پیشنهاد فیلم

پیشنهاد کتاب

سرگذشت جشنواره ای

از جشنواره ها معمولا خاطره خوبی ندارم . نه از جشنواره فیلم کوتاه تهران که با آنهمه ذوق و شوق در جشنواره حضور پیدا کردم که با آن فضاحت فیلمم پخش شد و در نهایت با خنده حضار پایان گرفت . نه از جشنواره ی سوم فیلم و عکس اردی بهشت که در غیابم فیلم قطب جنوب جایزه گرفت و با اعتراض دوستانم همراه بود و نه از جشنواره بوشهر که هیچ وقت فکر نمی کردم بخواهد آنهمه مهم باشد که بخاطرش عده ای از من برنجند . نه جشنواره پنجم اردی بهشت که آخرش دوستی آن طور نسنجیده در مورد من قضاوت کرد و متهمم کرد به کاری که هیچ اشتباهی در آن مرتکب نشده بود . نه از جشنواره ششم اردی بهشت که گردن بخش فیلم آن در غیاب اهالی سینما زده شد و در نهایت همان اهالی سینما به تعبیر برخی دوستان هنرمند افرادی بی عرضه خوانده شدند که نمی توانند یک جشنواره را نگه دارند . متاسفانه همان دوستان هنرمند نمی دانستند به خاطرش همان سینمایی ها چه تاوانی پرداختند ، شدند آدم بدهای این داستان ادامه دار . نه از جشنواره ی تئاترفجر امسال که احساس وسیله بودن کردم . وسیله ای که تا کارش تمام می شود باید برود سر جایش بنشیند . و حالا دارد جریان تلخ این جشنواره باز تکرار می شود ، انجمنی که تا سال پیش به خاطر عدم وجود مدیریت مشخص جشنواره ی اردی بهشتش را به یکباره از دست داد حالا می خواهد دوباره با نظارت خود جشنواره اش را برگزار کند ، اما انگار برخی پیش وندها و پس وندها خیلی مهم تر است که هنوز یک مسئله ساده که می تواند با گفت و گو حل شود دارد به یک لج و لجبازی بدل می شود . همین جاست که مشخص می شود واقعا نفس برگزاری جشنواره آنقدر هم مهم نیست . اعداد ، ارقام و اسامی و لقب هایی که افراد ارائه می دهند خیلی مهم تر از هر چیز دیگری است . دیگر به این وضعیت حس خوبی ندارم . جشنواره ها مثل انقلاب ها هستند ، حالا به جای فرزندان دارند چیزهای دیگری را می بلعند . اینجا جشنواره ها کارخانه ی ساخت القاب و اسامی موقتی هستند که گاهی به جای نزدیک تر کردن آدمها به هم آنها را از هم دور می کنند . کاش واقعا اینهمه رنج کشیدن ارزشش را داشت . کم کم دارم نسبت به لفظ جشنواره حساسیت پیدا می کنم . کاش روزی شیرینی واقعی جشنواره ها جای اینهمه تلخی که از قدیم برایم همراه بوده را جبران کند . شاید واقعا اتفاق بهتری بی افتد . 

20 پاسخ

  1. امسال در جشنواره فجر همین احساس را داشتم که تو داری،راحت تر بگویم حالم از این جشنواره ها به هم می خورد.
    در مورد بندرعباس اما قضیه پیچیده است سال هاست یک جریان پنهانی دارد تلاش می کند هنرمندان هر رشته را به دو دسته در مقابل هم قرار دهد.
    تئاتر همین اتفاق افتاد بعد تجسمی و انجمن سینما جوان.

    1. سلام .
      در مورد جشنواره فجر موافقم باهات . حالم بهم خورد . البته داستان من در جشنواره فجر کمی متفاوت تر بود که دوست ندارم بهش بپردازم …
      اما خب بخشیش هم به خاطر حکومته که داره حس بدی به فضای جامعه تزریق می کنه که خواه ناخواه وارد فضای جشنواره ها هم شده .
      در مورد بندرعباس من کمی نظرم باهات مخالفه. این یک اشتباهه که فکر کنیم یک نیروی پنهانی وجود داره . اگر واقعا همه ی بچه های هنرمند استان در کنار هم بودن و اینهمه در مقابل هم قرار نمیگرفتن هیچ وقت فکر نمی کردیم یک نیروی پنهانی داره همه رو در مقابل هم قرار میده . که اگر واقعا یک نیروی پنهانی خارجی اعمال شده هم می بود خود به خود خنثی می شد . این نیروی پنهانی دقیقا همون غروریه که هممون داریم و هیچ جا حاضر نیستیم به خاطرش کوتاه بیایم . به قول دوستی یک جور خود مرکز جهان بینی داریم . اینه که همیشه مشکل سازه . امیدوارم مشکلات به زودی حل بشه .

  2. کاملا موافقم باهات متاسفانه دوستان به دنبال موارد دیگری به غیر مسائل هنر هستند والا هنر در نفس خود یک حرف را می زند که در همه رشته ها مشترک است . از زمانی که پول کلان به جشنواره ها تزریق شد این بلاها سرمان آمد

  3. عمده مشکل جامعه هنری ما نه تنها در بندرعباس که در کل کشور و در تمامی رشته های هنری چند دستگی بین هنرمنداست که منم درصد بالاییش رو بخاطر غرور و خودبرتر بینی بعضی از هنرمندا میدونم که از نفی یک هنرمند و اثرش به جای نقد اون اثر شروع میشه و باعث بوجود اومدن کودرت و کینه.و این هنرمند هم دنبال فرصت تا طرف مقابل رو بکوبه و متأسفانه این جریان سلسله وار در حال تکراره…

    1. متاسفانه همین طوری هست که میگید .
      هنرمندی که بخواد به جای گفت و گو از زور بازوش استفاده کنه که اسمش هنرمند نیست . پس روح لطیف هنری کجا می ره ؟
      هنری که بخواد بااین شیوه ها ارائه بشه عاقبتش ناکجا آباده .

  4. این نوع اتفاق‌ها همان بیماری است که توی همه سوراخ سمبه‌های اجتماع‌مان وجود دارد. لی عزیز ما جامعه بیماری داریم. و من امیدوارم همه کسانی که با عشق و صداقت کار می‌کنند بالاخره یک روز به حق‌شان برسند.

  5. وقتی همچین فجایعی میبینی اصن از هر اقدامی کاری برای هنر استان ناامید میشی. باید مثه قبل بشینی و تنهایی عکس بگیری و فیلم بسازی . ناامید کننده است.

  6. ای آدم ها …
    جدیدا به این پی برده ام که هر جا انسان بیشتری باشه ،در آنجا بی قرار ترم و در جایی که هیچ انسانی نباشه تازه میفهمم که اونجا به آرامش می رسم!
    ما چِمون شده؟
    چی کم داریم تو این دنیا اونم به این وسعت ؟

    یک آهنگ پیشنهادی :
    Camel -rajaz
    http://www.mediafire.com/?yv7gs2t5o2t4uuy

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های پیشین

معنی زندگی کردن

یک روز ظهر که از سر عادت هر روزه و بی‌حوصلگی تکرار امر درست کردن نهار رفتم توی آشپزخانه و با ترکیب تکراری‌تر چند مواد

دوراهی ریا و صداقت

من که راضی نیستم حتی یک‌ ریال از پول این مملکت بره خارج از مرزهای خودمون کمک بشه، اما دیدید یک نفر از فلسطین مال‌ها

دندان فیل

بعد از رفتن مادربزرگم در این تقریبا یازده سال گذشته، این خاله‌، بزرگ خانواده مادری بود. دیر به دیر میدیدمش. آخرین بار که کرمان بودم

خفه‌خون گرفتگان

۹۶ خفه‌خون ۹۸ خفه‌خون ۴۰۱ باز هم خفه‌خون دلیل: چون خودتون یکی از طرفداران اون ایدئولوژی بودید و دستتون می‌رسید به صفوف اسلحه به دستان

یک تصادف ساده

اوج سینمای پناهی «طلای سرخ» بود و «دایره». بعد از جریانات ۸۸ و دستگیری انگار پرت شد به دنیای دیگری. در این چند فیلم اخیر