نمایشنامه «اگر بمیری…» کاریست از نویسنده فرانسوی فلوریان زلر که میتوان تم توهم را در این نمایشنامه همچون اثر دیگر او «مادر» دید. این نمایشنامه داستان زنیست که چند هفتهای از فوت همسر نویسندهاش میگذرد. او که مشغول سروسامان دادن به وضعیت زندگی خود بعد از این واقعه و نظم بخشیدن به دفتر کار همسرش است متوجه یک نامه و نام یک دختر جوان در حاشیهی آن میشود. او پس از تحقیق به یک دختر جوان بازیگر میرسد. بازیگری که انگار با همسرش رابطهی مخفیانهای داشته. توهم این زن مبنی بر رابطهی عاشقانهی این بازیگر و شوهرش سبب میشود که
ماتئی ویسنییک در نمایشنامه «ریچارد سوم اجرا نمیشود یا صحنههایی از زندگی مایر هولد» که انگار بیشتر صحنههایی سمبولیک از زندگی مایرهولد است علاوه بر اینکه سعی میکند ادای دین خودش به کارگردان زجر کشیده نظام کومونیست مایرهولد را به تصویر بکشد، مستقیما انتقاد خود نسبت به وضعی که مایرهولد، خودش و سایر هنرمندانی که در آن شرایط سخت مشغول فعالیت بوده را بیان میکند. پس از بازبینی یکی از آخرین آثار مایرهولد مامور بازبین با عصبانیت از سالن خارج میشود، مایرهولد نمیتواند آن شخص را در خیابان بیابد. چند روز بعد مایرهولد دستگیر شده و هشت ماه بعد با
سیوپنجمین اثر از مجموعه دورتادور دنیا به دو نمایشنامه از ماتئی ویسنییک اختصاص دارد. دو نمایشنامهای که پیش از این در انتشارات دیگر به چاپ رسیده بود. اولین چیزی که به چشم میخورد تغییر اسم نمایشنامه داستان خرسهای پانداست که در این ترجمه کلمه دوستدختر به دوست تغییر پیدا کرده. داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوستی در فرانکفورت دارد؛ این نمایشنامه داستان ساکسیفونیستیست که یک روز صبح زمانی که در تخت بیدار شده زنی را در کنار خودش پیدا میکند. زنی که انگار شب قبل با او به خانه آمده و بعد از اجرای چند قطعه ساکسیفون
تامس میدلتون و ویلیام رولی نویسندگان نمایشنامه «قانون پیران یا راهی… »، از نویسندگان عصر جیمز (دوره جاکوبی) به شمار میروند. قانون پیران از ایده جذابی برخوردار است و همچون سایر نوشتههای درام کلاسیک خبری از مرگهای تراژیک در آن نیست. در ناکجاآبادی در یونان قانونی وضع شده که مردان زمانی که به سن هشتاد سال و زنان به سن شصت سال برسند باید اعدام شوند. از کار افتادگان و پیرانی که فایدهای برای جامعه ندارند شامل این قانون میشوند. متن در پنج پرده چند داستان را دنبال میکند. کلنتس با با دو وکیل برای اینکه پدرش شامل این قانون
«پنجرهی زیرزمین» نوشته آنتونیو بوئرو بایخو نویسنده اسپانیاییست که پیش از این نمایشنامه «داستان یک پلکان» را از او معرفی کرده بودیم، این متن داستان خوانوادهای را روایت میکند که پس از پشت سر گذاشتن یک دوره سخت (مرگ دختر کوچکشان) حالا پس از چند سال نتوانستهاند با آن مساله کنار بیایند. حالا که داستان در زمان حال روایت میشود رویدادها در یک همپوشانی زمانی و مکانی رخ میدهند. بایخو که پیش از این هم در همان نمایشنامه از ظرفیتهای صحنه نمایش بیشترین استفاده را برده حالا در «پنجرهی زیر زمین» هم دست به این تجربه مجدد زده. او حتی
«روباهان کوچک» نمایشنامهای به قلم لیلین هلمن نویسنده آمریکائیست که داستانی در سه پرده را روایت میکند. زمان بردهداری در آمریکاست و خانوادهای قصد دارند در کنار مزارع پنبه خود با شراکت شخصی به نام مارشال کارخانهای تاسیس کنند. پرده اول: ریجاینا به همراه دو برادرش بنجامین و اسکار، مارشال را به خانهشان دعوت کردهاند. آنها سعی میکنند که مارشال را در سرمایهگذاری در جنوب (جایی که آنها زندگی میکنند) قانع کنند. مارشال تقریبا موافق است اما باید آنها هم سرمایهای را برای انجام این کار تهیه کنند. بعد از اینکه مهمانی تمام میشود اسکار و ریجاینا از دو فرزند
اولین سوال که بعد از خواندن متن به ذهن می رسد این است که آیا هر ایدهای قابلیت تبدیل شدن به متن نمایشی را دارد یا خیر؟ شاید جواب اولیه این باشد که بله. اما واقعیت امر این است که تا ساختار دراماتیک را به یک متن ندهیم خبری از یک متن نمایشی نخواهد بود. «نام من ریچل کوری است» نه تنها تلاشی برای تبدیل شدن به یک متن نمایشی در آن به چشم نمیخورد بلکه حتی یک داستان کوتاه خوب هم نیست. شخصی به نام ریچل کوری در سن ۲۳ سالگی در مرز میان فلسطین و اسرائیل کشته می
دوشس ملفی نمایشنامهای از جان وبستر نمایشنامهنویس بریتانیایی قرن شانزدهم و هفدهم است. نمایشنامه دوشس ملفی که یکی از دو آثار مهم او و تراژدیست در پنج پرده که به داستان خانوادهای اشرافی در ایتالیا میپردازد. پرده اول: فردیناند دوک کالابریاست و برادرش کاردینال یک مقام بالای کلیسایی دارد. خواهرشان دوشس در ملفی ساکن است و مدتیست که بیوه شده. برادرها نمیخواهند که خواهرشان ازدواج کند یا با یک فرد نالایقی ازدواج کند. برای همین حضورا یک بار دیگر به خواهرشان گوشزد میکنند که فکر ازدواج کردن را از سرش بیرون کند. دوشس به آنها این اطمینان را میدهد که
«پروانه و یوغ» نوشته محمدچرمشیر به بازخوانی نامههای ونسان ونگوگ به برادرش و معشوقهاش کریستین میپردازد. فضای نمایشنامه بر اساس شخصیتهایی که ونگوگ ملاقات کرده و مکانهایی که در آن پا گذاشته روایت میشود. حتی نقاشیهایی که او کشیده به نوعی در این متن به تصویر کشیده میشوند. درام به معنای کلاسیک آن در این اثر دیده نمیشود اما سراسر با تصویرسازیهای شاعرانه چرمشیر روبرو میشویم. کریستین، تئو، دخترک، گاشه، مادام رولن، پیرزن و … همگی در بازههای زمانی مختلف با ونسان سخن میگویند. اما جنس دیالوگها و نحوه بیانشان این را مشخص میکند که غالبا دیالوگها در قالب نامه
«آخرین پر سیمرغ» نمایشنامهای از محمد چرمشیر که به واسطه داستان زال و سیمرغ به بخشهایی از شاهنامه میپردازد. داستان بیژن و منیژه، سیاوش، کیخسرو، رستم و سهراب و ضحاک ماربهدوش. در این میانه ما برشهایی به زمان حال نیز داریم، برشهایی که انگار ارتباط ظاهری چندانی به هم ندارند اما سعی دارند که داستان زال و سیمرغ را کامل کنند. آنچه که در ابتدای این نمایشنامه ذکر شده این است که متن وابستگی زیادی به ادیپ دارد. زال در این داستان نابیناست و برخلاف ادیپ که به گذشته میرود تا در رفتارش کنکاش کند، او به آینده سفر کرده
سعی میکنم شخصیت آدمها را عین یک صندوقچهی قدیمی باز کنم و دانه دانه خصایص اخلاقی و رفتاریشان را از هم تفکیک کنم و تعریفم
به کار بردن برخی اصطلاحات برگرفته از اندیشمندان غربی در فضای سیاسی ایران گاهی خلط مبحث و آدرس غلط دادن است. چندی پیش برای اولین
نزدیک به اواسط آذر از دفتر انجمن سینمای جوان بندرعباس تماسی داشتم مبنی بر ارائه یکی دو تا از فیلمهایم برای نمایششان در انجمن. چیزی
به نظرم هیچ کدوم، مساله استحالهست.
سالانه صدها فیلم با موضوع عشق پیری در سینمای کوتاه ساخته میشود که اتفاقا خیلی از اینها هم آثار خوبیست. همینطور سالهاست در سینمای کوتاه