلیلی برای عدم استمرار و تداوم و  شکل کیفیت رویدادها باشد؟

  قطعا می تواند. و یکی از اتفاقاتی که می توانست بیفتد اینکه در کنار این جریانات کوچک هنری و فرهنگی می توانستیم مخاطب هایی از جاهای دیگر را به این رویدادها بکشانیم و گسترده اش کنیم تا ذره ذره آدم های غیر هنری هم جذب این جریان ها شوند. در شهرهای دیگر که جمعیت بیشتری دارند، کسانی هستند که هنرمند نیستند، اهل مطالعه اند فقط، یک پای ثابت جریانات هنری هستند. تاتری نیستند، سینمایی نیستند اما همه ی تاترها را می روند می بینند. مخاطب جشنواره های فیلم هستند و فیلم ها را می بینند. مخاطب هنر هستند. اما ما نمی بینیم این اتفاق اینجا بیفتند.

| بدون نظر

دوستی من و امین بر می گردد به سال هشتاد و دو زمانی که هر دویمان دوره های سینمای جوان را می گذراندیم . دوستان خوب زیادی از آن دوره برایمان باقی ماند . اینکه هر دویمان یک علاقه مشترک داریم ( سینما ) و همیشه در مورد موضوعات مختلف گپ می زنیم دلیلی شد تا آخرین گفتگوی این مجموعه را با او انجام دهم . چندی پیش فیلمی از امین درستکار به همراه دو فیلمساز هرمزگانی دیگر در جشنواره فیلم همقدم پاریس حضور داشت . البته لازم بذکر است که به قول معروف : سینمای من به سینمای امین نزدیک تر است .

۱- تعریفت از سینما چیه ؟
سینما هنریه با یک ابزار خاص که  با استفاده از این ابزار می تونیم  زیبایی ها رو به تصویر بکشونیم . اگر از این ابزار بد استفاده بشه نمی تونه تصویرگر زیبایی و ارائه دهنده درستی  برای انتقال مفاهیم باشه .

۲- یک کلمه می گم اولین چیزی که به ذهنت میرسه رو بگو . هالیوود .
خیانت . یک جریان خیانت کار .

۳- فرانسوی ها زیاد مقید به دسته بندی کردن فیلم ها نیستند اما انگلیسی ها برعکس فیلم ها رو زیاد دسته بندی می کنند و برای هر گونه سینمایی یک دسته جداگونه ای دارند . آیا تو این دسته بندی رو قبول داری یا نه ؟
این حد جزء به جزءش نه . بیست و شیش تا بیست و هفتا.

۳- ۲ خب چرا ؟
همه توی یک قالبن . اومدن اسم قرار دادن .  وقتی در کلیت نگاه می کنی می بینی پنج شش موردش توی یک جریان قرار میگیره . ولی اومدن جز به جز کردن . مثلا میان یه چیزی می سازن  و بعد میگن قوم پژوهی فلان چیز . اما در نهایت میشه همشون رو در یک جریان قرار داد.  اگر هم جز به جز بشه هیچ ایرادی نداره.  اینکه میان به عنوان قانون میگن مستند اینه، من خیلی موافقش نیستم .

۴- یک جامعه آزاد به چه جامعه ای گفته میشه ؟
این چیزیه که همیشه بهش فکر می کنم که آزادی تا چه حده .  همیشه تعریفی که می کنن اینه که آزادی تا حدیه که به آزادی دیگران ضربه نزنه . دنیا در حال آزمون و خطاست؛ که تا چه حدی میشه پیش رفت . خیلی کشورها که  دارای جامعه آزادند ، حد آزادی هاشون متفاوته . مثلا فرانسه میاد میگه استفاده از المانهای مذهبی در اماکن عمومی ممنوع! بسیاری هستند که این رو تجاوز به حریم شخصی دیگران می بینند . این آزمون و خطاست که جامعه،  با تجربه بدستش میاره

۴-۲ خب این آزمون و خطائه ممکنه به ضرر خیلی ها تموم بشه . تا کجا می خواد این اتفاق بی افته ؟
یه چیزی هست که میگن در آزادی نباید اکثریت اقلیت رو زیر پا بذاره .  مثلا توی فرانسه المانهای مذهبی با نظر مثبت اکثریت مردم ممنوع شده؛ به طور مثال در باب مسئله حجاب :  یک سری استدلالشون اینه که  با ممنوعیت حجاب در کلیت داریم حقی رو از زن میگیریم ؛ اما بسیاری هم هستند که عقیده دارند همین حجاب باعث میشه که به زنان ظلم بشه.؛ زیرا برای زن محدودیت هایی رو میاره که نمی ذاره اونها پا به پای زن های دیگه جامعه حرکت کنند . همین ازمون و خطا باعث میشه جامعه تجربه کنه و  راه صحیح رو پیدا کنه.

۵- شما وبلاگ نویسی کردی و در فضای مجازی هم زیاد بودی . آیا فضای وبلاگ نویسی فارسی به سمتی هست که بخواد در آینده تاثیر گذارتر باشه . با توجه به اینکه چند سال اخیر فضا بیش از پیش مهم تر شده بود . در آینده چه طوریه ؟
به طور کلی اینترنت و شبکه های مجازی باعث ارتقاء فرهنگ و دانش مردم از جهان میشه . در وبلاگ نویسی هم  هر شخص در هر گوشه ای از جهان می تونه به راحتی  تفکر خودش رو عرضه  کنه که این باعث بالا رفتن سواد اجتماعی  میشه.  مطمئناً در آینده هر چی بریم جلوتر این تاثیرگذاری بیشتر میشه .

۶- شما از اولین دوره جشنواره فیلم و عکس اردی بهشت حضور داشتی یا به نوعی جز برگزار کننده ها بودی . با این حساب  نبود بخش فیلم رو امسال چگونه ارزیابی می کنی ؟
افتضاح… بیاید تلاش کنیم جشنواره  ادامه داشته باشه  . ولی سخته با این فضا و وعده هایی که افراد میدن!  من در خبرگزاری ایسنا خوندم که قراره در یک وقتی دیگه برگزار بشه. خوندی شما ؟

بله
تصمیم عدم برگزاری بخش فیلم از حدود مهر ماه سال قبل گرفته شده بود و حالا اعلام خبر برگزاری جشنواره در زمانی دیگه، نشان از جو گیر شدن یک مدیر است!!
این جشنواره  تنها مکان برای عرضه اثر برای اکثر فیلمسازان استان بود که به راحتی آب خوردن لغو شد. برای مدیران فرهنگی کار کیفی مهم نیست،  بیلان کاری مهمه . مثلا نمایشگاه کتابی برگزار میشه  که شاید دو تا کتابفروشی بندر کتاب هاشون بهتر از اون نمایشگاه باشه. ولی میان تو بوق و کرنا می کنند که نمایشگاهی برگزار کردیم با فلان تعداد ناشر. این براشون مهم تره تا اینکه پنجاه تا فیلمساز بیان کارهاشون رو عرضه کنن و از تجربه همدیگه استفاده کنند .

۷- نقش خداوند رو چقدر در زندگی خودت پررنگ می بینی ؟
خیلی

پ . ن ( اصلاحیه از امین درستکار) : در فرانسه استفاده از المانهای مذهبی در اماکن دولتی مانند دادگاهها، ادارات و مدارس ممنوع است که به اشتباه این ممنوعیت را مربوط به اماکن عمومی دانسته ام .

| بدون نظر

اولین برخورد من و محمد ( اصغر ) نریمانی بر میگردد به سال هشتاد و دو . زمانی که هنوز فرهنگسرای شهید آوینی به پارکینگ امامزاده سید مظفر تبدیل نشده بود . آن زمان که جلسات چهارشنبه داستان منحل نشده بود و هنوز شور و شوق رفتن به فرهنگسرا بین بچه ها دیده می شد ، در یکی از همان جلسات داستان بود که دیدمش و بعدها آنقدر آشنا شده بودیم که تدوین اولین فیلمش را با هم انجام دادیم سال هشتاد و شش . محمد به غیر از ساخت فیلم ، کارگردانی یک تئاتر را هم در کارنامه اش دارد ، و بیش از همه اینها در زمینه ادبیات فعالیت کرده ، کمتر کسی است از بچه های هنرمند استان که شعرها و ترانه های او را نخوانده و نشنیده باشد . مخصوصا زمانی که خودش آنها را بخواند ، احساس میکنی خود رامی یا یکی از شاگردان خوب او جلویت نشسته . همان سال هشتاد و شش یکی از کارهایش را با صدای خودش در فیلم قطب جنوب استفاده کردم . مصاحبه ی نریمانی بر خلاف مصاحبه مرتضی نیک نهاد و تمام روزهایی که با هم گپ می زنیم خیلی کوتاه و جم و جور از آب درآمد . یعنی بعضی جاها من با سکوت مواجه شدم . به همین خاطر بعد از مصاحبه یکی از اشعارش را گذاشته ام البته با اجازه خودش .

[ادامه مطلب …]

| ۲۸ نظر

آشنائی من و مرتضا بر می گردد به جشنواره اردی بهشت . یعنی اولین فیلم تدوین شده مرتضا را سال هشتاد و پنج در اولین جشنواره فیلم اردی بهشت دیدم  ؛ انتشار گنجشک ساخته ابراهیم پشتکوهی . به هر حال بعد از جشنواره شرایطی بود که همدیگر را میدیدم ، اما دوستیمان بر می گردد به اولین فیلمی که مرتضا شروع کرد به ساختن و هیچ وقت هم تمام نشد ( کنسرت سگ ) . او علاوه بر تدوین ، گویندگی رادیو ، وبلاگ نویسی ، روزنامه نگاری و طراحی صحنه اخیرا به سمت طراحی گرافیک آمده . علاوه بر روحیه تجربه گرایی که دارد همیشه دوست دارد بهترین باشد که این را می شود در کارهایش دید .

| ۲۶ نظر

قبل از اینکه با خود صدیقه آشنا بشوم وبلاگ دیوونه خونه ی من یکی از بازدیدهای همیشگی من بود در این دنیای مجازی . به هر حال آنموقع هنوز تعداد وبلاگ نویسان بندرعباسی کمتر از تعداد انگشتان دست نشده بود . شاید تقریبا یک سال گذشت که از طریق شبکه های اجتماعی با خود صدیقه طاهری آشنا شدم . او دانشجوی کشاورزی و از وبلاگنویسان قدیمی این شهر بحساب می آید . سال ۸۹ سالی بود که به همت او و تعدادی دیگر از جوانان بندرعباسی تشکلی با عنوان دلهای پاک تاسیس شد . چیزی که در این شهر وجودش بیش از پیش احساس می شد .  تشکلی که تا به حال علاوه بر رسیدگی به کودکان سرطانی ، آسایشگاه روانی و خانه سالمندان برنامه های زیاد دیگری را در آینده کاری خود دارد .

[ادامه مطلب …]

| ۳۰ نظر

آشنائی من و مصطفی بر می گردد به سال هشتاد و دو . سالی که خیلی از دوستی ها به واسطه بیشتر شدن فعالیت های اجتماعی ام شکل گرفت که یکی از آنها حضور در فضای فیلمسازی بود . در یکی از همین دوره های کوتاه فیلمسازی بود که با هم آشنا شدیم . مصطفی  یا وارد حیطه ای نمی شود یا اگر وارد شد سعی می کند بهترین باشد . در همین چند سال اخیر به چند نمایشگاه مختلف هنری و صنعتی در کشورهایی چون آلمان ، استرالیا و سوئیس و امارات دعوت شده . با طرح اولین سوال به گستردگی فعالیت های او پی خواهید برد . هم اکنون که من با وی به گفتگو می پردازم ، چهار اختراع و سه ایده ی ثبت شده و همچنین برپائی یک نمایشگاه انفرادی هنر نو ( برون و درون ) در فرهنگسرای ملل و یک نمایشگاه گروهی ( ترکیب مواد ) در فارس را جز پرونده ی کاری این چند سال اخیر خود دارد .

[ادامه مطلب …]

| ۱۴ نظر

با احسان رضایی سال ۸۳ آشنا شدم . برای ساخت دومین فیلم کوتاهم بود که به کمکم آمد . این همکاری سینمایی دو سال بعد هم ادامه یافت . سالی که برادران رضایی اولین فیلم خودشان را با نام گوج گنو ارائه دادند . بعد از آن بود که کم کم با ایمان هم آشنا شدم . حالا بعد از گذشت هفت سال بردارن رضایی هنوز پر انرژی به ساختن فیلم ادامه می دهند . تا کنون ۶ فیلم مستند داستانی ماحصل فعالیت  این دو برادر بوده است . زمان پیش تولید فیلم هفتم بود که این گفتگو انجام شده است . در همین چند ماه اخیر دو فیلم آخرشان با نامهای « کشند قرمز » ، جشنواره تصویر سال و « دست » ، جشنواره فیلم کیش را تجربه کرده است . پیش از اینها دو فیلم « گوج گنو » و « دهندآف گاد » نیز در جشنواره فیلم کوتاه تهران نیز حضور داشته است .

[ادامه مطلب …]

| ۲۲ نظر

آشنائی من و احسان بر میگردد به دوران کودکی و نوجوانی ما . همان موقع که هردوی ما با کانون آشنا شده بودیم . دوستیمان هم بر مرگردد به اوایل دهه هشتاد . همان موقع که خودش را برای کنکور آماده می کرد . هنوز درس می خواند ، ارشد نقاشی  . سایت برقع را راه انداخته و چندین و چند جشنواره شرکت کرده و جوایزی هم که گرفته کم نیستند  اطلاعات کاملتر هم توی سایت برقع موجود است . پیشنهاد مصاحبه با برخی از اهالی فرهنگ و هنر استان پیشنهاد خود اوست ولی هیچ وقت فکرش را هم نمی کرد که به عنوان اولین نفر سراغ خودش بروم . نه من مصاحبه کننده حرفه ای هستم و نه طراح سوال خوبی . این سوالهای یک سری دغدغه های شخصی بود که برای خودم وجود داشت . شاید این جواب ها و سوالها در ابتدای امر به خود من کمک کنند .

[ادامه مطلب …]

| ۳۸ نظر